ایران و انرژی هسته ای

 

اصلا تمایلی به نوشتن مسایلی سیاسی تو وبلاگم ندارم ولی مسئله الحاق ایران به پروتکل الحاقی انرژی هسته ای بحثیه که نمیشه ازش به همین سادگی گذشت .استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای که حق هر کشوریه ولیکن من مطمئن هستم هر ایرانی حتی مخالفان درجه یک رژیم کنونی ، هم بدشون نمیاد ایران صاحب سلاح اتمی بشه .سلاح اتمی مثل گلوله توپ یا موشک نیست که به همین راحتی تو جنگ ازش استفاده کنن ولی داشتنش باعث میشه کشور دارنده اون بتونه بهتر در مقابل فشارهای خارجی مقاومت کنه و به قولی حرفهاش رو از موضع قدرت بیان کنه .به هر حال با توجه به اینکه دلیلی مبنی بر وجود فن آوری سلاحهای اتمی در ایران کشف نشده فشارهای وارده بر ایران نگران کننده ست.همه مون بخاطر داریم که با عراق به بهونه داشتن سلاحهای کشتارجمعی که هرگز پیدا نشد چه ها کردن .پیوستن ایران به پروتکل الحاقی این اجازه رو به سازمان انرژی هسته ای میده که بازرسان بیشتری رو روانه ایران کنه و قضیه ای که تو عراق اتفاق افتاد اینجا هم تکرار میشه یعنی جاسوسهای کشورهای مختلف در لباس بازرسهای آژانس وارد ایران میشن و جاسوسی میکنن.از طرفی عدم پذیرش این قطعنامه هم کار ساده ای نیست از همین حالا کشورهای مختلف دارن برای ایران خط و نشون میکشن و اتحادیه اروپا هم تهدید کرده که سرباز زدن از قبول پرتکل برای ایران تبعات اقتصادی بدی رو به دنبال خودش خواهد آورد.به عنوان یک ایرانی فارغ از نوع حکومت حاکمه داشتن هر نوع فن آوری هسته ای رو حق مسلم کشورم میدونم وامیدوارم ایران بتونه از این چالشی که پیش رو داره موفق بیرون بیاد.

نوای غمناک


آهنگ غمگین ایرانی کم داریم من معمولا موسیقی متن مرسدس یا بوی پیراهن یوسف یا باران عشق رو گوش میکنم .تازگیها یه اثر تازه از بابک بیات اومده که اونم قشنگه اسمش "دو نیمه رویا" ست که توش موسیقی فیلم سام و نرگس هم وجود داره .کار قشنگیه اگه از این جور کارا دوست دارین بخرین و گوش کنین .البته زیاد آهنگای غمگین گوش نکنین چون خدای نکرده افسرده میشین .

نعمت یا مصیبت؟

امروز نشستم یه برنامه تلویزیونی که آموزش زبان بود دیدم دوباره هوس یادگیری زبان کردم مجری برنامه گفت to reach the treasure u have to over come the pressre  و من زده به سرم یه اشنا در اینمورد برای شهره بنویسم .بگذریم یه متن دیدم ازش خوشم اومد اصل متن رو گذاشتم تو وبلاگ میتونین زیر ترجمه من بخونین . ازتون خواهش میکنم اگه زبانتون خوبه فقط اصل متن رو بخونین و ترجمه منو بی خیال شین .من این ترجمه در پیتی رو برای کسانیکه احتمالا زبانشون خوب نیست و یا حوصله ندارن نوشتم وخودمم میدونم که پر اشتباهه ولی به هر حال کاچی بهتر از هیچی.

اینم ترجمه شده متن زیر:

یادمه وقتی پنج سالم بود چند ماهی با خانواده ام تو "اینترپرایز آلاباما" زندگی میکردیم تا پدر بتونه یه دوره پیشرفته هوانوردی رو تو "فورت راکر" بگذرونه.اون چیزی که باعث شده "اینترپرایز آلاباما" هنمز تو خاطرم باشه بنای یادبود عجیبی بود که تو مرکز شهر بنا کرده بودن .نمیشه تو شهر باشی و این بنا رو نبینی در واقع از اونجاییکه درست وسط جاده گذاشتنش مجبوری وقتی ماشین میرونی اونو دور بزنی.این بنای یادبود مجسمه یه شپشه !!!
احتمالا تو کل دنیا این تنها بنای یادبودیه که به افتخار یه حشره بنا شده و یقینا دلیل اینکار هر چی بوده ربطی به مبحث زیبایی شناختی و این چیزا نداشته  همه مون میدونیم شپش تا چه اندازه موجود بی ریختیه.شاید خیلی عجیب به نظر برسه ولی این مجسمه رو بخاطر خسارتهایی که این موجودات به مزارع پنبه اون حواشی وارد کرده بودن بنا کردن .حتما از خودتون میپرسین برای چی باید برای چنین آفتی بنای یادبود بسازن؟
میدونین چیه؟اگه بخواد شپش نبود اقتصاد اون ناحیه همچنان وابسته به همون یه نوع محصول باقی میموند .تا قبل از اون همه چیز کاملا به پنبه متکی بود وقتی شپشها اومدن ،کشاورزها و تمام مشاغل دیگه ای که به وابسته به مزارع پنبه بودن مجبور شدن ضرورت "تنوع آفرینی" رو درک کنن.
تو دراز مدت اونا فهمیدن که شپشها با تخریب مزارع پنبه در حقیقت بهشون لطف کردن!!! اونا دیگه همه امیدشون به کشت پنه نبود و شروع به پرورش خوک کشت نخود و لوبیا و یه سری خشکبار دیگه کردن.
فکر کنم کشاورزها خیلی به نفعشون شد وقتی تونستن نعمتی رو که در پس اون مصیبت بود رو پیدا کنن.خیلی وقتها ما برای تحمل کردن و یا دوری کردن از چیزی دوران سختی رو میگذرونیم و معمولا سودش رو هم به این زودیها نمی بینیم.
اگه یه نگاه به گذشته مون بندازیم ، به گذشته ای که توش بیشترین تلاش رو کردیم، بیشترین زجرها رو کشیدیم و شکستهای زیادی رو متحمل شدیم ،تصدیق میکنیم که واقعا ارزششو داشته (اگه نمیتونین این واقعیت رو ببینین احتمالا به اندازه کافی ازش فاصله نگرفتین!!!)
زندگی مون لذت بیشتری خواهد داشت (و قطعا حساب و کتاب بهتری) اگر ما هر اونچه رو که برامون اتفاق میفته رو یه رویداد ببینیم .بخاطر داشته باشین اون چیزی که برای ما اتفاق میفته خود حادثه نیست و در واقع پاسخی که ما به اون حادثه میدیم باعث بوجود اومدن تغییرات تو زندگی مون میشه .من معتقدم هر چیزی که اتفاق میفته میتونه یه درس باشه دفعه بعد که حوادث در جهتی رقم خوردن که شما دوست ندارین دنبال جنبه مثبت قضیه باشین .نعمتی که تو این مصیبت نهفته ست چیه؟حتم دارم لذت بیشتری خواهید برد و درسهای زیادی خواهید آموخت.


When I was about five years old, I lived  with my family in Enterprise, Alabama for a few months while my father attended an advanced aviation course at nearby Fort Rucker.

What makes Enterprise, Alabama especially memorable is a strange monument they have in the middle of town. You can’t miss it. In fact, you have to drive around it because it sits right in the middle of the road. The monument is a statue to the boll weevil.

It’s probably the only monument in the world erected in honor of an insect. It certainly wasn’t done because of its aesthetic value—the boll weevil is a particularly ugly-looking creature. Surprisingly, it was erected because of the devastation the boll weevil caused to the cotton crops of the surrounding area!

Why did they honor this pest? Well, had it not been for the boll weevil, the local economy would have continued its unhealthy dependence on its one-crop, one-product economy. Until then, everything depended entirely on cotton. When the boll weevil came, the farmers and all the other businesses that were reliant on the cotton farmers were forced to recognize the need to diversify.

In the long run, they saw that the boll weevil had, in fact, done them a favor by destroying their crops. No longer were their eggs all in one “cotton basket.” They started raising hogs, peanuts and other cash crops, and the entire area was better off for it.

I think it is to those southern farmers’ great credit that they were able to see this “adversity” for what it really was—a great blessing. Too often, we see difficult times as something to avoid—something only to endure. We usually don’t see the benefit until much later—if at all.

If we look back at the things in our lives that were the most trying, the most painful and frustrating, we have to admit that there was value in it (if you can’t see this, you probably aren’t seeing it from a distant enough perspective).

Our lives are far more enjoyable (certainly more instructional) if we view each thing that happens to us as just that—a happening. Remember, it’s not what happens to us, but our response to what happens to us that makes the difference in the quality of our lives. I believe that everything that happens can be a lesson.

Next time things don’t seem to be going the way you want, ask yourself what the positive aspect is. What’s the benefit in the adversity? You’ll have greater enjoyment and learn more in the process.