یعنی همه دارن اشتباه میکنن؟

امروز صبح اتفاقی سر از وبلاگ شیما خانم در آوردم.اسم وبلاگش فریاد بیصدا ست.اسم قشنگ وبا مسماییه .مطالبی رو تو وبلاگش آورده بود که مجبورم کرد تا آخرشو بخونم!!!این خانم یه معترض به تمام معناست.یه چیزی که برام خیلی جالبه اینه که هیچ چیزی رو قبول نداره.نه دین رو و نه بی دینی رو.نه بی کلاسی رشو و نه کلاس گذاشتن رو.نه مقید به هنجارها بودن و نه نا هنجاری رو!!!اعتراض کردن چیز خوبیه ولی ایشون مثلا به خیلی از مسایل گیر دادن از حق هم نباید گذشت که خیلی از مسایلی که عنوان کردن واقعیت داره ولی یه چیز که برای من بعد از خوندن مطالب بی جواب موند اینه که بلاخره از نظر این خانم آدم باید چه فرمی باشه؟شخصیت و کارهای خودش اصلا به دلم نچسبید.نه اینکه بخوام از منظر دینی به قضیه نگاه کنم .نه.من اصلا خوشم نمیاد یه بیچاره ای رو دست بندازم.من اصلا دوست ندارم با لحن بد با مردم حرف بزنم.من فکر میکنم هر کسی برای خودش شخصیتی داره.باید این امکان رو همیشه در نظر گرفت که حق با دیگریه و من دارم اشتباه میکنم(مثلا همین الان ممکنه حق با شیما باشه و من اشتباه بکنم).ایراد ما اینه که با دید قبلی به سراغ مسایل میریم.اگه فردی که ایشون سوار ماشینش کرده بود به وسوسه ش جواب مثبت میداد خیلی سریع نتیجه میگرفت که دیدین گفتم اینا همه پدر سوخته هستن حالا که یه مدل دیگه جواب داده هم همینو میگه .من اینو منطقی نمیدونم میگم که پاسخ های ما باید در جواب به واقعیها باشه و نه برمبنای تصوراتمون.یادتونه تو نوشته قبلی چی نوشته بودم؟هر کسی کاراش رو برای خودش توجیه میکنه و رو همین حساب خیال میکنه کار درست همونیه که اون داره انجام میده.باید اینو دونست که برای اینکه یه عمل از انسان سر بزنه کلی پیش نیاز!!!و پیش زمینه لازمه که خیلی هاشون رو اصلا نمیشه دید.ببینین مثلا اینکه آدم تو چه محیطی رشد کرده باشه خیلی تو دید انسان به زندگی تاثیر میذاره.کسی چه میدونه شاید اگه منم تو محیطی که شیما توش رشد کرده بزرگ میشدم افکارم این مدلی میشد!!!و یا اگه اون جای من بود افکارش مثل من!!!

امروز 10 صفحه از کتاب دیوانگان تاریخ رو خوندم و خوندنشو به همه تون توصیه میکنم.خیلی جالبه در مورد زندگی کله گنده های تاریخه که فاجعه به بار آوردن.من در مورد راسپوتین خوندم حیف که دم امتحانته و گرنه حتما باقی سرگذشتها رو هم میخوندم.در مورد ایوان مخوف –موسولینی-هیتلر-بوث(قاتل آبراهام لینکلن)-آیشمن(عامل کشتاریهودیان در خلال جنگ جهانی دوم)-رافائل تروخیلو(دیکتاتور دومینیکن)-اسوالد(عامل ترور کندی)-توماس دوتورکمادا(روحانی اسپانیایی که به سمت مفتش کبیر نایل شد و از تفتیش عقاید به عنوان وسیله ای برای ارعاب و حکومت استفاده میکرد هولناکترین ابزار شکنجه را بوجود آورد وبیش از هررهبر دیگری باعث انحطاط کلیسا شد) در مورد این آخری شاید بعدا بیشتر نوشتم .