فهم

آنکس که نمی فهمد یک درد دارد

آنکس که می فهمد هزار و یک درد دارد

آنکس که می فهمد و می خواهد به دیگران نیز بفهماند

 هزار و هزار و هزار یک درد دارد.

 

زندگی نامه قالیباف شهردار جدید تهران

کتیبه بیستون داریوش کبیر

کریمی معجزه ای از داستان هزار ویکشب

ترفندهای داشتن یک وبلاگ پربیننده

سایت تخصصی سلسله سلوکیان (انگلیسی)

سایت تخصصی سلسله ساسانیان (انگلیسی)

سایت تخصصی سلسله پارت (انگلیسی)

سایت تخصصی سلسله هخامنشیان (انگلیسی)

سایت اختصاصی اوستا و زرتست

اگه هنوز اوشین رو یادتون هست بخونین (انگلیسی)

سکس عارفانه؟

اوشو(عارف معاصرهندی)می گوید:که سکس تنها انرژی مو جود در جهان است.بنابراین واژه ی انرژی جنسی را چندان کامل نمی داند چرا که از نظر او انر ژی دیگری وجودندارد.سکس تنها انرژی ای است که انسان دارد.انرژی ای که می تواند متحول گرددوبه انرژی والاتری تبدیل گردد.او می گو ید:"سکس میتواند در نقطه اوج خود به مر حله ی عشق ومهر برسدو حتی از آن هم پیش تر برودو درمسیر شکوفایی غایی خود به انرژی الهی بدل شود. ولی در زندگی عا دی و روزمره، جنسیت نخستین و پا یین ترین لا یه انرژی است ودر بیشتر مواقع با خدا به مثابه لایه ای فوقانی فاصله ی بسیار دارد در حالی که هر دو یکی هستندو تنها کافی است تا انرژی های هستی میان این دولایه جریان و حرکت یابد"

نخستین نکته ای که باد بدانیم این است که اصلاٌ انرژی تقسیم ناپذیر است وچنانچه بخواهیم تقسیمش کنیم دچار تضاد ودوگانگی خواهیم شد.تقسیم، تضاد و مبارزه تولید می کند. انسان باتقسیم انرژی در واقع خود راتقسیم میکند ودرست در همین جاست که خود رادردام دوگانگی می اندازدیا موافق سکس یا مخالف آن!اما اوشو چیز دیگری میگوید اونه

طرفدار سکس است ونه مخالف آن. چرا که سکس راسهم انسان از انرژی هستی می داند. مهم این است که سکس یک انرژی است نام این انرژی هر چه باشد مهم نیست اصلا می توان آن را انرژی x نامید. تا وقتی که انسان ازاین انرژی تنها برای بقای نسل استفاده میکند ژرفای آن را درک نخواهد کرد وبه این ترتیب این انرژی همچنان مجهول وناشناخته باقی می ماند. ولی هنگامی که این انرژی از اسارت بیولوژی آزاد شد و توانست به جنبه غیر جسمانی خود نزدیک شود میتواند شورعشق مسیح و حتی شفقت و مهر بودا رابه زندگی انسانها بازگرداند. واقعیت این است که وابستگی وسواس گونه ی جوامع امروزی به سکس بیش تر معلول سرکوب این انرژی از سوی نهادهای اجتماعی ومذهبی وسنتی است.مسیحیت دو هزار سال تمام انرژی جنسی را نفی وسرکوب کرد ولی امروز می بینیم که ذهن انسان غربی همچنان در گیر و وابسته سکس است.نهادهای اجتماعی و حکومتی هزاران سال کوشیدندتااین انرژی را بکشند ولی این انرژی را نمی توان کشت.هیچ انرژی را نمی توان از بین برد.انرژی فقط می تواندتغییرشکل بدهد،در حقیقت هیچ چیز رادراین دنیانمی توان نابودکرد.پدیده ها صرفاٌ می توانند متحول شوند،تغییر شکل بدهندودرابعادوگونه های جدیدحرکت کنند.نابودکردن غیرممکن است.نمی توان یک انرژی جدید خلق کردوبه این ترتیب انرژی قدیمی را از بین برد.درواقع چه خلق کردنوچه نابودکردنانرژی،موضوعی فراتر ازتوانایی بشر است.امرزدانشمندان به این نتیجه رسیده اندکه حتی یک ذره ی اتم را نیز نمی توان نابودکرد.بسیاری ازمذاهب ازجمله مسیحیت کوشیدندتاانرژی جنسی رانابودکنند،ولی واقیت این است که هر چه بیش تر میل جنسی راسرکوب کنی،بیش ترشهوانی می شوی وسکس رادرلایه های عمیق تری ازناخودآگاه خود وارد می سازی.تا آن جا که تمام وجودت مسموم می شود شاهد این ادعا زندگی قدیسان مسیحی است!اگرزندگی آنها را مطالعه کنی خواهی دید که معمولاٌ وسواس سکس داشته اند.آنها نمی توانستند نیایش کنند، نمی توانستندمراقبه کنند.هرکاری می کردندسکس ناخودآگاه واردش میشدوآنها می پنداشتند که شیطان است که سربه سرشان می گذارد!درحالی که واقعیت چیزی فراتراز این هاست.اگر شما نیروی درون خود را سرکوب کنید،درواقع خودتان شیطان خودتان هستید.این گونه که غرب نیز سرانجام پس از دو هزار سال سرکوب مداوم انرژی جنسی به ستوه آمدوبه جایی رسیدکه نفی آن را رها کردودچار وسواس جدیدی شد،وسواس زیاده روی وافراط درسکس.درواقع موضوع به صورت ذهنی از یک قطب به قطب دیگر منتقل شده است.ولی اصل بیماری همچنان بر جای خود باقی است.زمانی سرکوب وتفریط بود واینک زیاده روی وافراط واین هر دو رفتارهایی بیمار گونه اند

 

کوتاه از سخنان اوشو :

هیچ پیوندی نمی تواند جایگزین روح تو شود. تنها تو، تنها تویی که دوست خودی.

اگر واقعاً خواهان تغییر زندگی هستی، همین حالا، بی درنگ آغاز کن.

تنهایی، فردیت است. و تنها افراد می توانند دوست باشند. نمی توانی دوست کسی باشی که با او معنا می یابی این دوستی نیست. یا تحت تسلط اویی یا مسلط بر او این رابطه مالک و مملوک صاحب و برده است. دوستان هرگز مالک یکدیگر نمی شوند.

در پیوند عاشقانه، باید به مالکیت در آیی نباید تلاش کنی که مالک شوی.

عشق با جدایی نمی میرد. با بسیار با هم بودن شاید ولی با جدایی هرگز.

زوج ها همه باید به خاطر داشته باشند که پس از ازدواج ارباب دیگری نخواهند شد فقط همراه، فقط دوست.

هرگز نخواه که دیگری تغییر کند. در هر پیوندی تغییر را از خود آغاز کن.

هیچ چیز بیشتر از تنهایی رنج آور نیست. اما مشکل این است که ایجاد هر پیوندی از روی ترس از تنهایی، آزمون مبارکی نخواهد بود، چون دیگری نیز با همین انگیزه به تو پیوسته است.

عشق واقعی تنهایی را به یگانگی مبدل می سازد. اگر دیگری را دوست می داری، اگر می خواهی یاریش کنی، کمک کن تا یگانه شود. نه نباید او را اشباع کنی. تلاش نکن با حضور خود بگونه ای او را کامل کنی. دیگری را کمک کن تا یگانه شود. چنان سیراب از وجود خود که نیازی به حضور تو نباشد.

هیچ مردی،زن را نمی فهمد، هیچ زنی، مرد را نمی فهمد، زیبایی با هم بودنشان همین است

 

دسک تاپ گوگل یک موتور جستجوی خانگیه که امکان جستجوی بسیار سریع فایلهای کامپیوترتون رو براتون فراهم می کنه درست مثل سرچ اینترنتی . همچنین plunging های بیشمارش اجازه کارهای دیگه ای رو هم بهتون میده .امتحانش ضرر نداره.

گوگل امکان جدید دیگه ای رو هم برای وبلاگ خونها فراهم کرده .با موتور جستجوی جدیدی که گوگل معرفی کرده می تونین براحتی مطلب مورد علاقه خودتون رو توی وبلاگها پیدا کنین . 

نایست حتی اگر...

بینندگان عزیز؛ برای شما گزارش می کنیم از شهر مکزیکوسیتی، محل برگزاری مسابقات المپیک 1968.بیننده ی کزارش  مراحل پایانی مسابقه ی  دوی ماراتن هستید؛ماده ای که در تمام المپیک ها بسیار مورد توجه همگان است ومدال طلایش، گل سر سبد مدال های المپیک.این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره ی جهان پخش می شود.کیلومتر اخر مسابقه است.دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم دارند.نفس ها به شماره افتاده.عرق سر وروی همه دوندگان را پوشانده .باید هم بپوشاند!  42 کیلومتر و195 متر مسافت را دویدن، شوخی که نیست.دوندگان همچنان با گامهای ریتمیک ومنظم به .پیش میروند.نظم حرکات هماهنگ دست ها ،پاها وتنفس عمیق و پی در پی شان با صدای خاصش، ادم را یاد لوکوموتیو می اندازد !  چه قدر زیباست این استقامت مستدام.هر بیننده ای دلش می خواهد که این قدر استقامت داشته باشد واین قدر توان.دوندگان ،قسمت اخر جاده را طی می کنند ویکی پس از دیگری وارد استادیوم می شوند. استادیوم مملو از تماشاچی است. جمعیت با ورود دوندگان به استادیوم شروع به تشویق انها میکنند.رقابت  نفس گیری است .دونده ی شماره ی ...چند قدمی جلوتر از بقیه است .همه ی دونده ها با تمام قوا دارند اخرین فشارها را می اورند .رگ های گردنشان از شدت فشار بیرون زده ،هان، هان ،هان و ...هورا ... .سینه ی دونده ی شماره ی ... نوار خط پایان را پاره می کند .استادیوم سراپا تشویق می شود؛فلاش دوربینها لحظه ای امان نمی دهند .دونده های بعدی، یکی یکی از خط پایان می گذرند.بعضی ها شان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان ،چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو می شوند .خبرنگاران به سوی انها می دوند.برای مصاحبه و.... .

اسامی زمان های بدست امده نفرات برتر از بلند گوها اعلام می شود .نفر اول با زمان 2ساعت و.... .در همین حال هنوز تک وتوک دونده ها باقیمانده اند که از گرد راه می رسندوازخط پایان می گذرند.درطی مسابقه، دوربین ها بارها نفرا تی را  نشان دادند که بریدند ،از ادامه ی مسابقه منصرف شدند واز مسیر مسابقه بیرون امدند.من فقط یک نفر دیگر را می بینم که دارد به اخر مسابقه نزدیک می شود.فکر می کنم این دیگر نفر اخر باشد.از خط پایان عبور می کند .داوران و مسوولان برگزاری می ایند تا علایم مربوط به مسابقه ی  دوی ماراتن و خط پایان ان را جمع کنند .جمعیت هم  تکانی به خود می دهد تا ارام ارام استادیوم را ترک کند.اما.....

- صبر کنید؛ صبر کنید!

 بلندگوی استادیوم به داوران اعلام می کند که خط پایان را ترک نکنند.گزارش رسیده که هنوز یک دونده ی دیگر باقی مانده. همه سرجای خودبرمی گردند وانتظاررسیدن نفراخررا می کشند.جمیعت هم سر جای خود ارام می گیرد.دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم  مخابره می کنند. من الان دارم تصویر او را روی نمایشگر جایگاه خبرنگاران می بینم .صبر کنید ببینیم او کیست اگر شماره اش را ببینیم از روی لیستی که در دست دارم نامش را برای شما اعلام خواهم کرد.چند لحطه صبر کنید تا..... اهان .او "جان استفن اکواری"است.دونده ی سیاه پوست اهل تانزانیا .بگذارید بیشتر دقت کنم .مثل اینکه مشکلی برایش پیش امده .دارد لنگ می زند.پایش باندپیچی شده و به نظر خونی می اید .بگذارید ببینیم چقدر با اینجا فاصله دارد.از علایم کنار جاده اینطور بر می اید که ..... ا.... اینکه تازه نیمی از مسیر را امده !حدود 20 کیلومتر تا اینجا فاصله دارد. الان ایستاد،از کمر خم شدو دو دستش را روی زانوهایش تکیه گاه کرد.چه نفس نفسی می زند. ....ا.... دوباره راه افتاد،همان طور لنگ لنگان.چقدر ارام حرکت می کند .احتمالا به زودی از ادامه ی مسیر منصرف خواهد شد.این همه راه را که نمی تواند اینطوری طی کند .اما مثل اینکه دست بردار نیست .چند قدم لنگان.. لنگان طی می کند ،بعد انگار درد زانو وساق مجروحش او را از حرکت می ایستاند.چهره اش از شدت درد ،در هم می رود . چند لحظه مکث می کند و دوباره ..... چند نفری را می بینم که دور و بر او هستند ودارند چیزهایی میگویند .به نظرم این طور می اید که می خواهند او را از ادامه مسیر منصرف کنند.اما او با حرکت دست به انها اشاره می کند که کنار بروند .داوران هم چنان در خط پایان ایستاده اند.وطبق مقررات، انها حق ندارند  قبل از عبور نفر اخر از خط پایان ،محل مسابقه را ترک کنند.جمعیت هم همانطور منتظرارام سر جایش نشسته،نمی دانم چرا این مردم نمی روند پی کارشان!؟مسابقه که در واقع تمام شده،این یک نفر هم حتما تا چند دقیقه ی دیگر از ادامه ی مسیر انصراف می دهد .من با اجازه ی شما  ارتباطم را قطع می کنم تا به گزارش سایر مسابقات توجه کنید.

.......................................(بعد از گذشت ساعتی )                              

 

- بینندگان عزیز ،من مجددا از محل برگزاری مسابقات دوی ماراتن برای شما گزارش می کنم .اینجا اتفاقات جالبی دارد می افتد .دونده ای  که ساعتی قبل درباره ی او صحبت کردیم هنوز مسیر مسابقه  را ترک نکردهوباجدیت داردمسیر را ادامه می دهد.نکته جالب اینست که و نه تنها محل مسابقه را ترک نکرده اند،بلکه خبرنگاران بخش های دیگر هم به اینجا امده اند.جمعیت هم به عوض اینکه کم شود ،دارد زیاد تر می شود !"جان استفن"را  در تصویر می بینم که دست هایش را مشت کرده،دندانهایش را بر هم فشار می دهد و با گام هایی لنگان ،اما استوار ،هم چنان به حرکت خود به سوی استادیوم ادامه می دهد .او هنوز حدوح چند کیلومتری با خط پایان فاصله دارد.ایا او خواهد توانست مسیر را به پایان برساند،اینجا خورشید دیگر دارد غروب می کند وهوا رو به تاریکی می رود .من دوباره برای شما گزارش خواهم کرد.....

              (باز هم بعد گذشت مدتی نسبتا طولانی)..........

-  بینندگان عزیز ، مجددا سلام عرض می کنم . اخرین شرکت کننده ی مسابقه ی  دوی ماراتن به استادیم نزدیک شده است و اکنون دارد وارد استادیوم می شود.با ورود او ، استادیوم از جا برمی خیزد!همه ی تماشاچیان از جای خود برخاسته اند .چند نفر در نقطه ای از استادیوم شروع به کف زدن می کنند،و بعد انگار از این نقطه، موجی از کف زدن حرکت می کند و تمام استادیوم را فرا می گیرد.نمی دانید اینجا چه غوغایی است .40-50 متر بیشتر تا خط پایان باقی نمانده . او دوباره نفس نفس زنان می ایستدو خم می شود.اکنون دستش را بر روی ساق خونی اش گذاشته وپلک هایش را بر هم فشار می دهد.نفسی میگیرد ودوباره با سرعت بیشتری شروع به حرکت می کند.شدت کف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می شود.فوج خبرنگاران در خط پایان تجمع کرده اند.وقتی نفرات اول این مسابقه از خط پایان گذشتند،استادیوم این قدر شور نداشت!اونزدیک تر ونزدیک ترمی شودو.....بله.....باورنکردنی است.....اوازخط پایان می گذرد. خبرنگاران به سوی اوهجوم می برند.نور پی درپی فلاش ها استادیوم راروشن کرده است،انگارنه انگار که دیگرشب شده بوده .مربیان اوحوله ا ی بردوشش می اندازند.ازسرتا پایش عرق می چکد. دیگرنایی برای ایستادن نداردو.....می افتد.

    ان شب مکزیکوسیتی از شوق حماسه ی پایداری "جان"تا صبح نخوابید .جهانیان از او درس بزرگی اموختند وان "اصالت حرکت مستقل از نتیجه "بود.او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر اخر است. یک لحظه به این فکر نکرد که برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیر امیز دیگران به خاطراخر بودن، میدان را خالی کند .او تصمیم گرفته بود که این مسیر را طی کند .اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به "ارزش" جدیدی توجه کنند . ارزشی که احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت .داستان"جان استفن اکواری"از ان پس ورزشکاران در میان تمام ورزشکاران سینه به سینه نقل شد .راستش را بخواهید من تا به حال چندین بار از ورزشکارانی که این داستان را می دانستند پرسیده ام"حالا ایا یادتان است که نفر اول (برنده ی مدال طلا)همان مسابقه چه کسی بود؟".....جالب است که هیچ کس یادش نبود!

 

فردای همان روز،" جان "در پاسخ سوال خبرنگاری که پرسیده بود:"چرا با ان وضع در حالی که نفر اخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدبد؟"ابتدا فقط گفت :" برای شما قابل درک نیست!"و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد :"مردم کشورم مرا 5000 مایل تا مکزیکوسیتی نفرستاده اند که فقط مسابقه را "استارت "کنم.مرا فرستاده اند که ان به پایان برسانم."

 

جملات امروز :

دنیا آنطوری که می خواهیم نیست و بیشتر از آن چیزی که ما می خواهیم وجود دارد ...... مادام کوری

انسان مجموعه ای از آنچه دارد نیست ، بلکه مجموعه ای است از آنچه هنوز ندارد اما می تواند داشته باشد .....ژان پل سارتر

سر مست باش .با نشاط باش بگذار بازیگوشی تنها عبادت تو باشد .بگذار نشاط و شادمانی تنها نیایش تو باشد ......اوشو

There is something that is much more scarce , something rather than ability ,it's the ability to recognize ability ………Robert Half

 

ویروس اسلامی از دیدن سایتهای غیر اخلاقی جلوگیری می‌کند

عکس یک شیر زن ذلیل

Osama and Katrina 

زمانی برای فین کردن اسبها

  چند روز گذشته رو برای طی دوره رفته بودم قم .البته خیلی ها قبل از اینکه برم می گفتن نرو یه وقت وبا می گیری و از این حرفا ولی دیدم اگه برم بهتره لااقل چند روز روی پادگان رو نمی بینم و البته اونجا که بودم حواسم حسابی جمع مسایل بهداشتی بود و فقط هم آب معدنی استفاده می کردم و شکر خدا تا این لحظه که یک روز و نیم از بازگشتم می گذره مشکلی در علایم حیاتیم دیده نشده . تعجب می کنم ملت تو این شهر چطوری زندگی می کنن دریغ از یه جا برای تفریح . برامون یه سری کلاس گذاشته بودن که چون حوصله اش وجود نداشت با دوتا از دوستان تصمیم گرفتیم تو کلاسها شرکت نکنیم هر چه بادا باد .ولی آخه بیرون هم که خبری نبود .از چند نفر در مورد پارک پرسیدیم چند تا پارک هم بود رفتیم .خدایی صد رحمت به پارک سر کوچه خودمون . یکی گفت یه بوستان قشنگ بیرون از شهر هست به اسم بوستان علوی رفتیم دیدیم تازه کلنگش رو زدن ! با زور چند متر چمن گیر آوردیم یه نیم ساعت نشستیم برگشتیم .تصمیم گرفتیم فرداش بزنیم بریم کاشان .باز کاشان چهار تا جای دیدنی داره از جمله آبشار نیاسر که قبلا نرفته بودم . البته چیزی که ما تو عکس دیده بودیم خیلی قشنگ تر بود چون الان آب کم بود و مثل اون چیزی که تو عکس بود سر ریز نمی شد . این حمام فین رو هم که آدم میره مخصوصا اونجایی که مدل امیرکبیر رو ساختن، می ترسه . آخه فکرش رو بکنین امیر کبیر اونجا بوده داشته پشتش رو کیسه می کشیده میان میگن یالله اجازه هست بیاییم تو ؟ امیر هم یه لنگ میندازه رو ناحیه ممنوعه می گه بفرمایین .میان تو میگن تا هر جا خودت رو شستی کافیه باقیش رو مرده شور میشوره و...} به جهت رعایت یک سری مسایل از نقل باقی مکالمه معذوریم .{ بعد هم چون دستای میرغضب کثیف بوده و امکان انتقال انواع و اقسام بیماریها وجود داشته امیر دستور میده غلام خودش رگ دستش رو بزنه ! ولی از شوخی گذشته من اگه جای امیر بودم لازم نبود کسی رگم رو بزنه خودم همونجا خودم از تهی شدن ناگهانی قالب به دیار باقی می رفتم . نتیجه اخلاقی بحث اینکه امیر جیگر داشته این هوا و عزراییل هم بد جایی این بنده خدا رو خفت (Kheft) کرده !

 

جملات امروز :

به یاد داشته باش لاک پشت تنها زمانی حرکت می کند که سرش را از لاک خارج کرده باشد

بهترین راه برای تلافی کردن ، فراموش کردن است

Problems are not stop signs , they are guidelines.