دروغکی بچه دار نشو که ....

آدمیزاد هم چیز عجیب غریبیه البته منظور از آدمیزاد خودم هستم .بعضی وقتها دوست دارم تو یه روز چند تا نوشته تو وبلاگم قرار بدم بعضی وقتها هم چند روز از آخرین نوشته ام میگذره و حس تعهد !!! باعث میشه که بیام و چیز جدیدی بنویسم . دیروز یه نوشته با معنی خوندم اونو اینجا میارم شما هم بخونین:

 از روانشناس معروف امریکایی ویلیام جیمز نقل شده که هر کس تو زندگیش دور بین تر باشه و برای خودش مقاصد عالی تری رو در نظر بگیره انسان ارزشمندتری میشه مثلا یه ولگرد فقط تو فکر یکساعت آینده ست کولی به فکر یک روزه آدم مجرد در فکر زندگی شخصی خودشه .پدر و مادر در فکر زندگی تمام خانواده هستن یک آدم میهن پرست برای چند نسل جامعه خودش کار میکنه و فیلسوفان و دانشمندان و پیامبران برای سعادت کل بشریت .

  دیروز تو اتوبوس بغل دست یه آقایی نشستم که یه بچه تقریبا یه ساله بغلش بود که داشت باهاش بازی میکرد .هنوز دندونهای بچه کامل در نیومده بود و خلاصه سن خوردنش بود.حالا اینکه من چقدر از دیدن این صحنه عاطفی غش و ضعف رفتم بماند .ولی یه چیزی رو که دقت کردم اینه که نوع بازی کردن پدرها و مادرها با بچه هاشون متفاوته .این قضیه مخصوصا با بالاتر رفتن سن بچه ها نمود بیشتری پیدا میکنه .مادرها معمولا دوست دارن حتی در هنگم بازی کردن هم بچه ها رو آموزش بدن و تربیت کنن ولی پدرها معمولا خیلی راحت تر بابچه ها بازی میکنن بازی پدرها با بچه ها بیشتر تفریحیه شاید برای همینه که بچه ها بیشتر مشتاق هستن با پدرشون بازی کنن تا با مادرشون .پدرها حتی از اینکه بچه هاشون گند بزنن هم خوششون میاد در صورتیکه اینحالت بعضی وقتها میتونه حتی موجب ناراحتی یا عصبانیت مادر بشه .شاید دیده باشین که بعضا مادرها حتی از خنده های پدر هم شاکی میشن و میگن بجای اینکه به بچه ات یاد بدی چیکار کنه چرا الکی میخندی؟ بازیهای پدر و بچه معمولا هیجان انگیزتر هستن چون دو طرف واقعا دارن بازی میکنن .پدر خوب بلده بچه رو تا سر حد جنون هیجانی کنه .بچه ها عاشق این هیجانات هستن .دیدین بعضی وقتها نگاه ساده پدر هم اونا رو هیجان زده میکنه؟ چون بچه رو به یاد خاطرات هیجان انگیزی میندازه که از بازی با پدر داشته . البته یه سری کارها هم هست که پدر از عهده شون خوب بر نمیاد . بچه ها معمولا رابطه عاطفی قویتری با مادرشون دارن .خیلی جالبه که پسر بچه ها مامانشون رو دوست دارن و دختربچه ها عاشق پدرشون هستن .بعضی دختر بچه ها آرزو میکنن مرد زندگی شون مثل باباشون باشه .البته در این مورد فروید نظریاتی رو عنوان کرده. مادرها در تریت بچه از خودشون بیشتر حوصله نشون میدن و بار اصلی تربیت بچ به دوش مادرهاست .بعضی وقتها بچه ها از دست مادر به پدر و یا بالعکس پناه میارن که در اینجور مواقع نباید طرف بچه رو گرفت طرفداری از بچه باعث میشه کفه مهر و محبت بچه به طرف یکی از والدین سنگین تر بشه .به بچه باید اجازه داد بچگی بکنه نباید توقع داشت یه بچه سه ساله مثل یه آدم بزرگ رفتار بکنه هر دوره ای از زندگی مقتضیات خاص خودش رو داره بعضی از والدین که تعدادشون روز به روز هم یشتر میشه خیال میکنن اگر بچه هاشون رفتارهای بزرگسالان رو از خودشون بروز بدن نشونه عاقل بودن و بیش از سن خود چیز فهمیدنه .من که اصلا اینطور فکر نمیکنم .اصولا وقتی پدر و مادر دخالتهای خودشون رو تو زندگی بچه زیاد میکنن این قضیه پایه ای میشه برای مشکلاتی که ممکنه حتی چند دهه بعد بروز پیداکنن .پدر و مادرها دید مادی خودشون رو ه عوالم بچه ها وارد میکنن و اونو مسموم میکنن .بچه شون از چیزی خوششون نمیاد و با بیان اینکه پسرم این خیلی گرونه و از اسباب بازی پسر عمه ات هم گرون تره بچه رو متقاعد میکنن که این اسباب بازی رو انتخاب کنه .به تدریج الگوی طبیعی گذشته رو در ذهن بچه از بین میبرن و الگوی جدیدی رو بر مبنای مادیات بنا میکنن .سئوالات بچه از این به بعد حول و حوش قیمت همه چی میچرخه و هر چیزی رو که میبینه با این ملاک ارزشیابی میکنه . شرط می بندم اگه آدم بچه اش رو یه روز برداره ببره گل بازی کنه خیلی بیشتر لذت میبره .آقا ما بچه بودیم چقدر گل بازی میکردیم یادش بخیر بچه های الان اصلا نمیونن گل چیه !!! جواب بچه رو باید با حوصله داد پدر و مادرهای خسته و درب و داغون شب میان خونه و حوصله هیچ کاری رو ندارن ولی بچه این چیزا رو نمیفهمه .پدر و مادر جواب بچه رو خوب نمیدن و کنجکاویش رو سرکوب میکنن بعد که بچه بزرگ شد میگن این بچه به کی کشیده انقدر خر شده!!! تعداد چیزهایی که واقعا جیز هستن خیلی کمه ولی والدین یاد گرفتن برای اینکه بچه رو محدود کنن به سمت هر چی میره میگن جیزه !!! یا هر چی میخواد قبلش گربه اومده برده !!! ببینم این گربه هه کار و زندگی مگه نداره؟ برای بچه حتما باید قصه خوند من هنوز یه سری از قصه های دوران کودکیم یادمه .خیلی جالبه که یه داستان رو 10 بار هم که میشنیدیم سیر نمیشدیم !!!  
گوفی گوفی !!! من بازم رفتم تو خیالات خودم !!! برای تربیت بچه دونستن کافی نیست باید حوصله داشت اگه حوصله ندارین بچه دار نشین .اگه با همدیگه هم تفاهم ندارین بچه دار نشین که بچه بی پدر یا بی مادر بمونه .و اگر هم هنوز دهنتون بوی شیر میده حواستون باشه که تربیت بچه تون از همین حالا شروع شده .قرار نیست بچه تون یه رفتار خاصی ازش سر بزنه و بعد شما اون موقع بشینین فکر کنین که چه عکس العملی نشون بدین .مطمئن باشین اون موقع نه وقتش رو دارین نه حوصله اش رو و از همه اینها مهم تر اینه که اخلاق شما در بچه تاثیر خیلی زیادی داره .والدینی که دروغگو هستن بچه راستگو تربیت نخواهند کرد .پدر و مادری که بد دهن هستن نمی تونن انتظار داشته باشن بچه مودبی تربیت کنن.خودتون رو تربیت کنین بچه تربیت نمیخواد!!! ببخشین که پر حرفی کردم تقصیر بچه ای بود که بغل دستم نشسته بود .در برنامه بعد یه پیرمرد بغل دستم میشینه و در مورد کهن سالی بحث خواهیم کرد !!! اگه هیچ کس بغل دستم نشینه در مورد تنهایی حرف میزنیم و خلاصه هر اتفاقی بیفته یه چیزی پیدا میکنیم که بگیم خیالتون راحت باشه .
 

روحیه ای به نام حماقت

نه اصلا شوخی نیست ! خوب به یاد دارم که بعضی اوقات احساس حماقت میکردم و دقیقا وقتی که تو چنین روحیه ای بسر می بردم چپ و راست کارهای احمقانه انجام میدادم کارهای بسیار ساده و پیش پا افتاده رو هم مثل یه چلمن به تمام معنا خراب میکردم .من آدم باهوشی نیستم استعداد بخصوصی هم ندارم ولی اینو میدونم که کودن هم نیستم .تا همین چند وقت پیش از اینکه دیگران در مورد من تصورات خوبی دارن که فرای واقعیت وجودیمه خوشم نمیومد ولی الان باید اعتراف کنم که چنین اتفاقی یکی از بهترین چیزهاییه که میتونه تو زندگی هر کسی اتفاق بیفته .کاری که میخوام بکنم اینه که خود واقعیم رو تا حد تصورات دیگران ارتقا بدم و صد البته در این میون این همه برداشتهای مثبت که در اطرافم وجود داره کمکم خواهند کرد .داشتم میگفتم که وقتی در روحیه حماقت بسر می بریم کارهای احمقانه انجام میدیم و من اینو شخصا تجربه کردم .من همون آدم سابق بودم تنها چیزی که عوض شده بود روحیه درونیم بوده اگر شما هم حس مشابهی رو تجربه کرده باشین میدونین دقیقا چی دارم میگم .شکل گیری این مدل روحیه خودش یه بحث جداست که مطمئنم اگه خودتون یه ذره دقت کنین متوجه میشین چطوری بوجود میاد خوشبختانه به ندرت دچار چنین روحیه ای میشم و حالا که به وجود چنین روحیه ای پی بردم سعی خواهم کرد که از این به بعد راحت تر برطرفش کنم.نقطه مقابل این نوع روحیه ،روحیه ایه که من اسمش رو" روحیه فراست" میذارم وقتی تو این روحیه به سر میبرین حس میکنین که درکتون بالا رفته خیلی راحت متوجه قضایا میشین قدرت ذهنی تون دیگران رو متعجب میکنه و از پس کارهایی بر میایین که حتی خودتون رو هم به حیرت میندازه. دوست دارین یه دونه از این روحیه ها داشته باشین؟ منو دست نندازین حتما خودتون تا حالا چند بار این روحیه رو تجربه کردین مسئله اینجاست که این روحیه رو در خودتون حفظ نکردین و این چیزیه که باید در موردش بیشتر فکر کرد .اینکه این روحیه اصلا چطوری بوجود میاد و چطور میشه عمرش رو بیشتر کرد.

 بلاگ اسکای خدا بگم چیکارت نکنه چرا ما رو میذاری سر کار؟کاش یه ابزاری تو وبلاگ وجود داشت که آدم میتونست آرشیوش رو با خودش برداره و هر وقت مشکلات این چنینی پیش اومد اسباب کشی کنه بره.مثل اینکه بلاگ اسکای رو تحت فشار گذاشتن که مجبور شده اونطور تو صفحه اولش خط و نشون بکشه .

همه مدل همه رقم

شما هم شنیدین که میگن ایرانیها آدمهای نجیبی هستن؟ بعد که می پرسی چرا ؟ میگن آخه همه مدل بلا و مشقتی رو تحمل میکنن و دم نمیزنن .یا یالعجب !!! این نجابته یا حماقت؟

 

خیلی دوست داشتم آخر(End) کامپیوتر و برنامه نویسی و اینها میشدم ولی دیگه فرصتش نیست نباید خودمو گول بزنم بهتره دنبال چیزی برم که بتونم به یه جایی برسونمش

 

دیل کارنگی توی یکی از کتابهاش به این اشاره میکنه که اگه میخواین ازاوقات فراغتتون لذت ببرین یه مقدار از اوقاتتون رو به کارهایی اختصاص بدین که واقعا دوست دارین و حین انجام اون کار به هیچ چیزی فکر نکنین و فقط لذت برین مثلا گیاه بکارین یا تاریخ مطالعه کنین و بعد سعی کنین در این زمینه اطلاعاتتون رو گسترش بدین .خیلی از آدمهای مطرح دنیا بهمین سادگی موفق شدن !!!

 

اگه پدرتون ایرانی بود و مادرتون چینی و خودتون تو کانادا به دنیا اومده بودین ولی تو امریکا زندگی میکردین .خودتون رو متعلق به کجا میدونستین؟ به این میگن بحران هویت یا به جوون ایرانی که دوست نداره بعنوان یک ایرانی شناخته بشه؟

 

مارک توآین میگه بیست سال دیگه کارایی که انجامشون ندادین بیش از کارهایی که انجامشون دادین(و احتمالا اشتباه بوده) تاراحتتون میکنه .پس راه بیفتین کند و کاو کنین خیالپردازی کنین و ترس به خودتون راه ندین.

 

یادمه محمد نوری تو کنسرتش میگفت از اینکه به جای "ایران" گفته بشه "ایرون" اصلا خوشش نمیاد چون "ایران" همیشه ایرانه و مثل نون و پنیر نیست که بخوایم ساده اش کنیم .راستش منم از لفظ "ایرون" خوشم نمیاد و تا اونجا که یادمه ازش استفاده هم نکردم .شاید خودمونی باشه ولی اصلا به دل نمیشینه .تهرون هم همینطور .حالا بعضی چیزها هم هست که رسمیش به دل نمیشینه مثلا اگه بخوام بکنم "ران مرغ" یه جوری میشم حتما باید بگم "رون مرغ" .

 

مشکل زندگی ما این نیست که نمیدونیم چیکار کنیم مشکل اینه که کاری رو که باید انجام بدیم و میدونیم انجام نمیدیم

 

مشاهده تو زندگی لازمه ولی دردی رو دوا نمیکنه هیچ کس با زل زدن به قله اونو فتح نکرده .

 

این عکس انیشتین که زبونش رو بیرون آورده تا حالا خیلی دیدم مخصوصا تو تبلیغات اینترنتی .نمیدونم اون موقع انیشتین چه حسی داشته و به کی داشته زبون درازی میکرده.

 

سئوال:چرا سوراخ دماغ گوریل انقدر بزرگه؟

جواب:چون انگشتهای کلفتی داره

 

ما که بلاخره نفهمیدیم هوایی که این چند روزه تو کشور حکمفرما بود بلا بود یا نعمت ؟ هر کی فهمید زنگ بزنه 118 اطلاع بده .

 

یه چیزی که در میون سایتهای ایرانی جدا جاش خالیه یه سایت علمی درست و حسابیه .در زمینه کامپیوتر سایتهای خوبی داریم ولی یه سایت علمی که تو شاخه های مختلف بحث کنه رو لااقل من نمیشناسم .کاش یکی از ارگانهای دولتی یه ذره پول خرج میکرد یه سایت علمی راه مینداخت مطمئنم خیلی ها میرفتن مطالعه اش میکردن .اگه یه شیر پاک خورده ای پیدا بشه مطالب علمی که تو وبلاگها و سایتهای متفرقه هست رو هم توی یه سایت جمع آوری کنه ملت دعاگوش خواهند بود.

 

نظرتون در مورد القاب چیه؟ آیا خوبه که ما هم تو کشورمون لقب داشته باشیم؟ مثلا تو انگلیس لقب "سر" بودن اعطا میشه و ظاهرا تو آلمان و فرانسه آموزگاراشون لقب "عالیجناب" دارن .البته ما هم مثل اینکه تو دوره قاجار از این القاب داشتیم نمیدونم "چی چی الدوله" و "  چی چی السلطنه" و امثالهم .حالا که خوب دقت میکنم میبینم "حاجی" بودن هم یه مدل لقبه که صد البته قدیمها برای دارنده اش احترام به همراه میاورده .یه عده که شان حاجی شدن رو نداشتن رفتن حاجی شدن و احترام حاجی بودن رو هم از بین بردن .نمونه اش همین آقای حاجی تو فیلم دنیا (البته تو فیلم اشاره میشه که حاجی نیست ولی خب همه حاجی صداش میکن)

خب مثل اینکه فکم دارخ خوب میجنبه .آقا امروز مجلس آب پاکی رو ریخت رو دست جمیع مشمولان و اعلام شد که خدمت به هیچ وجه فروخته نخواهد شد .اینه که دیگه باید به فکر لباس خدمت بود.پیش به سوی دو سال علافی .دو سال از عمر نازنینم (منظور از نازنین خودم هستم اشتباه نشه ) رو باید اینگونه سپری کنم .عیب نداره حالا شاید رفتن خدمت سربازی به نفعم شد (به این میگن سلف گولمالیزیشین !!!)

 

چند وقت پیش یه کار اشتباهی (غلطی) کردم و رفتم تو پرشین تولز لینکهام رو رول کردم حالا یه روز پرشین تولز کار میکنه دو روز کار نمیکنه .حالا من خودم هیچی ولی مسئولیتی که من در قبال دوستانی که باهاشون تبادل لینک کردم چی؟ کی جواب اونا رو میده؟

 

بعضی وقتها یه چیزایی به ذهنم میرسه که در موردشون سرچ فارسی کنم همون لحظه رو کاغذ مینویسم میذارمش روی میز که فردا صبحش که به اینرنت وصل شدم اینکار رو بکنم .لیستم همینجوری رشد کرده ولی هنوز خیلی هاشون رو پیدا نکردم .آخه مسئله اینجاست که وقتی یه چیزی رو پیدا میکنی یکی دو روز هم باید وقت بذاری بشینی بخونی ببینی چی پیدا کردی.

 

روزنامه شرق روزنامه ایه که بخاطر خوب بودن نمیخرمش.بابا هر دفعه که شرق میخرم حداقل دوساعت میشینم میخونمش نمیشه خیلی از قسمتهاش رو نا خونده گذاشت .بابا ناقلا این همه مطلب قشنگ رو از کجا گیر میاری هر روز چاپ میکنی؟

 

در مورد ورزشکارها شنیدین که وقتی سنشون از سی سال میگذره میگن دیگه پیر شدن؟ بابا ایها الناس بجنبین تا چشم به هم بذارین ما هم رسیدیم به سی سالگی .زهی خیال باطل .من رو باش که تازه برای اون موقع نقشه ها دارم. 

روزگار کودکی

برای شما هم پیش اومده یا نه؟ که تو طول روز کلی مطلب به ذهنتون برسه که بخواین بیایین تو وبلاگ بنویسین بعد یادتون بره؟ برای من که خیلی پیش اومده .معمولا هم وقتی دارم دوش می گیرم این اتفاق میفته .آقا اصلا من خیلی از تصمیمات اساسی زندگیمو زیر دوش حموم گرفتم .اصلا هم خنده دار نیست چون آمار غیر رسمی وجود داره که خیلی ها درست چند لحظه قبل از سیفون کشیدن به نتایج دلخواهشون میرسن!!! .تا اونجا که یادمه از وقتی بچه بودم یکی از بهترین لذتهای زندگیم فکر کردن که البته تو اون دوران همراه با خیالپردازی هم بود قبلا اشاره کردم که چقدر تو بچگی تو خیالاتم جادوگر بازی میکردم فقط خود خدا میدونه چقدر سوپرمن بودم و چقدر تو خیالاتم تلفیقی از شخصیتهای مختلف ساخته بودم(بی جنبه بودم؟) آدم ساخته خیالات منو تا حالا هالییوود هم نساخته حسابش رو کنین که چقدر خفن بود. اصلا از اینکه تو بچیگم خیالپرداز بودم ناراحت نیستم به هر حال اینم یه جور به کار انداختن مغزه دیگه .خلق شخصیتهایی که وجود نداشتن تصور مکانی که تا بحال ندیده بودم ارتباط دادن عناصر داستان و حالا که خوب دقت میکنم میبینم نه بابا معرکه بوده .بچه که بودم خیلی زود از محیط تاثیر میگرفتم اگه یه کتاب میخوندم حتما شبش قبل از خوابیدن در موردش فکر یا بهتره بگم خیالپردازی میکردم چیزی که برام جالبه اینه که افکارم حتما می بایست بصورت ایجاد یک رابط بصری با موضوع پیش اومده باشه چیزی که شاید الان اصلا اینجوری نباشه .فکر میکنم خیلی های دیگه هم بچگی شون اینجوری بودن این یه مدل هایی میل کمال گرایی در کودکیه به نوعی که کودک دوست داره هر چیزی رو که نوعی قدرت حساب میکنه برای خودش هم داشته باشه تا به کمال نزدیک تر بشه .یادمه که شخصیت خودساخته داستانهام خیلی چیزها رو اول نداشت و بعد من از جاهای مختلف الهام میگرفتم و چیزهای دیگه ای بهش اضافه میکردم که کاملتر از گذشته اش میکرد .آدم خود ساخته داستان من خیلی اکشن بود و غیر از این هم نمیتونست باشه چون رابط بصری در غیر اینصورت از بین میرفت اون موقع قدرت در نظر من چیزی بود که بشه دید و به چشم بیاد .نمیدونم شما هم از این تصورات داشین یا نه؟ یا الانم بچه ها خیالپردازی میکنن؟ حالا دیگه خیلی وقته اونجوری خیالپردازی نمیکنم ولی هنوزم که هنوزه از فکر کردن لذت میبرم بهم آرامش میده فقط چیزی که هست اینه که افکارم خیلی مغشوشه معلوم نیست از کجا شروع میشه و به کجا ختم میشه هیچوقت هم نخواستم جلوش رو بگیرم .یه شباهتهایی بین نوشته های وبلاگم با افکارم وجود داره .شاید یکی از دلایلی که خیلی وبلاگ نویسی رو دوست دارم همین باشه .اینکه محلی پیدا کردم برای بیان مطالبی که شاید هیچ وقت موقعیتش پیش نیاد آدم بخواد جایی بیانشون کنه .اتفاقا همین امروز داشتم به این فکر میکردم که چرا دیگه دوستی ندارم که باهاش بحثهای عجیب و غریب بکنم البته خیالی نیست چون مطمئنم همین امسال یه دونه خوبش رو پیدا میکنم (خیال بد نکنین بابا منظورم یه دوست از جنس خودم بود عجب دور و زمونه ای شده ها ) .

یک گیگا بایت فضای رایگان برای ای میل گوگل؟

اینجا میتونین یه عالمه لینک جالب در مورد نوروز پیدا کنین .کلی هم فلش ایرانی توش هست.