حلول ماه رمضان رو تبریک میگم . نمیدونم شما ها هم همون حسی رو نسبت به این ماه دارین که من دارم یا نه؟ خیلی ها حتی اونهاییکه نماز نمیخونن و به گفته خودشون اعتقاد چندانی به دین ندارن هم روزه می گیرن چرا که فواید اونو به چشم خودشون دیدن .اصلا لازم نیست در موردش بحث کنیم چون فکر کنم خودتون فواید بی شمارش رو تجربه کرده باشین.از فردا بازم یه بار دیگه میتونیم لذت این ماه رو بچشیم و باید خدا از این جهت خدا رو شاکر باشیم.
همونطور که متوجه شدین قالب وبلاگ رو موقتا تغییر دادم تا در فرصت مقتضی یه طراحی جدید انجام بدم اگر نظر خاصی در مورد طراحی جدید دارین بگین که لحاظ بکنم .
یه ذره جوک بخونین دلتون باز بشه:
روزی همسایه ملا را در کوچه دید و پرسید: ملا دیشب در منزل شما چه خبر بود؟ صدای افتادن یک چیز سنگینی را از بلندی شنیدم. ملا پاسخ داد: چیزی نبود، من و زنم دعوا داشتیم و زنم عبای مرا از طبقه دوم انداخت پایین. همسایه جواب داد: افتادن عبا از بلندی، صدا ندارد. ملا گفت: آخر من هم توش بودم.
در ایام عاشورا دسته ترکها با شور و حرارت در حرکت بود. نوحه خوان گفت: اما حسین سوار بر ذوالجناح شد... یکی از ترکها گفت: اشتباه میکنی، ذوالجناح مال امام حسن بود! نوحه خوان گفت: پدرسوخته، تو اگه یک موتور داشتی، به برادرت نمیدادی؟
شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمههای شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه میبینی؟ واتسون گفت: میلیونها ستاره میبینم. هلمز گفت: چه نتیجه میگیری؟ واتسون گفت: از لحاظ روحانی نتیجه میگیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستارهشناسی نتیجه میگیریم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی، نتیجه میگیریم که مریخ در محاذات قطب است، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد. شرلوک هولمز قدری فکر کرد و گفت: واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری اینست که: چادر ما را دزدیده و بردهاند!
پدر برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید: کی بود؟ دختر گفت: شماره رو عوضی گرفته بود.
خانمی بچه به بغل در پارک شهر برای آقایی درد دل میکرد: دیروز راننده اتوبوس به من گفت که بچه شما زشتترین و بدترکیبترین موجود عالم است. از دیروز تا حالا میخواهم بروم به اداره اتوبوسرانی و از او شکایت کنم. مرد گفت: حتما این کار را بکنید. اتفاقا اداره اتوبوسرانی هم همین نزدیکیهاست. تا شما برگردید من مواظب این میمون کوچولو هستم.
چهارتا آبادانی می خواستند از مرز خارج بشن, تصمیم میگیرند پوست گوسفند بپوشند و قاطی گوسفندها با گله حرکت کنند. درست در لحظه ای که می خواستند از مرز خارج بشن, نیروهای انتظامی فریاد می زنند: آهای اون چهارتا آبادانی بیان بیرون از گله. آنها باتعجب خارج میشن و میپرسند شما از کجا فهمیدین که ما آبادانی هستیم؟ مامورا میگن: از اونجایی که گوسفندها عینک ری بن نمیزنند.
من که قبلا خیلی پیشت میومدم ولی دیدم زیاد مثل اینکه از من خوشت نمی یاد...به هر حال موفق باشی....
سلام:
من هم رسیدن ماه رمضان رو مخصوصا به اونهایی که روزه هاشون رو کامل میگیرن !! تبریک میگم....
امیدوارم قالب بعدیتون هم مثل قبلی خوشگل باشه (-:
جک هایی که نوشته بودید هم بانمک بود.
موفق باشید.
اولی و اخرین جوک خیلی باحال بودن!!!!
این گلای بنفش کمرنگ هم جالبند اما یه کم زیادن!!!
بله من هم با تو موافقم ماه رمضان نعمتی است من دقیقا از شب گذشته حال و حوای عجیبی دارم دلم واسه لحظه های افطاریه ذره شده. در مورد قالبت روی تضاد رنگ یه مقداری بیشتر کار کن مثلا اون رنگ آبی کنار با گل بنفش تناسبی نداره
موفق باشی.
سلام ممنونم .این قالب همونطور که گفتم موقتیه