ازدواج اینترنتی


009170.jpg

بعضی از دختران و پسران ساعت ها پشت کامپیوتر می نشینند و در اینترنت به جست وجو می پردازند و به قول خودشان شروع به چت کردن با یکدیگر می کنند. پس از مدتی با یکدیگر قرار می گذارند در ساعت مشخصی روی خط اینترنت باشند و با یکدیگر گفت وگو کنند و از حال و روز هم با خبر شوند. مدت ها از همین طریق با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند تا این که پس از گذشت مدت زمانی قول و قرار ازدواج با یکدیگر می گذارند که سرانجام از دادگاه سردر می آورند انسان موجودی است که به صورت اجتماعی آفریده شده است .آلفرد آدلر روان شناس اطریشی معتقد است انسان، اجتماعی به دنیا می آید و به اجتماعی بودن علاقه مند است. این علاقه اجتماعی در نوع آدمی فطری و ذاتی است و مانند بسیاری از غرایز فطری دیگر نیاز به تماس داشتن با دنیای بیرون و راهنمایی و تربیت دارد. آدمی زمانی که تبادلات و معاملات یا دادوستد را شروع نمود به یک سری محاسبه ها و شمارشها نیاز پیدا کرد. او برای این که بتواند این محاسبه ها و شمارشها را انجام دهد، نخست از انگشتان دست و از اشیایی چون، سنگ ریزه و چوب خط، استفاده می کرد و بعد از گذشت مدتی از دستگاه منظم تری به نام «چرتکه» استفاده کرد. چرتکه بعدها به عنوان پدر محاسبات اولیه شناخته شد که قدمت آن به ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح می رسد و به چینی ها نسبت داده می شود و بعدها با رشد و پیشرفت علوم و فنون (تکنولوژی) کامپیوتر پا به عرصه گذاشت.
موارد استفاده از کامپیوتر خیلی گسترده است برخی کاربردهای کامپیوتری عبارت است از: استفاده در زمینه های فضایی، امنیت کنترل پروژه، مواردی که حجم داده ها و اطلاعات بسیار زیاد است و نیاز به دقت و سرعت بالا می باشد، کنترل کیفیت کارخانجات، نگهداری سوابق مالی، کارهای انبارداری، برنامه ریزی، تجارت، زمینه های هنری، پزشکی، دانشگاهی، کشاورزی، ترافیک، آمارگیری، عملیات بانکی، شبیه سازی، هوش مصنوعی، کنکور، آموزش ربات ها، پست الکترونیکی، اینترنت و...
انسان توانسته است به وسیله کامپیوتر بعضی از مشکلات را در کمترین زمان حل کند و تا حدی در دقت و انرژی خود صرفه جویی کند ولی با این حال مشکلات و پی آمدهای نامطلوبی هم به همراه داشته است مانند احساس تنهایی، احساس پوچی، بی ارزشی، عصبانیت، خستگی در اثر ساعت ها پشت کامپیوتر نشستن، از خود بیگانگی و... استفاده نادرست از این وسیله، باعث شد که بعضی از افراد مشکلات زیادی هم برای خود و هم برای دیگران به وجود بیاورند. به عنوان مثال ارتباط دختر و پسر از طریق شبکه اینترنت و همسریابی از طریق شبکه اینترنت تا قبل از همگانی شدن این شبکه ارتباطی، در جراید می خواندیم که دختر و پسری از طریق تماس تلفنی یا در کوچه و خیابان با یکدیگر آشنا می شدند و پس از مدتی قول و قرار ازدواج با یکدیگر می گذاشتند و بعد از مدت زمان کوتاهی که از ازدواج آنها می گذشت تازه متوجه می شدند که نه تنها با یکدیگر تفاهم ندارند بلکه تفاوت زیادی با یکدیگر دارند و سرانجام کار به دادگاه و جدایی می کشید. با پدید آمدن شبکه اینترنت، دستیابی های تلفنی و خیابانی و هم چنین ازدواج های تلفنی و خیابانی جای خود را به دوستی های اینترنتی و همسریابی های اینترنتی دارد.
اینترنت هم اکنون یک وسیله ارتباطی است و جدا از مباحث علمی و تخصصی، امکان گفت وگو، صحبت کردن، اختلاط کردن و گپ زدن با افرادی را که هیچ گونه شناختی از آنها نداریم فراهم ساخته است که اصطلاحا به آن «چت کردن» می گویند.
بعضی از دختران و پسران ساعت ها پشت کامپیوتر می نشینند و در اینترنت به جست وجو می پردازند و به قول خودشان شروع به چت کردن با یکدیگر می کنند. پس از مدتی با یکدیگر قرار می گذارند در ساعت مشخصی روی خط اینترنت باشند و با یکدیگر گفت وگو کرده و از حال و روز هم با خبر شوند. مدت ها از همین طریق با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند تا این که پس از گذشت مدت زمانی قول و قرار ازدواج با یکدیگر می گذارند که سرانجام از دادگاه سردر می آورند.
به دو مورد از این نوع ازدواج که از جراید انتخاب شده در زیر اشاره می شود:
مورد اول: مرجان ۶ ماه است که با کورش عقد کرده، او یک سال پیش در حالی که روی خط اینترنت در حال چت کردن بود با کورش آشنا شد از همان ابتدا به همدیگر قول دادند که سر ساعت ۹، هرشب روی سایت باشند و از حال یکدیگر باخبر شوند روزها گذشت و آنها بیشتر از قبل به یکدیگر علاقه مند شدند تا این که روزی قرار گذاشتند تا یکدیگر را ببینند. کورش به مرجان گفته بود که خانه شان در زعفرانیه است پدرش پولدار است و خودش هم کارواش دارد. سرقرار هم با یک پژوی ۲۰۶ به رنگ آلبالویی حاضر می شود. از سر و وضعش معلوم بود که از یک خانواده پولدار باید باشد. پس از چند بار ملاقات، یک روز کورش از مرجان خواستگاری می کند و مرجان نیز با علاقه ای که به او دارد خانواده اش را راضی می کند. در روز خواستگاری کورش با مادر و خواهرش آمدند با سرووضع شیک و پیک هم آمده بودند .مادر و خواهر کورش به پدر مرجان گفتند که پدر کورش به مسافرت خارج از کشور رفته است و تا چند ماه دیگر هم بر نخواهد گشت. پس از مدتی پدر مرجان برای تحقیق به محل کار پسر می رود و همکارانش از او تعریف زیادی می کنند. همین تعریف ها باعث شد که تحقیق را ادامه ندهد و سرانجام آنها به عقد یکدیگر در آمدند. چند ماه بعد پدر مرجان برای خرید اجناس مغازه اش به بازار می رود برحسب اتفاق، کورش را می بیند البته نه با آن سر و وضع شیک. کورش همراه شخص دیگری سوار بر موتور از آنجا می گذشت پدر مرجان کورش را که با آن وضع می بیند از مغازه دارهای اطراف در مورد او سؤال می کند و آنها در جواب می گویند او را با نام «شاهرخ پرنده» می شناسند و کارش مسافرکشی با موتور است. با تلاش زیاد محل سکونت کورش یا همان شاهرخ پرنده را پیدا می کنند آنها متوجه می شوند که محل زندگی شاهرخ پرنده (کورش) به جای زعفرانیه دولت آباد است و پدرش هم میرزا آقای کفترباز است که در حال حاضر در زندان به سر می برد و هر آنچه که تاکنون گفته بودند همه دروغ بود و مرجان نیز دیگر نمی توانست این اوضاع را تحمل کند بنابر این راهی دادگاه شد.
مورد دوم: لیدا یک سال پیش با سروش در اینترنت آشنا شده بود ۶ ماه بعد با هم دوست بودند و هر روز سر ساعت مقرری با هم چت می کردند. پس از ۶ ماه آشنایی سروش با اصرار زیاد از پدر و مادرش می خواهد تا به خواستگاری لیدا بروند موقع خواستگاری خانواده لیدا به علت وضعیت مالی بسیار بالایی که داشتند، شرط و شروط زیادی را در نظر گرفتند از جمله، ویلای شمال، مهریه سنگین به اندازه تاریخ تولد و سروش بدون هیچ گونه مخالفتی گفت: دخترشان را خوشبخت می کند و با خنده گفت به قول قدیمی ها مهریه را چه کسی داده چه کسی گرفته؟ پدر و مادر سروش که با این ازدواج مخالف بودند در مجلس عروسی هم شرکت نکردند و هم اکنون پس از گذشت چندین ماه هر دو به این نتیجه رسیده اند که نه تنها با یکدیگر تفاهمی ندارند بلکه تا حدودی از یکدیگر بدشان می آید. آنها بر سر کوچکترین مسأله ای با یکدیگر درگیر می شدند و تمایل زیادی هم به طلاق دارند.
به طور کلی هنگام گفت وگو یا همان چت کردن با فردی در اینترنت، تصویر و چهره ای از آن فرد در ذهن ساخته می شود (تصویر مجازی) که بعدها با روبه رو شدن و برخورد کردن با خود فرد و دیدن تصویر و چهره او (تصویر واقعی) بسیار متفاوت است. برای مثال یکی از کسانی که زیاد اهل چت کردن در اینترنت است خود می گوید: « نزدیک به ۸ ماه بود که از طریق اینترنت با چند نفر صحبت می کردم بعدها سر قرار وقتی چهره واقعی آنها را دیدم شوکه شدم.»
علت شوکه شدن این بود که تصویر واقعی آنها با تصویری که قبلا هنگام چت کردن در اینترنت از آنها در ذهن خود ساخته بود تفاوت زیادی داشت حتی به این نیز فکر می کرد که آنها بعضی مواقع به او دروغ هم می گفتند.
به این ترتیب به خانواده ها و بخصوص جوانان دختر و پسر توصیه می شود کاملا هشیار و آگاه باشند و از وسیله ای که در اختیار دارند به درستی و در راه افزایش علم و دانش خود استفاده نمایند. این وسیله هیچ گاه نمی تواند ارزش های انسانی را همچون ازدواج تعیین کند.

اینترنت با سرعت باور نکردنی

این مقاله خیلی جالبه حتما بخونین .در مورد xml هم یه مقاله جدید به دستم رسیده که اونم طی روزهای آتی تو صفحه قرار خواهم داد.
 

اتصال به اینترنت از طریق پریز برق

اداره مهندسی و تکنولوژی کمیسیون ارتباطات فدرال ایالات متحده آمریکا اعلام کرد به زودی امکان دسترسی به شبکه اینترنت از طریق پریزهای برق منازل فراهم خواهد شد. به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، مقامات فدرال ایالات متحده چند روز قبل در کمال حیرت و ناباوری شنوندگان اعلام کردند همان کابل‌های برقی که جیران الکتریسیته را به تلویزیون شما می‌رساند، ممکن است مسیر جدید ورود خدمات اینترنت با سرعت بالا به درون منازل باشد. آنها تصریح کردند فن‌آوری‌های جدید به دنبال جانشین مناسبی برای کابل‌های تلفن هستند تا بتوانند با سرعت بیشتر مقادیر عظیمی از اطلاعات و سیگنال‌های ویدیویی را انتقال دهند و این امر احتمالاً از طریق کابل‌های برق میسر خواهد شد. ادموند توماس، رئیس اداره مهندسی و تکنولوژی کمیسیون ارتباطات فدرال، گفت: در آینده نزدیک «هریک از پریزهای برق منزل شما به محلی برای برقراری ارتباط با برادبند (سرویس اینترنت با سرعت بالا) تبدیل می‌شود». وی افزود: کمپانی‌ها و شرکت‌هایی که سرگرم توسعه این فن‌آوری ویژه هستند، طی سال گذشته بر بسیاری از موانع موجود فائق آمده‌اند و به تدریج شرایط مطلوبی برای دستیابی به نتیجه نهایی حاصل می‌آید. توماس خاطر نشان کرد: این آغازی برای ظهور یک فن‌آوری بسیار مترقی و ماندگار خواهد بود. مارک‌ انکافر، نایب‌رئیس انجمن تکنولوژی اطلاعات آمریکا، نیز در ارتباط با ظهور این فن‌آوری نوین اظهار داشت: روشن نیست که آیا غالب کاربران اینترنت به زودی امکان استفاده از این تکنولوژی را خواهند داشت یا خیر. وی افزود هنوز یک سؤال بزرگ باقی است و آن این که چطور گسترش و بهره‌برداری از این تکنیک به لحاظ تجاری امکانپذیر خواهد شد. انکافر متذکر شد: «این فن‌آوری نیازمند شرکت یا شرکت‌هایی است که واقعاً در جهت پشتیبانی و حمایت آن بر‌آیند». توماس در تشریح این دستاورد تازه اعلام کرد دسترسی به شبکه اینترنت از طریق کابل‌های برق مشابه مودم‌ها و خطوط تلفن دیجیتالی یا DSL خواهد بود و این تکنولوژی تازه به شدت گرفتن رقابت‌ها و کاهش قیمت خواهد انجامید. وی گفت کمیسیون مزبور چندین ماه این تکنولوژی را مورد توجه و بررسی قرار داده و هیچ قانونی نیز برای منع یا جلوگیری از آن وجود ندارد، با این حال انتقال داده‌های اینترنت از طریق کابل برق ممکن است سیگنال‌هایی را در درون و بیرون منازل منتشر کند که موجب تداخل الکتریکی شود این مسأله باید مورد بررسی بیشتر قرار گیرد. به طور مثال ما باید مطمئن شویم که این وضعیت مشکلی را برای تلویزیون شما ایجاد نمی‌کند. کارشناسان نیز می‌گویند اگر چه کمی عجیب به نظر می‌رسد، اما این تکنیک برای ارسال اطلاعات اینترنتی با سرعت بالا از طریق کابل‌های با ولتاژ بالا طراحی شده و در صورت عملی شدن، اطلاعات و دیتاماهای اینترنت مستقیماً از طریق کابل‌های موجود تا پریز منازل شما پیش خواهد رفت و کافی است تا از طریق پریز داخل یا بیرون خانه اقدام به دریافت این اطلاعات نمایید. این تکنولوژی فواید بالقوه دیگری نظیر کنترل عمومی خطوط برق، کنترل اقدامات تروریستی و فجایع طبیعی در منازل نیز به دنبال خواهد داشت.

طعم لیموترش


شاید خیلی ها براشون امروز یه روز عادی به نظر برسه ولی روزی که خدا یکی از بزرگترین نعمتهاشو به بنده هاش ارزونی کنه قطعا روز بزرگی خواهد بود .به همتون این روز رو تبریک میگم .چون این نعمت به همه ما داده شده.
یکی از چیزایی که خیلی خیلی تو زندگی اهمیت داره داشتن یه روحیه خوبه شاد بودنه و توانایی لذت بردن از زندگیه .بله میدونم چی میگم لذت بردن از زندگی کاریه که خیلی ها بلد نیستن اگه شما بلدین قدر این قابلیتتون رو بدونین .به هیچ چیزی هم ربطی نداره یعنی شاید آدم خیال کنه هر چی پولدارتر بشه شادتر میشه یا لذت بیشتری از زندگی میبره ولی این اطمینان رو بهتون میدم که اگه بلد نباشین از زندگی لذت ببرین ، با داشتن گنج قارون هم احساس رضایت نخواهید کرد.چیه؟خیال میکنین تو زندگی تون مشکل دارین؟ لابد مشکلتون خیلی هم بزرگه که شادی رو به خودتون حروم کردین؟ من تو این 120 سالی که زندگی کردم یه چیزی رو متوجه شدم (البته ظاهرا هنوز نفهمیدم!!!) و اونم اینه که ماها معمولا خودمونو سر چیزای پیش پا افتاده ناراحت میکنیم اگه دقت بکنین چند روز که از ناراحتی آدم میگذره و شرایط عادی میشه آدم خودش هم تعجب میکنه که مسایل به اون کوچیکی چطور تونسته بودن ناراحتش کنن .خب چرا چند روز خودمونو زجر بدیم .همین حالا افکار منفی رو بریزیم دور .قدیمیها خیلی میفهمیدن به یه مشکل به خیال خودشون بزرگ که بر میخوردن میگفتن بالاتر از سیاهی که رنگی نیست .این یعنی اینکه فعلا از دست من کاری بر نمیاد من چرا غصه بخورم؟هر چه بادا باد. آدمهایی که یه ذره رابطشون با خدا خوبه هم معمولا ناراحتی رو به وجودشون راه نمیدن .اینو من تو یه کتاب خوندم که یه دانشمند خارجی چندین و چند سال با اعراب زندگی کرده بود و بزرگترین درسی رو که از اونا گرفته بود این بود که وقتی از عهده آدم کاری بر نمیاد نباید الکی حرص و جوش بزنه.به ناراحتی هاتون یه مقدار فکر کنین؟ آیا واقعا بزرگن یا شما طابق معمول از کاه کوه ساختین.ببینم بدترین حالتی که ممکنه براتون پیش بیاد چیه؟از کجا معلوم که شرایط جدید بوجود اومده به نفعتون نباشه .من که تا حالا خودم چندین و چند مورد اینجوری دیدم و احتمالا خودتون هم چنین چیزی رو بارها و بارها دور و اطرافتون مشاهده کردین .بعدا دراین مورد بیشتر خواهم نوشت فعلا به نعمتهایی که خدا در اختیارتون قرارداده فکر کنین و از زندگی تون تا میتونین لذت ببرین .

بازم جوک

 ترکه می‌خواسته گردو بشکنه، گردو رو میگذاره زیر پاش، با آجر میزنه تو سرش!

دو تا برادره آخره شر بودن و پدر محل رو درآورده بودن، دیگه هروقت

هرجا یک خراب کاریی میشده، ملت میدونستن زیر سر این دوتاست. خلاصه آخر

بابا ننشون شاکی میشن، میرن پیش کشیشِ محل، میگن:‌ تورو خدا یکم این

بچه‌های مارو نصیحت کنید،‌ پدر مارو درآوردن. کشیشه میگه: ‌باشه، ولی من

زورم به جفتِ اینا نمیده، باید یکی یکی بیاریدشون. خلاصه اول داداش

کوچیکه رو میارن، کشیشه ازش میپرسه: پسرم، ‌می‌دونی خدا کجاست؟ پسره

جوابشو نمی‌ده، همین جور در و دیوار ر و نگاه می‌کنه. باز یارو می‌پرسه:

پسرجان، می‌دونی خدا کجاست؟ دوباره پسره به روش نمیاره. خلاصه دو سه بار

کشیشه همینو می‌پرسه و پسره هم بروش نمیاره، آخر کشیشه شاکی میشه، داد

میزنه: بهت گفتم خدا کجاست؟! پسره می‌زنه زیر گریه و در میره تو اتاقش،

در رو هم پشتش می‌بنده. داداش بزرگه ازش می‌پرسه: چی شده؟
 پسره میگه:

بدبخت شدیم! خدا گم شده، همه فکر می‌کنن ما برش داشتیم

 ترکه هر روز زنگ یک کلیسا رو می‌زده و در می‌رفته. آخر پدر روحانی

شاکی میشه،‌ یک روز پشت در کمین می‌کنه، تا ترکه زنگ می‌زنه، ‌خرشو

می‌گیره و می‌پرسه چیکار داری؟ ترکه حول میشه،‌ با تتپته میگه: ببخشید،

‌عیسی هست؟!

 ترکه میره حموم، آب جوش بوده با نعلبکی دوش میگیره!

ترکه مهم میشه زیرش خط میکشن، تو امتحان میاد!

ترکه ساندویچ‌فروشی داشته، ‌یک روز یک بابایی میاد میگه: ‌قربون یک

ککتل بده، ‌فقط بی‌زحمت توش گوجه نگذار. ترکه میگه: آقا امروز اصلا گوجه

نداریم، میخوای خیارشور نگذارم؟!

ترکه میره ماه عسل، یادش میره زنش رو ببره!

 از ترکه میپرسن آرزوت چیه؟ میگه:‌ کاشکی تبریز پایتخت بود! میگن:

چرا؟! میگه: آخه اون وقت به مامیگفتن بچه تهرون

به ترکه میگن: چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. میگه:‌ کبوتر،

کلاغ، خر! بهش میگن: بابا خر که پرواز نمیکنه! میگه: بابا خره دیگه، یهو

دیدی پرواز کرد

ترکه چراغ جادو پیدا میکنه، دست میکشه روش غولش در میاد میگه: ‌دو

تا آرزو بکن. ترکه میگه: یه نوشابه خنک میخوام که هیچ وقت تموم نشه.

غوله بهش میده، ترکه یکم میخوره میگه: ‌به به! چقدر خنکه! یکی دیگه هم

بده!

  ترکه یه بسته هزار تومنی میشمره، 250 تومن کم میاره

به ترکه میگن چی شد ترک شدی؟! میگه:‌ والله من اولش که ترک نبودم،

‌تو بیمارستان با یه بچه ترک عوض شدم!

 ترکه میاد تهران،‌ یه دختر خوشگل میبینه،‌ بهش میگه:‌ خانم این

دوست دختر که میگن شمایین؟

یک گروه از محققین انسان شناسی داشتن روی تفاوت مغز نژادهای مختلف

انسان تحقیق می‌کردند، اول مغز یک آمریکاییه رو باز
 می‌کنند، می‌بینند

ای بابا اینا اینقدر با الکترونیک و کامپیوتر ور رفتن که تو مغزشون پر

شده از IC و مدارهای الکترونیکی. خلاصه می‌ترسن دست به یک چیزی بزنند

خراب شه، زود مغز یارو رو می‌بندند. بعد مغز یک ژاپنیه رو باز می‌کنند،

می‌بینند ای بابا این وضعش از آمریکاییه هم خراب تره و مغزش شده پر از

مدارای نوری و چیزای عجیب غریب، خلاصه مغز این رو هم جرات نمی‌کنند دست

بزنند. بعد جمجمه یک ترکه رو باز می‌کنند، می‌بینند تو ش فقط یدونه سیم

ازین ور جمجه رفته اونور. باخودشون می‌گن: خوب ما اینو قطع می‌کنیم، اگه

دییدم خیلی ضایع شد، فوقش دوباره وصلش می‌کنیم! خلاصه سیمه رو قطع

می‌کنند، یهو گوشای ترکه میافته!

ترکه پسرش رو میفرسته ژیمناستیک، بعد از یه مدتی میبینه پسرش روز

به روز جای اینکه پیشرفت کنه هی داره پسرفت می‌کنه. یک روز میره سر جلسه

تمرینشون ببینه چه خبره، میبینه از بچش به عنوان خرک استفاده می‌کنند!

ترکه میخواسته به فلسطینیا کمک کنه، براشون سنگ پست میکنه!

ترکه سوار اتوبوس میشه، میره یک گوشه وامیسته. راننده بهش میگه:

آقا این همه صندلی خالی، چرا نمیشینی؟ ترکه میگه: حالا صبر کن، دو دقیقه

دیگه همین یک ذره جا هم پیدا نمیشه!

 ترکه تو مانور شرکت میکنه، اسیر میشه

ترکه بچش نمیخوابیده، بهش ژل میزنه!

 تریاکیه پیغام‌گیر میخره، پیغامشو میذاره: هَشتم... ولی خَشتَم!

 یک ترکه میگن: 2*2 چند می‌شه؟ میگه: 5 تا! می‌گن: برو بابا، 4

تا میشه! میگه: آخه من از یه راه دیگه رفتم!

ترکه پسرش رفته بوده زیر ماشین، با سنگ میزنه درش بیاره!

ترکه میره شکار خرگوش، صدای هویج در میاره

 ترکه تو کلیسا نشسته بوده، یهو می‌بینه یه دختر خیلی میزون میاد

تو. میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب

و میگه: ای خدا! تو به من همه چی دادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده

خوب دادی...فقط ازت یه چیز دیگه میخوام..اونم یه شوهر خوبه ...یا حضرت

مسیح‌! خودت کمکم کن! ترکه از پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده!‌

خودم میرم

ترکه زنگ میزنه خونه رفیقش میگه: غضنفر! من لهجی دارم؟ رفیقش میگه:

آره!‌ میگه: پس گحط کن دوباره میگیرم

 اواهه میخوره زمین، میگه: اِوا! تو هم جاذبه!

 ترکه و زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمی‌زدند. زن ترکه وقتی

شب میره بخوابه، یک یادداشت برای ترکه می‌گذاره که: منو فردا ساعت 6

بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، ‌می‌بینه ترکه براش یک

یادداشت گذاشته که: پاشو زنیکه خر! ساعت شیشه

  ترکه تو مسابقه بیست سوالی شرکت میکنه، قبلش بهش میگن جواب

بیسکویته، ولی تو همون اول نگو، اولش یه چند تا سوال کن که ضایع نشه.

ترکه میگه باشه و میره تو مسابقه، میپرسه: آقا، یک کویته؟! یارو میگه:

نه. میگه: دوکویته؟ همینجوری میگه تا میرسه به نوزده کویت! یارو میگه:

من یه راهنمایی بهتون میکنم، با چایی هم میخورنش. ترکه میگه: آاااهان پس

بگو، ‌قنده؟

عربه میره مغازه با لهجه میگه:‌آقا رُبععع دارین؟ یارو میگه:‌

داریم، ولی نه به این غلیظی

ترکه کفترشو گم میکنه، تو روزنامه آگهی میده: بیه بیه!