animal instinct

   من به حیوانات علاقه خاصی دارم . بگذریم از دردسرهایی که این خصلت در دوران کودکیم برای خانواده ایجاد کرده بود . بعضی وقتها به این فکر می کنم که آیا من هم قادر به تحمل خواسته های بعضا غیر معقول فرزندم خواهم بود . بچه ها دنیا رو از دید دیگری می بینن بسیاری از مشکلاتی که بزرگترها بهش فکر می کنن اصلا براشون موضوعیت نداره و فقط پی خواسته خودشون هستن من هم از این مدل بچه ها بودم از نوع بسیار تخسش !دردستون ندم چند ماه پیش یه گربه ولگرد از حیات خونه عبور می کرد بهش بفرما زدم اونم نه گذاشت نه برداشت گفت میخ طویله رو کجا بزنم منم که حکایتهای ملا رو فوت آبم گفتم نوک زبون من . خلاصه این مخلوق دوست داشتنی خدا هر از چند گاهی سری می زد و خودش رو مهمون بازمانده غذای ما می کرد(من خودم هم موندم که مگه غذای خونه ما بازمانده ای هم داره !و این زیرک بودن این موجود رو می رسونه) چیزی نگذشت که دیگه حسابی رام شد . چند ماه پیش متوجه یه سری رفتارهای نامتعارف ازش شدم و گذاشتمشون به حساب نووجون بودن و خام بودن بعد متوجه شدم چند تا گربه نر دست بردارش نیستن ترجیح دادم خودش با مسایلش روبرو بشه و من از دور هواش رو داشتم تا اینکه یه گربه نر که هیکلی به بزرگی یه سگ داشت و من خودم ازش حساب می بردم ! اومد و کار رو تموم کرد . ده روز پیش یه پسر کاکل زری به دنیا آورده و تمام فکر و ذکرش همین یه دونه پسره داره بزرگش می کنه که در آینده عصای شستش باشه . با دیدن رفتارهای این مادر و فرزند به این فکر می کردم که تا چه حد غریزه در حیوانات قویست و اینکه چه بسا بخش عمده ای از محبت مادر به فرزند در انسان هم از غریزه اش ریشه گرفته باشه . غریزه خیلی چیز عجیب غریبیه بعضی وقتها تعجب می کنم چرا به سادگی از کنارش رد میشیم تصور کنین بچه گربه ای که به دنیا اومده و یک هفته هم طول می کشه تا چشمش باز شه از کجا میدونه باید غذای خودش رو در سینه مادرش جستجو کنه ؟ نمیشه گفت غریز رفتاریه که به مرور زمان در حیوانات شکل گرفته چون از همون بدو حیات برای ادامه راه نیازمند داشتنش هستن .

  راست میگن از هر دستی بدی از همون دست هم می گیری . یه سری از کتابهایی رو که خونده بودم و می دونستم دیگه نه قصد خوندن مجددشون رو دارم و نه فرصتش رو به دیگران هدیه کردم . چند روز بعد یه بسته از آلمان اومد که کتابهای آموزش زبان آلمانی برنامه رادیو آلمان رو برام فرستاده بودن در صورتیکه من ازشون نخواسته بودم و در واقع حتی نمی دونستم چنین کتابهایی وجود داره . بعد هم به طریق دیگری یک کارت ده هزارتومانی خرید اینترنتی کتاب به دستم رسید و با اون هم چند جلد کتاب سفارش دادم . اگراین بخشش و دریافتها همیشه به این سرعت عمل می کرد همه حاتم طایی میشدن ولی بعضی وقتها ممکنه چند سال و یا حتی چند دهه طول بکشه حالا چه اشکالی داره هر کسی از چیزی که اضافه داره و نمی خواد اینکار رو شروع کنه ؟ بله منظورم اون مانتویی که خیلی وقته نپوشیدی و قصد پوشیدنش رو هم نداری یا اون عطری که از بوش خوشت نمیاد و خیلی وقته یه گوشه گذاشتیش . هر چیزی اضافه داری رد کن بره باور کن اینجوری اعصابت راحت تره تازه شاید بعدش کی ذوق کردی و خیالات برت داشت که پشتت دوتا بال در آوردی .

  آقا بلاخره انرژی هسته ای حق مسلم ماست نصیبمون شد . ایران الان اگر زمان لازم و سانتریفوژ به تعداد کافی در اختیار داشته باشه حتی قادر به تولید سلاح هسته ای هم هست . من چند سال پیش هم گفته بودم که صرفنظر از رژیم حاکم از هسته ای شدن ایران حمایت می کنم . سنگ بزرگیه که نشونه نزدنه ولی بازدارندگی عجیبی داره . حسابش رو بکنین اگر همین حالاش امریکا قصد حمله داشته باشه فقط برای منافع خودشه و بس و این میون بیشترین بها رو ملت می پردازه . وقتی کشور قوی باشه دیگه لااقل خیال آدم از تجاوزات خارجی راحته . حکومت ایران شاید خیلی کارا داره میکنه ولی کدوم حکومته که خیلی کارا نکنه . امریکا که اونور دنیاست تو خاورمیانه چه غلطی میکنه ؟

خدا بده برکت به این کارت اینترنت !اون کارتی رو که چند ماه پیش گفت سه هزار تومان خریدم هنوز دارم و باهاش کار می کنم و به این ترتیب در این چند ماه کلی صرفه جویی ارزی انجام دادم . صاحب نظران بر این باورن که اگر از چند سال پیش اینطور عمل کرده بودم اگر برای خودم بیل نمی شدم لااقل بیلچه گیتس شده بودم .

بی وفایی

وقتی دل و دماغ هیچ کاری رو نداشته باشم فیلم تماشا می کنم .امروز unfaithful رو دیدم . زنی به نام connie با همسرش ادوارد که رییس یه شرکته و تنها پسرشون که نه سال بیشتر نداره یازده ساله دارن به خوبی و خوشی زندگی می کنن تو یه روز میشه طوفانی کانی  به شکلی کاملا تصادفی با جوانی فرانسوی به نام پل آشنا میشه و این سرآغاز داستان یک خیانته . هالیوود از خیانت تو فیلمهاش خیلی استفاده کرده بعضی اوقات داستان فیلم برهمین پایه می چرخه و برخی اوقات فقط در حد اشاره بوده . موضوعی که در گونه های مشابه این فیلم وجود داره دلیل شاید بشه گفت عقلی برای خیانته مثلا در فیلم postman always rings twice با بازی جک نیکلسون او که برای صاحب یک مهمانخانه بین راه کار می کنه پس از اینکه از مشکلات جسمی مرد در روابطش پی می بره در اولین فرصت رابطه ای به زن تحمیل می کنه و به او مفهوم واقعی رابطه رو می چشونه ! زن اندک اندک دلبسته جک میشه و در نهایت با کمک هم شوهر زن رو میکشن و باقی قضایا . یک قانون نانوشته در ادبیات و نیز در فیلمها وجود داره تو گویی که زنها همه قدیسه ان . کمتر پیش میاد در فیلمی زنها آدم بده باشن . زنها یا خوبن و یا در دام بدکاران میفتن . unfaithful در آغاز قدری متفاوت عمل کرده .کانی هیچ کم وکسری در زندگی نداره شوهرش هم نه سرد مزاجه و نه در روابطشون کم میذاره . آنچه در این فیلم می بینیم اغواست وسوسه یه مدل شهوت زنانه چیزی که همیشه نفی میشه . بعد از برخورد ساده اولیه کانی نمی تونه پل رو از ذهنش بیرون کنه انقدر میره و میاد تا اونچه نباید اتفاق بیفته پیش بیاد . تجربه اوین رابطه رو کانی در راه بازگشت به خونه و در قطار به خاطر میاره و ما هم با او همراه میشیم حین یادآوری معلوم نیست کانی داره میخنده و یا گریه میکنه در واقع عکس العمل او ترکیبی است از هر دو اینها و این تجربه هر چی که بوده به دهان او حسابی مزه کرده چون بعد از اون میره تو کار تجربه اندوزی ! ادوارد همسر کانی شخصیت جالبی داره یه مرد کاملا موقر و میشه گفت صد در صد عاقل . شاید کانی از همین عاقل بودن ادوارد خسته شده  چون کارهای نابخردانه پل که اون رو تو شرایط عجیب و غریب قرار میده براش جذابه . برای همینه که میگن تو زندگی نباید همه اش عاقل بود ! البته همینکه بدونی نباید همیشه عاقل باشی یه مدل عاقل بودنه ! کانی چند بار میخواد روابطش رو با پل بهم بزنه ولی نمیتونه این دل صاحب مرده اش نمیذاره حتی پس از اینکه به روابط پل با دختر دیگری پی می بره نمی تونه روابطش رو بهم بزنه . این هم احتمالا یه قانون دیگه ست زنها به خیانت به اندازه مردها حساس نیستن . چند تا زن میشناسین که شوهرشون بهشون خیانت کرده و یا میکنه و یا لااقل احتمال میدین که اینطور باشه ؟ به نظر شما چرا زنها در اینمورد انقدر راحت کوتاه میان ؟ ادوارد به یه بوهایی برده یه نفر رو استخدام میکنه که بره مار زنش رو بگیره اونم با دست پر برمی گرده . این قسمت فیلم حاوی یک درس دیگه ست : احساساتت رو دست کم نگیر . ادوارد که خیال ی کرد خیلی منطقیه میره خونه پسره و باهاش حرف میزنه ولی بلاخره احساسات ز راه میرسن خشم ، کینه ، سرخوردگی ، تعصب و با کدوم عقل میشه یه تنه به مصاف همه اینها رفت قبل از اینکه ادوارد به خودش بیاد مغلوب شده و درست چند قدم اونورتر پل در خون خودش غلتیده . ادوارد و کانی موفق میشن قضیه رو لاپوشونی کنن و در نهایت تصمیم می گیرن فرار کنن برن مکزیک . منو میبخشین که داستان رو آنچنان که باید و شاید مناسب تعریف نمی کنم برای من داستان پردازی مهم نیست نتایج برام مهم هستن اینکه یک زندگی بعد از یازده سال در آستانه فروپاشی قرار بگیره فلسفه ازدواج . اینکه اگر دوست داشتن آنچنان که گفته میشه از دل برمیاد دل که بعد از ازدواج از کار نمیفته اگر کسی عاشق دیگری شد چه ؟ دو نفر چطوری میفهمن که همدیگر رو دوست دارن . به دوستی های خیابانی توجه کنین دو نفر میخوان با هم باشن به خودشون تلقین میکنن همدیگر رو دوست دارن اینها ممکنه بعد از یه مدت با هم ازدواج هم بکنن در صورتیکه امکان داره هرگز معنای دوست داشتن رو نفهمیده باشن  . اصلا دوست داشتن واقعی چیه ؟ میگن یه حسه هیچ کس به تو نمی تونه بگه. تو خودت هستی که میفهمی در اعماق وجودت . یه حس غریبه که انگولکت میکنه ولی از کجا معلوم ساخته تلقینهای خودت نباشه و اصلا چه تضمینی برای ادامه کار وجود داره ؟ در انتهای فیلم کانی از کرده خودش نادمه تو تخیلاتش صحنه آشناییشون رو به یاد میاره و خودش رو میبینه که به جای قبول دعوت پل و رفتن به خونه او یه تاکسی می گیره و با او خداحافظی میکنه . اگر اینکار رو کرده بود همه چیز مرتب بود لااقل برای این بار !

دو نیمه سیب زمینی

   یه جورایی به سال جدید خوشبینم دلیلش رو هم نمی دونم یه حس درونیه . امسال باید کار دایمی پیدا کنم نمی دونم چی پیش میاد . یه سری از بچه های پادگان که زودتر از ما پرکشیدند و غریبانه رفتند از این خانه اوضاع و احوال چندان مساعدی ندارن . من نمی دونم یه آدم عاقل و بالغ تو این مملکت با ماهی سیصد هزار تومان میخواد چیکار کنه ؟ با این پول دوتا کفتر رو هم نمیشه سیر کرد(منظور خود و عیال مربوطه است !) چه برسه به اینکه آدم بخواد بره به سمت خونه و ماشین و ... البته از قدیم گفتن هست اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور .ما هم فعلا دلمون رو خوش کردیم به مذاکرات پشت پرده تا چه پیش آید .

  قبل از اینکه بریم سراغ آیتم بعدی (به قول بر و بچ فرهیخته دست اندرکار برنامه مردان آهنین !) ازتون میخوام یه نگاه دقیق به دور و اطرافتون بندازین . خوب دیدین ؟ تا حالا دقت کردین بیشتر چیزهایی که می بینین به نوعی دارای خط تقارن هستند؟ حتی اجزای موجودات زنده !

  حالا که همگی رفتیم تو کف دنیای متقارن بد نیست به نکته ظریفی اشاره کنم . صورت انسان به رغم اینکه متقارن به نظر میاد کاملا هم متقارن نیست در واقع یک نیمه صورت هر کسی از اون یکی نیمه اش خوشگل تره .خودتون تا حالا متوجه نشده بودین؟ علم به این نکته چه فایده ای داره ؟ از این به بعد می دونین وقتی میخواین عکس نیم رخ بگیرین کدوم طرف رو به دوربین باشه بعدشم اگر در جایی بودین که موقعیت مکانی اقتضا می کرد تنها نیمی از چهرتون معلوم باشه و در همون حین حس دلبری کردنتون گل کرد می دونین کدوم طرف چهره رو به طرف باشه !

 

 

باورتون میشه اینها مجسمه باشن؟

شرط عجیب برای مهاجرت به هلند

مطلب علمی در مورد تاثیر تغییر ساعت بر صرفه جویی انرژی

نگاهی به کامپیوترهای آینده بندازین

وقتی حتی فواحش هم برای خودشون اسم و رسمی دست وپا می کنن

یه تست برای اینکه ببینین چقدر سکسی هستین    اگه خوشتون اومد باقی تستها رو هم چک کنین  

 

تکرار

    شخصا از تکرار بدم میاد . یکی از کابوسهای زندگیم همینه اینکه بیفتم توی یک سیکل و هی تکرار بشم و تکرار کنم ولی اگه بخوایم صادق باشیم می بینیم همه مون کمابیش داریم توی سیکلی تکرار میشیم بعضیها سیکلشون زودترتموم میشه و بعضی دیرتر . بعضی ها در عرض چند ساعت تکرار میشن و برای تکرار بعضیهای دیگه چند سال وقت لازمه کسی چه می دونه شایدم چند قرن . مگه آدم باید حتما تکرار خودش باشه ؟ و از همه اینها گذشته مگه نمیگن حتی خود تاریخ هم تکرار میشه ؟

بعضیها میگن از تکرار واقعیت ها باید آموخت میگن طبیعت جز این راهی برای آموزش بشر سراغ نداره و تا وقتی نیاموختی تکرار می کنی و وقتی آموختی بازهم باید تکرار کنی ولی اینبار درس تازه ات رو . مثل حرکت اتم به دور هسته . لایه ات رو عوض می کنی ولی همچنان باید بچرخی . مثل حرکت سیارات به دور خورشید شاید از زمین بری مشتری و دوره تناوب چرخدنت چند سال بیشتر طول بکشی ولی لاجرم باید چرخید و این چرخش عین خود حیاته و من و کالبد جسمانیم بیست و شش بار با زیمن در چرخشش به دور خورشید همراه بودیم چند روز پیش بیست و ششمین چرخشی بود که من می دیدم . به همسفرام تبریک گفتم ما یه دور دیگه هم دور خورشید چرخیده بودیم به شما هم تبریک میگم . خورشید خیلی وقته زنده ست تا حالا به خیلی ها زندگی بخشیده حتما زندگی بخشیدن خیلی لذت بخش باید باشه شاید خود ما قدر خورشید رو ندونیم ولی زمین و دوستاش قدرش رو می دونن . برای همینه مثل پروانه دور سرش می چرخن .

شخصا از تکرار بدم میاد برای فرار از تکرار فقط یک راه وجود داره : آموختن . وقتی می آموزی تکرار نمیشوی و وقتی از آموختن باز می ایستی ....