قالب دقیقه ۹۰


امروز نشستم یه ذره با قالب وبلاگ ور رفتم و در نهایت وبلاگم اینی شد که می بینین .تازگیها به وبلاگهای ساده علاقه مند شدم و دیگه از اسکریپ و پس زمینه رنگی و اینها خوشم نمیاد .فکر میکنم برای شما هم که وبلاگ رو مطالعه می کنین اینجوری بهتر باشه چون خاطرم هست عکس پس زمینه قالب قبلی تو خوندن مطالب مشکل ایجاد میکرد .همونطور که متوجه شدین یه قسمت polling هم به وبلاگ اضافه کردم و قصد دارم از این به بعد در مورد یه سری چیزها آمار هم بگیرم!!! البته وبلاگ هنوز هم کامل نشده و یه سری بخش های دیگه هم به مرور زمان بهش اضافه میشه ولی شکل کلی قالب تغییر چندانی نخواهد کرد.
امروز کمی از بازی آرسنال و لیدز رو تماشا کردم .تا نیمه اول که من تماشا میکردم آرسنال با سه گل پیش بود و مثل اینکه تونسته با چهار گل لیدز رو مغلوب کنه .تا اینجای فصل آرسنال شکست نداشته و این میتونه خیلی امیدوار کننده باشه ولی تجربه سالهای گذشته نشون میده که نباید خیلی هم به این پیروزیهای پیاپی دل خوش کرد چون هر چقدر که سابقه خوبی تو شروع فصل داشته به همون اندازه هم در انتهای فصل ناکام و یا شایدم بهتر باشه بگیم بد شانس بوده .خیلی از چیزی که میخواستم بگم دور شدم .چیزی که تو مسابقات لیگ برتر برای من همیشه جالب بوده فاصله بسیار اندک تماشاچی ها با زمین مسابقه ست چه بسا که حالاتی پیش میاد که شاید اگه تماشاچی دستش رو دراز کنه بتونه پیرهن بازیکن رو هم بگیره .لابد میدونین که تماشاچیهای انگلیس چندان تماشاچی های ساکتی هم نیستن و از جمله جنجالی ترین تماشاچیها یکیش همین انگلیسی ها هستن (جام های جهانی گذشته رو که حتما به یاد دارین ) اینکه چطور تونستن این تماشاچیها رو انقدر خوب کنترل کنن میتونه درس بزرگی برای مسئولان ما باشه .به نظر میرسه اگه جریمه های سنگینی برای تماشاچیهای استادیومهای ایران وضع بشه و از چند وقت قبل هم از طریق تلویزیون این جریمه های سنگین مکررا به مردم یاد آوری بشه و بعد از هر مسابقه چند نفر رو بگیرن و دادگاهشون رو تو تلویزیون پخش کنن و حتی اگر وسع مالی نداشتن بخاطر خساراتی که وارد کردن براشون حکم حبس صادر بشه و همه اینها به اطلاع مردم برسه دیگه کسی جرات نداشته باشه که بخواد انقدر رفتار زشت و زننده ای تو استادیومها داشته باشه . لازم نیست همه خاطیها تنبیه بشن تو هر مسابقه اگه 20 نفر رو از طریق دوربین های مدار بسته شناسایی کنن کافیه . بلاخره جلوی این رفتار زشت باید یه روزی گرفته بشه .راستی فوتبال خانمها هم که داره خوب پیش میره .چه بسا که اگر بذارن خانمها با شلوار و حجاب تو مسابقات جهانی و منطقه ای شرکت کنن چند وقت دیگه تو فوتبال خانمها یه چیزی بشیم از آقایون که فعلا بخاری در نمیاد .
                

اشتباه


 خیلی خوبه که آدم از اشتباهاتش درس بگیره و سعی کنه دوباره اونا رو تکرار نکنه .این که میگن آدم عاقل از یه سوراخ دو بار نیش نمیخوره خیلی ایده آلیستیه لااقل در مورد شخص من که اینطوره چون بارها شده که یه اشتباه رو تکرار کردم البته ممکنه صورت مسئله اندکی تفاوت کرده باشه ولی بطن مسئله در خیلی از موارد یکسان بوده .به نظرم یکی از دلایلی که از اشتباهاتمون درس نمیگیرم اینه که واقعا بهشون اهمیت نمیدیم .تجربه ثابت کرده (گیر ندین که تجربه کی اینو ثابت کرده !!!)که آدم اشتباهات بزرگش همیشه یادش میمونه اصلا بعضی وقتها انگار که پشت دست آدمو داغ گذاشتن .خودتون حتما چنین مواردی رو دیدین .مشکلات زندگی رو باید کوچک دید و برخلاف اون اشتباهات رو باید بزرگ دید .البته یه کاری نکنین بزرگ کردن همون اشتباه هم براتون مشکل روحی بشه ها .آخه من این مدلش رو هم دیدم که طرف بجای اینکه از اشتباهاتش درس بگیره صرفا خودش رو شماتت میکنه و  بعد خلاصه افسردگی میگیره و میمیره میره پی کارش .منظور از بزرگ نمایی اشتباهات یه جور فریب دادن مسالمت آمیزه خویشتنه .همین .

When I take a long time...
- I am slow
When my boss takes a long time
- he is thorough

When I don't do it...
- I am lazy
When my boss doesn't do it
- he is too busy

When I do something without being told...
- I am over-stepping my boundaries
When my boss does the same thing
- that is initiative

When I take a stand...
- I am stubborn
When my boss does it
- he is being firm

When I overlook a rule of etiquette...
- I am rude
When my boss slips a few rules
- he is being original

When I please my boss...
- I am apple polishing
When my boss pleases his boss
- he is co-operating

When I get ahead...
- I am lucky
When my boss gets ahead
- that's hard work

 

 

goof

بعضی وقتها حتی بزرگترین آدمها هم اشتباهات مسخره ای می کنن .اینه که اگه شما هم بعضی وقتها اشتباه میکنین یا بعبارت خودمونی ترش "سوتی" میدین ،زیاد نگران نباشین .این متن رو بخونین:
"شکسپیر با همه مهارتی که در نگارش داستانها و نمایشنامه ها داشت ،گاه اشتباهات شگفت انگیز و حیرت آوری را مرتکب میشد .مثلا در سطر 114 از پرده دوم نمایشنامه ژول سزار اثر معروف این نویسنده انگلیسی میخوانیم که سزار از بروتوس می پرسد:اینک چه ساعتی ست؟ و بروتوس در پاسخ می گوید :ای قیصر زنگ ساعت اندکی پیش هشت ضربه نواخت.
شکسپیر در هنگام نوشتن این نمایشنامه ، فراموش کرده بود که در عهد ژول سزار ساعتهای آونگی وجود نداشت و بیش از چهارده قرن بعد بود که اولین ساعت آونگی اختراع شد!!!


راز خلقت زن:

مرد: خداوندا، چرا چشمهای زن را اینقدر زیبا آفریدی؟!

خدا: برای اینکه با این چشمان زیبا تو را ببینید و تو را مست سازد.

مرد: خداوندا، چرا لبهای زن را اینقدر زیبا آفریدی!؟

خدا: برای اینکه ترا ببوسد.

مرد: خداوندا، چرا پوست زن را اینقدر لطیف آفریدی!؟

خدا: برای اینکه تو آن را لمس کنی و لذت ببری.

مرد: خداوندا، چرا زنها را اینقدر احمق آفریدی!؟

خدا: برای اینکه بتواند عاشق موجود بی‌خاصیتی مثل تو بشود و از تو نگهداری کند.

ضیافت


حلول ماه رمضان رو تبریک میگم . نمیدونم شما ها هم همون حسی رو نسبت به این ماه دارین که من دارم یا نه؟ خیلی ها حتی اونهاییکه نماز نمیخونن و به گفته خودشون اعتقاد چندانی به دین ندارن هم روزه می گیرن چرا که فواید اونو به چشم خودشون دیدن .اصلا لازم نیست در موردش بحث کنیم چون فکر کنم خودتون فواید بی شمارش رو تجربه کرده باشین.از فردا بازم  یه بار دیگه میتونیم لذت این ماه رو بچشیم و باید خدا از این جهت خدا رو شاکر باشیم.
همونطور که متوجه شدین قالب وبلاگ رو موقتا تغییر دادم تا در فرصت مقتضی یه طراحی جدید انجام بدم اگر نظر خاصی در مورد طراحی جدید دارین بگین که لحاظ بکنم .
یه ذره جوک بخونین دلتون باز بشه:

روزی همسایه ملا را در کوچه دید و پرسید: ملا دیشب در منزل شما چه خبر بود؟ صدای افتادن یک چیز سنگینی را از بلندی شنیدم. ملا پاسخ داد: چیزی نبود، من و زنم دعوا داشتیم و زنم عبای مرا از طبقه دوم انداخت پایین. همسایه جواب داد: افتادن عبا از بلندی، صدا ندارد. ملا گفت: آخر من هم توش بودم.

در ایام عاشورا دسته ترک‌ها با شور و حرارت در حرکت بود. نوحه خوان گفت: اما حسین سوار بر ذوالجناح شد... یکی از ترک‌ها گفت: اشتباه می‌کنی، ذوالجناح مال امام حسن بود!‌ نوحه خوان گفت: پدرسوخته، تو اگه یک موتور داشتی، به برادرت نمی‌دادی؟


شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه‌های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه می‌بینی؟ واتسون گفت: میلیونها ستاره می‌بینم. هلمز گفت: چه نتیجه می‌گیری؟ واتسون گفت: از لحاظ روحانی نتیجه می‌گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره‌شناسی نتیجه می‌گیریم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی، نتیجه می‌گیریم که مریخ در محاذات قطب است، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد. شرلوک هولمز قدری فکر کرد و گفت: واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری اینست که: چادر ما را دزدیده و برده‌اند!

پدر برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید: کی بود؟ دختر گفت: شماره رو عوضی گرفته بود.

خانمی بچه به بغل در پارک شهر برای آقایی درد دل می‌کرد: دیروز راننده اتوبوس به من گفت که بچه شما زشت‌ترین و بدترکیب‌ترین موجود عالم است. از دیروز تا حالا می‌خواهم بروم به اداره اتوبوسرانی و از او شکایت کنم. مرد گفت: حتما این کار را بکنید. اتفاقا اداره اتوبوس‌رانی هم همین نزدیکی‌هاست. تا شما برگردید من مواظب این میمون کوچولو هستم.

چهارتا آبادانی می خواستند از مرز خارج بشن, تصمیم میگیرند پوست گوسفند بپوشند و قاطی گوسفندها با گله حرکت کنند. درست در لحظه ای که می خواستند از مرز خارج بشن, نیروهای انتظامی فریاد می زنند: آهای اون چهارتا آبادانی بیان بیرون از گله. آنها باتعجب خارج میشن و می‌پرسند شما از کجا فهمیدین که ما آبادانی هستیم؟ مامورا می‌گن: از اونجایی که گوسفندها عینک ری بن نمی‌زنند.