نقل قول

کامپیوتر مرد است یا زن؟
استاد زبان فرانسه در مورد مونث یا مذکر بودن اسم ها توضیح میداد که پرسید:
کامپیوتر زن است یا مرد؟
کلیه دانشجویان دختر رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند.
۱-وقتی به آن عادت میکنیم گمان میکنیم بدون ان قادر به انجامِ کاری نیستیم.
۲-با اینکه داده های زیادی دارند اما نادانند.
۳-قرار است مشکلات را حل کند ولی در بیشترِاوقات معضل اصلی خودشان هستند.
۴-همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید اگر صبر کرده بودید مورد بهتری نصیبتان میشد.

کلیه دانشجویان پسر جنس رایانه را به دلایل زیر زن اعلام کردند:
۱-به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر درنمی آورد.
۲-کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد.
۴-کوچکترین ااشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره میکنند تا بعد ها تلافی کنند.
۴-همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پولتان را صرف خرید لوارم جانبی آنها بکنید.

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

اول از همه یه آرزویی بکنین و بعد به چهار سئوال زیر جواب بدین جوابی که از این فال میگیرد شما رو سورپرایز خواهد کرد.

دروغ نگین به خودتون صادقانه جواب بدین فقط بخاطر اینکه ببینین جوابتون چیه!

خب حالا یه قلم و خودکار بگیرین و به این سئوالات به ترتیب جواب بدین.

الف. این 5 حیوانی که در زیر آمده به ترتیبی که دوستشون دارین حالا به هر دلیل گوشتش قیافه اش هر چی که فکر میکنین به ترتیب بنویسین.
1-گاو 2-ببر 3-گوسفند 4-اسب 5-خوک

ب. اولین احساس یا فکری که به نظرتون در این 5مورد پایین میاد چیه؟
1-سگ 2-گربه 3-موش 4-قهوه 5-دریا

ج. پنج رنگ در پایین آورده شده هرکدوم از اینها کدوم یک از افراد نزدیک شما رو تداعی میکنه براتون؟؟
1-زرد 2-نارنجی 3-قرمز 4-سفید 5-سبز

د. در آخر عددی که بهش علاقه دارین رو بنویسین و اینکه کدوم روز هفته رو بیشتر دوست دارین؟؟

خب تموم شد؟؟ حالا به جواب هاتون نگاه کنین:

الف.
جواب به اولین سئوال نشون میده که چه چیزهایی درزندگی شما از اهمیت بیشتری برخورداره!
گاو: به معنی کاریر و یا شخصیت شماست
ببر: غرور
گوسفند: عشق
اسب: فامیل
خوک: پول

ب.
توصیفی که از سگ کردین شخصیت اصلی شماست.
توصیفی که از گربه کردین شخصیت پارتنر یا همسر شماست .
توصیفی که از موش کردین شخصیت دشمنان شماست.
توصیفی که از قهوه کردین توصیف زندگی سکسی شماست.
و آخر توصیفی که از دریا کردین در واقع توصیف زندگی شخصی شماست.

ج.
زرد: این آدم هرگز شما رو فراموش نمیکنه.
نارنجی: این فرد یک دوست واقعی برای تو خواهد بود.
قرمز : این آدم رو شما واقعا دوستش دارین.
سفید :این آدم روح تو رو آرامش می بخشد.
سبز: این آدم رو همیشه در تمام زندگی ات ازش یاد میکنی.

د.
این متن رو به تعداد عددی که در جواب قسمت( د) دادی بفرست تا دراون روزی که مورد علاقه ات هست به آرزوت برسی.

اوف نفسم بند اومد تا ترجمه اش کردم . لا مذهب آدم هرچی هم میخواد ترجمه کنه به زبان فارسی روانی که حرف میزنی نمیشه خیلی کتابی میشه. امیدوارم که اشتباهی نکرده باشم.
خب شما چه جور ادمی هستین؟

نقل از وبلاگ دخترتنها

 

 

یعنی همه دارن اشتباه میکنن؟

امروز صبح اتفاقی سر از وبلاگ شیما خانم در آوردم.اسم وبلاگش فریاد بیصدا ست.اسم قشنگ وبا مسماییه .مطالبی رو تو وبلاگش آورده بود که مجبورم کرد تا آخرشو بخونم!!!این خانم یه معترض به تمام معناست.یه چیزی که برام خیلی جالبه اینه که هیچ چیزی رو قبول نداره.نه دین رو و نه بی دینی رو.نه بی کلاسی رشو و نه کلاس گذاشتن رو.نه مقید به هنجارها بودن و نه نا هنجاری رو!!!اعتراض کردن چیز خوبیه ولی ایشون مثلا به خیلی از مسایل گیر دادن از حق هم نباید گذشت که خیلی از مسایلی که عنوان کردن واقعیت داره ولی یه چیز که برای من بعد از خوندن مطالب بی جواب موند اینه که بلاخره از نظر این خانم آدم باید چه فرمی باشه؟شخصیت و کارهای خودش اصلا به دلم نچسبید.نه اینکه بخوام از منظر دینی به قضیه نگاه کنم .نه.من اصلا خوشم نمیاد یه بیچاره ای رو دست بندازم.من اصلا دوست ندارم با لحن بد با مردم حرف بزنم.من فکر میکنم هر کسی برای خودش شخصیتی داره.باید این امکان رو همیشه در نظر گرفت که حق با دیگریه و من دارم اشتباه میکنم(مثلا همین الان ممکنه حق با شیما باشه و من اشتباه بکنم).ایراد ما اینه که با دید قبلی به سراغ مسایل میریم.اگه فردی که ایشون سوار ماشینش کرده بود به وسوسه ش جواب مثبت میداد خیلی سریع نتیجه میگرفت که دیدین گفتم اینا همه پدر سوخته هستن حالا که یه مدل دیگه جواب داده هم همینو میگه .من اینو منطقی نمیدونم میگم که پاسخ های ما باید در جواب به واقعیها باشه و نه برمبنای تصوراتمون.یادتونه تو نوشته قبلی چی نوشته بودم؟هر کسی کاراش رو برای خودش توجیه میکنه و رو همین حساب خیال میکنه کار درست همونیه که اون داره انجام میده.باید اینو دونست که برای اینکه یه عمل از انسان سر بزنه کلی پیش نیاز!!!و پیش زمینه لازمه که خیلی هاشون رو اصلا نمیشه دید.ببینین مثلا اینکه آدم تو چه محیطی رشد کرده باشه خیلی تو دید انسان به زندگی تاثیر میذاره.کسی چه میدونه شاید اگه منم تو محیطی که شیما توش رشد کرده بزرگ میشدم افکارم این مدلی میشد!!!و یا اگه اون جای من بود افکارش مثل من!!!

امروز 10 صفحه از کتاب دیوانگان تاریخ رو خوندم و خوندنشو به همه تون توصیه میکنم.خیلی جالبه در مورد زندگی کله گنده های تاریخه که فاجعه به بار آوردن.من در مورد راسپوتین خوندم حیف که دم امتحانته و گرنه حتما باقی سرگذشتها رو هم میخوندم.در مورد ایوان مخوف –موسولینی-هیتلر-بوث(قاتل آبراهام لینکلن)-آیشمن(عامل کشتاریهودیان در خلال جنگ جهانی دوم)-رافائل تروخیلو(دیکتاتور دومینیکن)-اسوالد(عامل ترور کندی)-توماس دوتورکمادا(روحانی اسپانیایی که به سمت مفتش کبیر نایل شد و از تفتیش عقاید به عنوان وسیله ای برای ارعاب و حکومت استفاده میکرد هولناکترین ابزار شکنجه را بوجود آورد وبیش از هررهبر دیگری باعث انحطاط کلیسا شد) در مورد این آخری شاید بعدا بیشتر نوشتم .

کاش دیگه یادم نره

خیلی وقت بود باهاش درست و حسابی حرف نزده بودم.میشه گفت فراموشش کرده بودم ولی الان بدجوری به کمکش احتیاج داشتم نمیدونم اگه به خواستم جواب رد میداد چیکار میتونستم بکنم ولی کس دیگه ای رو نمیشناختم اینه که به هر زحمتی بود خودمو به در خونه اش رسوندم.روم نمیشد حرفمو بزنم آخه در حقش خیلی ظلم کرده بودم انگار میدونست چی میخوام مثل همیشه لبخند به لبش بود .از خودم خجالت کشیدم.نه!!! فراموشم نکرده بود .وقتی خواسته م رو بیان کردم کمکش رو تو خودم حس کردم بهم نیرو داده بود و اطمینان .مثل همیشه.....دیگه دنبال کمک نمیگشتم چون میدونستم مشکلم حل شده.چرا با اینکه انقدر خوبه باز فراموشش میکنم؟چرا؟

خدایا شکرت.دوستت دارم .

پندار نیک؟!؟!؟

حدودا سیزده ،چهارده ساله بودآرایش غلیظی داشت به همراه مادر چادریش سوار مینی بوس شدن.از لباساشون معلوم بود وضع مادی چندان خوبی ندارن.من داشتم روزنامه میخوندم بغل دستم یه زوج جوون نشسته بودن.ظاهرا داشتن در مورد دخترک حرف میزدن و اینکه اگه الانش اینه آینده چی میخواد بشه.مادرش حرفاشونو شنید و گفت دخترش مریضه و شیمی درمانی میشه .ابروهاش و مژه هاش ریخته (تو این سن کم!!!) و برای اینکه خجالت میکشه اون جوری بیاد بیرون آرایش میکنه.یه بار دیگه به دخترک نگاه کردم .مادرش راست میگفت مژه هاش مصنوعی بودن و برای صورت کوچیک اون بزرگ و نامناسب. ابرو هاش هم در واقه نقاشی شده بودن.خیلی ناراحت شدم.به این فکر میکردم که چرا در مورد دیگران زود قضاوت میکنیم؟و اینکه اگه نمیتونیم از درد دیگران کم کنیم لااقل به درداشون چیزی اضافه نکنیم.

روزنامه ای که میخوندم یاس نو بود .تو شماره امروز به نقل از گاردین یه مطلب تحت عنوان "خاطرات جلاد" آورده بود که در واقع گفتگویی بود با یکی از جلادهای کشور عربستان که تا حالا گردن خیلی ها رو زده بود و اعضای بدن خیلی ها رو هم قطع کرده بود.مصاحبه جالبی بود و جلاده برای خودش عقاید جالبی داشت.من موندم که آیا تو دنیا کسی وجود داره که نتونسته باشه کاراشو برای خودش توجیه کنه؟