بازم آدم و شیطون (تام و جری)

هنگامی که خداوند در کار خلقت انسان بود فرشتگان و از جمله شیطان او را دوره کرده بودند و تماشایش میکردند و هیچ نمیگفتند . رسم بر این بود که زیاده سوال نکنند .
پروردگار خاک را گل کرد و در کار ساخت موجودی شد که هیچ شباهتی به آفریده های قبلی نداشت .
وقتی کار ساخت موجود دو پا تمام شد شیطان تاب نیاورد، زبان به سخن گشود و پرسید : پروردگارا چه میکنی؟
خداوند با افتخار پاسخ داد :
موجودی خلق میکنم که سرآمد خلایق است، همه باید به او احترام بگذارید چون من به وجود او و خلقتش افتخار میکنم .
شیطان تعجب کرد تا به حال خداوندش از خلق موجودی اینچنین ابراز خرسندی نکرده بود . مکثی کرد و گفت :
ولی من جز مشتی گل که آنرا به شکلی در آورده ای چیزی نمیبینم ... چه مزیتی دارد این موجود ؟
ـــ گوهری دارم که سالیان سال است پاس میدارمش ... بهترین چیزیست که تا به حال خلق کرده ام میخواهم آنرا در وجود او به امانت بگذارم ، خلقتش دلیلی جز این ندارد .
دیگ حسد در درون شیطان به جوش آمد و گفت :
کاری دارم ، میروم و بازمیگردم ، هرگاه کار خلقت این موجود بی همتا تمام شد ...
وقتی شیطان بازگشت دید که آن موجود هنوز بی حرکت بر روی زمین دراز کشیده است ، با تمسخر پرسید :
تمام نشد کار خلقتش؟ راستی اسم این موجود چیست ؟
ـــ نامش انسان است ، فخر موجودات و سرور مخلوقات . گوهر یکدانه را در وجودش نهادم ، کارم تمام شد فقط مانده است که روح را در وجودش بدمم .
شیطان در اوج حسد بود ، نمیدانست چه بگوید ، مکثی کرد و گفت :
اجازه دارم در وجودش کنکاشی کنم ؟
پروردگار اجازت داد .
شیطان از راه بینی به درون انسان وارد شد ... چیزی متفاوت از بقیه موجودات که خداوند آنها را جانور مینامید نیافت ... ناگهان چشمانش از تلالو نوری بی همتا سیاهی رفت و دیگر هیچ ندید ... از درون انسان خارج شد ... سرش گیج میرفت ، پرسید :
چیست این نور عجیب ؟ توان دیدن را از من گرفت .
خداوند جواب داد :
این همان گوهر بی همتا بود که از گنجینه ازلی در وجود او قرار گرفت ، نام این گوهر عشق است ... گفته بودمت خلقتش از برای چیست ...
شیطان مغموم شد و این را از خداوند پنهان نکرد ... گفت :
پروردگارا چهل هزار سال عبادتت کردم ، لایق نبودم که مشتی خاک را بر من ترجیح دادی ؟ این دشمنی بین من و او تا ابد خواهد ماند .
خداوند امر به سجده بر انسان کرد ، تمام فرشتگان اطاعت امر کردند جز شیطان و این دشمنی تا ابد پابرجاست ...
( برداشتی آزاد از کتاب کشف الاسرار رشیدالدین فضل الله میبدی )

نقل از وبلاگ بربادرفته

 

تا یادم نرفته این رو هم بگم که شهره تو وبلاگش انگلیسی یاد میده اگر مثل من تو انگلیسی مشکلی دارین این فرصت رو از دست ندین.از ایشون هم که برای اینکار وقت میذارن یه بار دیگه تشکر میکنم.

نظرات 12 + ارسال نظر
آنیتا یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:07 ب.ظ http://paradox.blogsky.com

اول شدم ...هوراااااااااااااااااا

آنیتا یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:11 ب.ظ http://paradox.blogsky.com

این داستان رو تو باور می کنی واقعن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من به عشق و جوهر والای انسانی اعتقاد دارم و نیز پیچیدگی آدمی... اما شیطان و گل و سجده و ... اینا همه حرفه عزیز، باور نکن!!!

لطیفه یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:14 ب.ظ http://latifeh.blogsky.com

با سلام
انقدر شهره تو وبلاگش ازت تعریف کرد که اومدم ببینم چه خبره
راستی باید اتصالمو قطع کنم و بشینم متنتو بخونم
جوابشو بهت میدم
پس فعلا

آنیتا یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:19 ب.ظ http://paradox.blogsky.com

مطلب پایینی رو هم خوندم... موافقم، اما... اما اینقدر نگین در ده کوره های کشورهای پیشرفته فلان می کنن بهمان می کنن!!! نه بابا همچین خبرایی هم نیست!! البته بستگی داره تو کدوم کشور باشی، همه ی کشورهای جهان اول یکسان نیستند!! اینجا که مثل دانشگاه آزاد خودمونه هر کاری می خوای بکنی باید پول بدی، به همین سادگی!!!
اما راستی چطور فکر می کنی که من باید کانادا باشم؟!؟!؟!!
..........
یه چیزه دیگه، مگه فاتیما نبود که انگلیسی درس می داد؟؟

[ بدون نام ] یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:24 ب.ظ

بله فاتیما هم انگلیسی یاد میده .ولی شما که انگلیسی حرف میزنین میخواین چیکار ؟
همینجوری حدس زدم کانادا باشین
لطف کنین بیشتر در مورد ده کوره های غرب برامون توضیح بدین دانشگاه آزاد رو خودم میدونم سیستمش چطوریه!!!

لطیفه یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:11 ب.ظ http://latifeh.blogsky.com

اول سلام
دوم من دو تا اخلاق دارم اول اینکه اگر از متنی خوشم بیاد باید تا آخر بخونمش
حالا این متن اگه یه کتاب ۵۰۰ صفحه ای هم باشه فرق نمیکنه باید تمومش کنم اونم خیلی زود یه جورایی اخلاق خودتو دارم اصلا مرض میگیرم که تمومش کنم برا همین مطلب اولتو که خوندم و خوشم اومد همینجوری رفتم تا پائیین و هی خوندم
در مورد مطالبت هم با اکثرشون موافقم
داستان داهاتی و اسبش خیلی قشنگ بود
بعد از خوندن جریان لپ تابتم کلی از خنده روده بر شدم
نه بخاطر داستانت بلکه به این می خندیدم که بعضیها چه راحت آدم و می ذارند سر کار(البته این نشون از تبحر نویسنده است و هر کسی این قدرتو نداره)
آخه آدم حسابی جریان یه لپ تاب دیگه انقدر عشق و عاشقی داره که همه رو گذاشتی سر کار
حالا جدای از همه حرفها خیلی خوب نوشتی از همون اول حس تعلیق رو در خواننده به حداکثر میرسونه
اما عادت دومم اینه که اگه از وبلاگی خوشم بیاد بی اجازه بهش لینک میدم و در مورد وبلاگ شما هم این کارو می کنم
پس فعلا با اجازه

لطیفه یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:14 ب.ظ

راستی ببخش یه چیز دیگه
متن خروجت خیلی اشکال داره منظورم حرف ی است
پیشنهاد میکنم متنت رو تو نوت پد تایپ کنی و بیاری بجای این متن درب و داغون پیست کنی
اینجوری دیگه مشکلاتش بر طرف میشه
در مورد مطلب پایینی هم با نظر انبتا موافقم اونجا هر چند خیلی چیزا داره ولی خیلی چیزا هم نداره
مثلا بر تو همون کشورهایی که گفتی مشابه عشق و محبتی که تو دل ایرانیها هست و اگه پیدا کردی آدرسشم به ما بده
اما یه جواب به آنیتا خانوم بدم اونم که عزیزم جریان خلقت آدم و رانده شدن شیطون به تفصیل توی قران صحبت شده و اگه اعتقاد به قران داشته باشیم و مهمتر از اون قبول داشته باشیم که قران تحریف نشده پس اینکه شما بگی این جریان سجده و ادم حرفه کاملا مردود میشه
ببخش که تو اولین دیدار انقده پر چونگی کردم

شی شی یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:10 ب.ظ http://shohre.blogsky.com

قبلاُ خونده بودمش ولی نظر یادم رفت...مثل همیشه چیزای قشنگ ....ولی فکر کنم که خودتم با نظر آنیتا موافق باشی نه؟؟
در ضمن ...بازم ممنون....خونمو همیشه روشن می کنی..یادت باشه با اتکا به خودت دارم میرم جلو..یا علی...

لطیفه یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:29 ب.ظ

با سلام
مرسی که اومدی
در مورد حرفت هم
بی کارم هی میرم یه متنی رو میخونم و اگر خوشم اومد پیام میذارم
البته کلی سایت میبینم که خیلی هاشو همینجوری ول میکنم و می یام بیرون
خوبیمم اینه که واقعا مطلب طرفو میخونم و بعد نظر میدم
باز خدا پدر منو بیامرزه بعضیها که هر جا رسیدند یه پیام میذارند اینطوری
مرسی عالی بود پیش منم بیا
حالا خودت بگو کار من بهتره یا اونا
موفق باشی

[ بدون نام ] دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:48 ق.ظ

سلام
بابا تبریک میگم ؛ برو بیایی باسه خودت راه انداختی
کلی با وبلاگت حال کردم ؛ دمت گرم ... نه ؛ قلمت گرم ناز شصتت.
از اول تا آخرش رو خوندم . توپ توپ. حرف نداشت .راستش چهار پنج روز باسه تبرید و مدیریت وقت داشتم ولی تا امروز که حوصلم نگرفته هیچ کدومو بخوونم .الان هم اومدم تو نت گفتم یه سری هم به تو بزنیم . کلی انرژی گرفتم .شاید از فردا شروع کنم .
راستی چراغ یاهو مسنجرت چند وقته روشن مونده . پول برقت زیاد میادا!!!!
یه چیز دیگه بگم کلی حال کنی. عوض حالی که امشب به من دادی!!!
تو گوگول مکاترونیک رو سرچ کردم البته به فارسی ؛ فقط دوتا سایت رو نشونم داد . اگه گفتی چی بود؟
مکانیک تهران جنوب و آدیاباتیک ((((-:
دیگه برو حال کن
باسه شنبه ردیف کن نمایشگاه رو بریم
موفق باشی ؛ یا علی

بی مزه دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:16 ب.ظ http://bimazeh.netfirms.com

بابا پس این لینک ما چی شد....؟ نون اضافه هم نخواستیم

Andy دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:19 ب.ظ http://hayahoo81.persianblog.com

این بلاگ اسکای چقدر بده.... امدم تو قبلی نظر بدم اشتباهی فرستادمش ( هنوزم چیزی ننوشته بودم ) ... بدیش هم اینه که نمی‌شد دوباره نظر بدم ... اه اه اه اه اه .....
این جواب رو با تأخیر دارم می‌گم : در مورد لینک ... این وبلاگت یکی از بهترین وبلاگایی هست که تا حالا دیدم ( دومی یا سومی‌ )... من خیلی دوس دارم بهت لینک بدم = یکم در این مورد سعی می‌کنم موافقت مقامات رو جلب کنم ... تا ببینم چی می‌شه ... خوب ... الآن می‌رم بعدی رو هم می‌خونم ( یا نظر می‌دم یا نمی‌دم )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد