گرگ و میش

صبح که از خواب بیدار شدم ماهی های توی تنگ مرده بودن .خیلی آروم و بی سر و صدا .چرا مرده بودن؟ شاید اکسیژن آبشون تموم شده بود ویا شاید هم از گرسنگی مرده بودن. ناراحت شدم؟ نه خیلی . با خودم فکر کردم چرا حتی تو احساساتمون هم میون حیونات تبعیض قایل میشیم؟ از یه سریهاشون خوشمون میاد از یه سری هاشون بدمون میاد خیلی هاشون برامون چندش آور هستن.این احساسات در ما چطوری بوجود میاد؟ چرا مرگ حشرات و حیوانت ریز برامون ناراحت کننده نیست؟ از چه چیز مرگ هست که ناراحت میشیم؟ وقتی تلویزیون یه آهو رو نشون میده که توسط یه شیر شکار میشه خیلی هامون ناراحت میشیم ولی وقتی یه حشره رو نشون میده که تو تار عنکبوت افتاده شاید احساس مشابهی نداشته باشیم وقتی گنجشگ دوست داشتنی مون رو نشون میده که میره و یه حشره رو شکار میکنه شاید احساس شعف هم بکنیم .میگن خیلی از احساسات تو بشر طی چندین هزار سال جوری رخنه کرده که بشر امروز با وجود اینکه از اون عوامل دور شده ولی همچنان اون احساسات رو توی لایه های درونی وجودش حمل میکنه .یکی از این احساسات که از قضا مورد توجه دوستانمون در هالیوود قرار گرفته حس ترسه . یکی از توجیهاتی که برای ترس انسان از تاریکی ،ارتفاع و حیوانات بصورت ناخود آگاه وجود داره اینه که این عوامل برای انسانهای نخستین واقعا دلهره آور بودن و این ترسی که الان در وجود ما هست از اونها بهمون ارث رسیده توی هالیوود روی مقوله ترس خیی خوب کار کردن تا بتونن فیلمهاشون رو تا اونجا که میتونن دلهره آورتر بسازن .شاید اینکه بشر از حشرات خوشش نمیاد هم چنین ریشه داشته باشه یادمون نره که اجداد ما همه کشاورز بودن و حشرات آفت زندگی شون به حساب میومدن .دشمنی بین حیوانات درنده و انسان طی سالیان سال هم برهیچ کس پوشیده نیست .اما یه چیزدیگه ای که توی حس دلسوزی ما خیلی تاثیر گذاره حواس پنجگانه ما هستن . وقتی به صحنه های فیلم های مستند حیات وحش نگاه میکنین و از مرگ یه حیوون ناراحت میشین حواس و همینطور پیش زمینه های فکری خیلی موثر هستن .پیش زمینه های فکری مثل اینکه از بچگی وقتی براتون داستان میخوندن یه سری حیوونها ناز بودن مظلوم بودن در مقابل باید همیشه غذاتون رو خوب میخوردین و حرف بابا مامانتون رو گوش میکردین تا آقا شیره نخوردتون . بابا آقا شیره کجا و ما کجا؟ آقا شیره باید بیاد جلوی آدم لنگ بندازه؟ سالیانه آدمها چقدر حیوون تو دنیا میکشن؟ از خود آدم خونخوارتر خودشه .هنوز هم تو خیلی از کشورهای دینا شکار تفریحی وجود داره از جمله تو خود ایران .اون آهو رو اگه آقا شیره شکار کنه و بخوره ازش بدمون میاد ولی وقتی صحنه شکار آهو توسط انسان رو میبینیم شاید اصلا به اینکه آهو خوشگله مرد فکر هم نکنیم .چرا؟ چون اولی رو دشمن ما کشته ولی دومی کار همنوع خودمون بوده. انسان انحصار طلبه یه بار دیگه به صحنه کشته شدن حیوانات دقت کنین؟ انسان ازگونه پستاندارانه و بیشتر از سایر گونه ها صحنه مرگ این گونه براش ناراحت کننده است چون تشابه بیشتری با خودش دارن .صحنه ای که کوسه ای یه ماهی رو شکار میکنه شاید برای خیلی ها ناراحت کننده نباشه (بحث ترس و هراسش به کنار) ولی صحنه شکار یه گوزن که داره از لب رودخونه آب میخوره توسط یه تمساح؟ البته من که این بحث رو میکنم نمیخوام بشر رو بخاطر این حس سرزنش کنم این دقیقا حسیه که خود من هم دارم . مسئله اینجاست که ما اصولا رو خیلی از احساستمون هم کنترل خود آگاهی نداریم یه سری مسایل از قدیم تو خورد ما رفته و ما رو شکل داده .حالا این قضیه رو مقایسه کنین با دید مردم نقاط مختلف جهان نسبت به مسایل مختلف .یکی به کشته های فلسطینی نگاه میکنه دلش میسوزه شاید یکی تو امریکا نگاه میکنه خوشحال هم میشه میگه اینها همه تروریستن یکی توی یه نقطه دیگه ای از عالم اصلا براش مهم نیست .آیا واقعیت اتفاق افتاده در مورد این سه شخص تفاوتی داشته؟ خیر . چرا احساسات ایجاد شده انقدر متفاوته؟ باعث تاسفه که بودن هموطنانی که از انفجارهای 11 سپتامبر خوشحال شدن . دلیلش همون عوامل ناخودآگاه هستن تا زمانیکه در مورد یه قضیه با حس درونی تون صحبت کنین بازیچه این عوامل هستین اگر به دنبال این باشیم که با دلیل دارای احساس بشیم شاید جهان یک دست تری داشته باشیم .دنیای ارتباطات از طرفی این امکان رو برای شخص فراهم میکنه که از جهات مختلف به یک قضیه نگاه کنه و از جهتی او رو بیشتر آماج عوامل ناخودآگاهی قرار میده که ذکر شد.آیا اکثریت مردم حوصله دارن که بخوان یه قضیه رو از جهات مختلف بررسی کنن؟ .مسئله اینجاست که منافع کشور من با منافع ایلات متحده و با منافع کشور ثالث ایکس با هم یکی نیست و حالا که اینجور نیست چرا شهروندانشون باید رویکرد یکسانی در مورد مسایل داشته باشن؟ چه چیز برای انسان متمدن قرن بیست و یکم مهم تره؟ منافع خودش یا انسانیت؟ منافع چطوری تعریف میشن؟ خیلی وقتها مثل مردم امریکا و اروپا مادیه بعضی وقتها منفعتیه که با یه دید کورکورانه و با یه تفکر خاص بوجود میاد مثلا اینکه کم نیستن مسلمونهایی که فکر میکنن القاعده داره کار درستی انجام میده .گسترش امپراطوری اسلام به چه بهایی؟ با گسترش این امپراطوری چه چیزی قرار عاید مردمش بشه؟ اون چه که عاید مردم عربستان که مهد اسلامه شده؟ گسترش امپریالیسم امریکا تو منطقه برای بسط دموکراسی؟ (چه خنده دار!!!) نگرانی اروپاییها از وضعیت حقوق بشر ؟ این اروپاییها سرنوشت جالبی دارن تو قرون گذشته تو کشورهای خودشون متمدن بودن ولی تو سایر نقاط عالم و در برخورد باسایر ملتها جاهاییکه پای منافعشون به میون اومده جاهییکه خواستن خودشون رو بسط بدن جاییکه خواستن به مستعمراتشون اضافه بشه روی هر چی بربر بوده سفید کردن . برخورد اروپاییهای مهاجر با سرخپوستها –برخورد سفید پوستها با سیاهپوستها و نژادهای غیر سفید – آپارتایدی که تا همین چند سال پیش تو آفریقای جنوبی وجود داشت –استعماری که تو هندوستان سالیان سال آرامش رو از مردم سلب کرد- دخالتهایی نظیر کودتای 28 مرداد که سرنوشت یه کشور رو به کل بهم زد و در سالهای اخیر بازیهای پشت پرده آوردن و بردن دیکتاتورها . اون چه این میون به بازی گرفته میشه احساسات انسانهاست من باید از یه امریکایی بدم بیاد چون آقا شیره داستان منه یه امریکایی هم نه تنها از من بدش میاد بلکه از من وحشت هم داره نمیدونم چرا شاید چون دیگه از شیر نمیترسیده و به جای شیر تو داستانش هیولا گذاشتن .راستی من خیلی شبیه هیولا هستم؟

 

 

Tongue twister  عباراتی هستن که گفتنشون بصورت سریع سخته مثلا تو فارسی داریم :دایی چاقه چایی داغه یا شش سیخ جیگر سیخی شش هزار .این عبارتها رو معمولا تو کلاسهای فن بیان به هنرجوها آموزش میدن تا زبونشون خوب بچرخه .عبارتهای انگلیسیش رو میتونین اینجا پیدا کنین

نظرات 6 + ارسال نظر
همشهری کاوه سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:02 ب.ظ http://citizenkaveh.blogspot.com

از کجا رسیدی به کجا ها ... از ماهی گلی عید به رسم اروپایها و استفاده از هیولا به جای شیر .... ایول .... یه تریپ مث فیلمهای داریوش مهرجویی شد ... اونم همیشه از یه جاهایی یهو جامپ کات میشه که آدم همینجوری دهنش باز میمونه .... راستی شبیه هیولا هم نیستی

صادق سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:05 ب.ظ http://sadeghkhan.blogsky.com

سلام.
سال نو مبارک سال خوبی داشته باشی.

بی مزه سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:28 ب.ظ http://bimazeh.blogspot.com

آقا عجب حوصله ای داری اینهمه مطلب می نویسی...ولی بی شوخی نوشته هات همیشه خوبن.. ایزنتروپیکتم!

مسافر هتل کالیفرنیا - میترا چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:59 ق.ظ http://sokote-marg.blogsky.com/

سلام ....بچه ها راست می گن از کجا اومدی کجا ؟؟
سر حوض بودیم داشتیم با ماهی بازی می کردیم .... چی شد یهو رفتیم توی سینما....اما خیلی قشنگ بهم ربط دادی ....اگه یک موقعه خواستی فیلم بسازی از ما هم دعوت کنی بد نیست ....خوب سناریو می نویسیا

کی تاش جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:21 ب.ظ

... تفکر ! ..

شهره جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:44 ب.ظ http://shohre.blogsky.com

مطالبتون چقدر عمیق شده جدیداَ کلی آدمو با خودش می بره .تقصیر من شد ماهیتون مرد چون من یک تجربه کسب کردم خیلی وقت بود می خواستم تو وبلاگم بزارم آخرشم نشد ..و اون این بود که پشه نقش بسزایی در طول عمر پشه داره ….یعنی ماهی پشه رو خیلی دوست داره حالا انشالله سال دیگه ..می گم من حیات وحش خیلی دوست دارم مهدی هم همینطور ولی تفاهم نداریم اون کلی کیف می کنه یه شیر یا یک پلنگ آهو یا گورخر می گیره ولی من کلی دلم کباب می شه ..ولی خوب فکر نمی کنم شما شبیه هیولا باشید ..یه چیزی که می دونم اینه که افکار ما از محیط تاثیر می گیره ولی می تونیم رئالیستیک باشیم یعنی وقتی یک عقاب کبوتری رو شکار می کنه بگیم خوب اونم می خواد زندگی کنه و در ضمن قوی ترم هست …در مورد سیاست هم همینطور اما در مورد مهاجرت خدمتتون عرض کنم که من اصلاَ اهل ریسک نیستم …..و وحشت می کنم که نکنه همه چیمونو از دست بدیم ..در ضمن از خانوادمم هم نمی تونم دل بکنم وگرنه می دونم که ایران دیگه از دست رفته ….

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد