تقاص

حسابی کلافه بود .همینطور بی هدف تو خیابونها پرسه میزد .یه یه ساعتی که از خیابونگردیش گذشت بلاخره خسته شد و رفت رو یکی از نیمکتهای پارک نشست .هنوزم آروم نشده بود .نمیتونست فراموش کنه یا شایدم نمیخواست که فراموش کنه .یعنی همه چی انقدر زود تموم شده بود؟؟؟هیچوقت به اندازه حالا خودش رو تنها حس نکرده بود .قبول داشت که تقصیر خودشه ولی با این حال برای خودش دل میسوزوند.نه دیگه حتی دلسوزی هم دردی رو دوا نمیکرد .دردی که تو سینه اش داشت هر لحظه بیشتر آزارش میداد .حس میکرد دور چشماش نمناک شده ولی دلش نمیخواست اونجا بزنه زیر گریه و اون یه ذره غروری هم که داره پایمال کنه .دیگه هوا کم کم داشت تاریک میشد ،بارون هم داشت شروع میشد ،بلند شد زیپ کاپشنش رو تا جاییکه میتونست بالا کشید و دوباره راه افتاد.کجا می رفت؟ خودش هم نمیدونست......

نظرات 11 + ارسال نظر
خورشید سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:18 ب.ظ http://rahekamalun.blogsky.com

کی؟؟؟؟ مشکوک میزنیا

شهره سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:49 ب.ظ

با با چه کردی با این وبلاگ ...ماشاللله ....دعا رو فراموش مکنید پلیز..........

سحر سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:11 ب.ظ http://ghoroob.blogsky.com

ولی من میدونم کجا میره

گل آذین سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:03 ب.ظ

سلام:
آخی !!! چه داستان غم انگیزی بود .
حالا چی شده بوده ٬ من که نفهمیدم ؟؟ ;-)
موفق باشید.

عرفان چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:03 ق.ظ http://erfanblog.persianblo.com

چیزی نگذشت که خودشو در کنار همون درخت اولین روز پیدا کرد ...همونجایی که یه روزی احساس کرده بود برای همیشه تنهایی هاش به آخر رسیده...و در حالی که به خودش میلرزید آروم و نرم به درخت تکیه داد و سد بغض توی چشمهاش شکست... تنها لحظه ای به اطرافش نگاه کرد تا خوب مطمئن بشه که هیچ کس اون اطراف نیست... دنیاقشنگ دیروز حالا به نظرش جز سیاهی و سرما هیچی نبود... ناگهان دستی گرم روی شونه های لرزون و نهیفش نشست...

پرژک چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:13 ق.ظ http://www.parjak.blogsky.com

شاعر می فرماید:
اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده
بدان عاشق شدست و گریه کرده

لطیفه چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:37 ب.ظ http://latifeh.blogsky.com

بیچاره
ولی خیلی مرموزه
رفتی جاده خاکی دادش
واضح تر نمیشد بگی
خدانگهدار و شاد باشی

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:37 ب.ظ

آخی شرمنده داداش الفش گم شده
ببخش

shadi چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:44 ب.ظ http://www.goldone.blogsky.com

salam. mamnon ke behem sar zadi .
rasti neveshtehaton haghighiye ya na?
:)

بانو ایلعذار پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:56 ق.ظ http://ilazar.blogsky.com

سلام....با خوشحالی بگم که من دوباره به جمع بلاگ اسکای ژیوستم..راستی وبلاگت خیلی خوب شده.....ولی چرا از آرشیو نمیشه استفاده کرد؟؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:43 ق.ظ http://adiabatic.blogsky.com


جواب بانو ایلعذار:
مشکل آرشیوم حل شد .میتونین از لینکهای سمت راست استفاده کنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد