چند ماهه امریکا تلاش می کنه بتونه بنحوی پرونده ایران رو به شورای امنیت ببره و اونجا ایران رو محکوم کنه . مفتوح شدن پرونده در شورای امنیت می تونست دو پیامد برای ایران داشته باشه تحریم و یا جنگ . هردو این گزینه ها برای ایران (هم حکومت و هم مردم) نامطلوبه به همین سبب ایران هم بموازات همین تحرکات سطح ارتباطات خودش رو با روسیه و چین که از دارندگان حق وتو هستند بالا برد و اونها هم نامردی نکردن و تا اونجا که می تونستن دوشیدن و شاید بشه گفت الان مانع اصلی در برابر امریکا همین دو کشور هستن . البته ایران هم همانند طرف غربی قضیه از سیاست چماق و هویچ پیروی میکرد گاهی بر طبل جنگ می کوبید و گاهی از خود حسن نیت هایی نشان میداد . تا حالا عدس پلوهایی که سرکار خانم رایس به کشورهای عضو شورای امنیت داده هم کارگر نیفتاده . در چنین شرایطی اروپا هویچهای تازه ای رو میکنه ولی ایران میدونه که هویچ اصلی فقط دست امریکاست و اینه که هویچ هیچ کشوری حتی روسیه رو گاز نمی گیره . دو تا مشکل وجود داره اینکه ایران با امریکا رابطه نداره و دیگری اینکه امریکا هویچی به سمت ایران نگرفته . یه نظریه هست که میگه هویچ تو خود رابطه خوابیده ! امریکا چندین ساله که دارایی های ایران رو ضبط کرده (که با احتساب سودش میزانش سر به فلک میزنه ) و تنها کشوری در دنیاست که میخواد حکومت ایران رو عوض کنه (و مشخصه که تنها اوست که میتونه تضمین امنیتی به ایران بده ) بنابراین پیش به سوی رابطه با امریکا .با اینحال منافع امریکا در ایران جز با سقوط حکومت فعلی میسر نمیشه چرا که اختلافات سیاسی دولتهای ایران و امریکا بسیار عمیق و ریشه داره .مساله انرژی هسته ای ایران اصلا به این خاطر علم شد که گیری به ایران داده بشه و از قبل این گیر بشه حکومت ایران رو به نحوی عوض کرد حالا این گیر کارکرد معکوس پیدا بکنه و امریکا یه چیزی هم دستی به ایران بده باید خیلی عجیب باشه . اگر ایران بتونه امتیازات خوبی در قبال توقف غنی سازی اورانیوم بگیره چیزی از دست نداده توان هسته ای نیروگاهها رو می تونه با سوخت وارداتی تامین بکنه و با مشوقهایی که دریافت میکنه می تونه بنیان اقتصادیش روقوی کنه .از نظر تامین انرژی کارهای خیلی زیادی میشه تو کشور کرد ما هنوز ازتمام ظرفیتهامون در تامین برق از سدهای آبی بهره برداری نکردیم . گفته میشه تو چین فقط روی یک رودخانه صد و ده سد ساختن ! اگر هم رابطه ایران و امریکا برقرار بشه امریکا به نحوی سعی خواهد کرد حکومت ایران رو ساقط کنه تا جبهه ای به نام جهان اسلام در مقابل تمدن غرب صف آرایی نکنه . به نظر میرسه کم کم پیش بینی های ساموئل هانتیگتون داره به واقعیت می پیونده . از طرفی چین روز به روز قدرتمندتر میشه و از سوی دیگر مسلمانان که سالیان سال در عرصه سیاست جهانی منفعل بودن به یکباره به تکاپو افتادن .اگر چند روز بعد از"صلح امام حسن" شنیدین و اینکه پیامبرو ائمه هم با دشمنانشون صلح میکردن تعجب نکنین .البته من امیدوارم در این مقطع چنین چیزی اتفاق بیفته چون در میان تمام گزینه ها برای مردم هم بهترین حالت ممکن همینه .
تیم سینما یک کوچ کردن رفتن سینما چهار و بهمین خاطر چند وقته شبکه چهار فیلمهای خوبی داره پخش میکنه از جمله رودخانه میستیک که فکر کنم هفته پیش داد و همین چارلی و کارخانه شکلات سازی که این هفته پخش کرد چیزی که بعضا از خود فیلم برای من جذاب تره بحثهای کارشناسی فیلمه .خیلی جالبه که تو فیلمی که من هم تماشا کردم و چیز خاصی درش نیافتم این همه نکته وجود داشته باشه .این نکته بینی کارشناسها باعث میشه آدم هم کم کم نکته بین بشه .قبول دارین؟
شاید تو عمرم تا حالا فقط دو بار نمایشگاه کتاب رفتم . حتی اون موقع که تو نمایشگاه کار می کردم هم هر نمایشگاهی رو بازدید نمی کردم . آخرین باری که نمایشگاه کتاب رفتم شاید 5 سال پیش شایدم بیشتر . از بازدید من که برام فقط خستگی موند و مخملی شدن گوشها چون جو گیر شده بودم و بخاطر تخفیفها کتابهایی رو خریده بودم که مدتی بعد فهمیدم اونقدرها هم به دردم نمی خوردن .از اون به بعد تصمیم گرفتم برم از انقلاب خرید کنم .فکر کنم کمبود امکانات تفریحی باعث شده عده ای نمایشگاه رو با تفرجگاه اشتباه بگیرن هر نمایشگاهی تو تهران برگزار میشه خیل عظیم مردمه که میان و میرن همین یه ماه پیش نمایشگاه نفت و پتروشیمی یه عالمه ملت بروشور دوست تشریف آورده بودن بروشور و کیسه و خودکار و اینها جمع میکردن نمی دونم این بروشورها رو می برن خونه چیکار می کنن .
گفتم نفت یاد یه خاطره افتادم . روزهای آخر دوره آموزشی بردنمون اردوگاه . دسته بندی مون کردن و به هر 12 نفر یه چادر دادن . ارشد دسته که پسر خیلی درشتی بود و مهندسی نفت خونده بود هم افتاد با ما . یه فانوس نفتی هم به هر چادر دادن که شب تو چادرها روشن کنیم . فانوس ما نفت نداشت دادیم به همین پسره که اسمش ممد بود ببره نفت بریزه بیاره . رفت و آورد دیدیم روشن نمیشه یه کم کنکاش کردیم دیدیم به جای نفت از تانکر بغلیش آب پرکرده آورده .گفتیم ممد مرده شورت رو ببرن با این مهندسی نفت خوندن که نفت رو از آب تشخیص نمیدی . دیگه اون شب انقدر به این بابا خندیدیم مردیم !
طی این چند روز چهارتا فیلم دیدم :َA Home at the end of the world – shallow hal – we don’t live here any more و بلاخره Dirty pretty things . اگر قصد خرید دارید من آخری رو توصیه می کنم . نمی خوام خیلی وارد داستان فیلمها بشم اونچه برای من اهمیت داره نکاتیه که از فیلمها برداشت می کنم .بعضا ممکنه فیلم اصلا خوش ساخت هم نباشه مثلا shallow hal مثل اسمش فیلم بسیار سطحیه ولی در همین فیلم هم به نکات جالبی بر میخوریم پدر رو به موتی ضمن هذیان گویی های قبل از رفتن به پسرتپلش توصیه می کنه تو زندگی دنبال دخترهای تیکه باشه پسر بزرگ میشه و این خواسته آویزه گوششه ولی تیکه ها به او توجهی نمی کنن حسب تصادف او و آنتونی رابیز در آسانسور گیر می افتن . تونی به او میگه پی زیبایی درون باشه و عجب اینکه بعد از این واقعه هر چی خوشگل تو شهر بوده به هال (اسم پسر تپله ) گیر میدن . او خودش هم از این قضیه متعجبه و خبر نداره که تونی اونو هیپنوتیزم کرده با دختری به نام رزماری آشنا میشه (با بازی پالترو) که از نظر او زیباترین دختر عالمه ولی دوستان که هیبت واقعی دختر رو می بینن نمی تونن سر از کارهای هال در بیارن و ... حین تماشای فیلم این نکته به ذهنم رسید که شهوت رو به کثرت میره و عشق رو به وحدت . کسانیکه دوستی هاشون رو بر پایه شهوات بنامیکنن مدام پی این هستن که با تعداد بیشتری دوست بشن و ایرادهای طرف (های) مقابل در نظرشون بزرگ جلوه میکنه بر عکس کسانیکه در پی عشق هستن تمام هم و غمشون رو روی یک نفر متمرکز می کنن و ایرادات همون یک نفر رو هم نمی بینن .
A home at the end of the world تمامی تصورات ما رو از خانواده به چالش میکشه ولی با تمام این احوال خانواده غیر از اونچه ما به نام خانواده میشناسیم نمی تونه باشه لااقل این نتیجه گیری منه !
We don’t live here anymore با بازی نااومی واتس که خیلی از بازیش خوشم میاد داستان دو زوجه که با هم دوست هستن . هر کدوم از زوجها از زندگی شون سیر شدن و کم کم به زوج دیگری تمایل پیدا می کنن . فیلمهایی که به بررسی آسیب های بنیان خانواده می پردازه رو از قدیم دوست داشتم . معمولا کسی از این آسیب ها با خبر نمیشه مگر اینکه در بطن ماجرا باشه و فکر می کنم دیدن این قبیل فیلمها از این جهت مغتنمه که می تونه باعث بشه آدم برای لحظاتی هم که شده روی یه سری معانی فکر بکنه .اینکه پشت این دلسرد شدن ها این مفتون شدنها و بلاخره این رجعتها چی خوابیده ؟ اینکه چگونه زوجی بعد از داشتن دو فرزند تازه به این نتیجه میرسن که همدیگر رو دوست ندارن . اینکه در زندگی انسان با چیزهای زیادی مقید میشه و این قیدها دقیقا مانند اونچه در اجزای مکانیکی مطرحه باعث کم شدن درجه آزادی میشن .اگر قطعه ای بخواد درجه آزادی بیش از اونچه قیدها براش تعیین کردن داشته باشه چون امکانش وجود نداره مجبوره یا دفرمه بشه و یا بشکنه و در مورد انسان این یعنی آسیب !
Dirty pretty things در مورد مهاجران غیر قانونی . فیلم در انگلستان اتفاق میفته .شخصیت های اصلی فیلم یک سیاهپوست و یک دختر ترک مسلمان هستن که باید گفت خوب شخصیت پردازی شدن و خصیصه های اونها به تدریج در خلال فیلم جای خود رو برای بروز پیدا می کنه مثلا مسلمان بودن دختر خود دلیلی برای مهاجرت با اعمال شاقه شده جایی که او خود اعتراف می کنه نمی خواسته مثل مادرش باشه و بعد اینکه او نسبت به همجنسان خود چیز بیشتری برای از دست دادن داره چرا که به زعم فیلم بنابرکیشی که داره هنوز ویرجین مونده او یک بار برای گریز از دست ماموران اداره مهاجرت ناچار میشه کارفرمای چاق خودش رو بصورت oral ارضا کنه ولی این اتفاق تکرار نمیشه چرا که بار بعد ترجیح میده خواسته قلبی خودش رو ارضا کنه و گاز میگیره و فرار میکنه . چیزی که جالبه اینه که از چهره اش چیز خاصی رو نمیشه خوند مثلا بعد از بار اول انتظار میرفت حالتی از افروختگی یا ناراحتی در چهره اش نمایان بشه که اینطور نبود و وقتی برای بار دوم به مسلخ! کشیده میشه تو چهره اش شاید معصومیته شاید هم استیصال ولی هر چه هست خشم نیست غم نیست و این باعث میشه اون طغیان ناگهانی برای تماشاگر هم کاملا غافلگیر کننده باشه . هتلی که سیاهپوسته در اون کار میکرد در کار فروش غیر قانونی اعضای انسان بود و به سیاهه که بعدا میفهمیم یه جورایی پزشک هم بوده پیشنهاد مالی خوبی داده میشه که در این کار شرکت کنه .شخصیت او نوسانات شخصیت مونث فیلم رو نداره از همون ابتدای فیلم می فهمیم او آدم با اخلاقیه و او این اخلاق رو تا انتهای فیلم با خودش حفظ می کنه . نکته ای که توجه منو بسیار به خودش جلب کرد شیوه انتقام گیری او بود . دخترک مجبور میشه برای جور کردن ویزای امریکاش به رییس هتل رو بیاره و راضی به فروش عضو بشه رییس از او میخواد با هم رابطه ای هم داشته باشند که او اول رد میکنه و بعد در قبال ویزای امریکا موافقت میکنه . سیاهه که از قضا او رو دوست هم داشته متوجه میشه میره جلوی ماشین رییس رو میگیره و نکته ای که میگفتم همین جاست تماشاگر توقع داره او بره با مدیر گلاویز شه و حسابی آش و لاشش کنه ولی او به جای اینکار با خونسردی پیشنهاد میده که دختره رو خودش عمل کنه و در عوض برای هردوشون ویزا بگیره . روز عمل خیلی حساب شده رییس رو بیهوش میکنه وکلیه اش رو در میاره و پولش رو از دلال میگیره و با دخترک فرار میکنن . اگر او به خشم خودش جواب مثبت داده بود حتما گیر ماموران اداره مهاجرت میافتاد ولی با کنترل خشم و عاقلانه فکر کردن تونست از مصیبت پیش اومده نعمت بسازه هم انتقامش رو بگیره و هم هردوشون رو از مهلکه نجات بده و این درس بزرگیه حالا کیه که یاد بگیره .
حق ورود به استادیوم که معلوم نبود با چه شرایطی قراره تفویض بشه هنوز داده نشده در شرف پس گرفته شدنه ! و وقتی به معیارها توجه می کنیم به ذهنمون خطور میکنه که در خیلی چیزهای دیگه هم باید تجدید نظر بشه . اگر نگاه زن به مرد از فاصله چندین یاردی ایجاد گناه می کنه پس صداو سیما چطور به خودش اجازه مسابقات کشتی رو که توش تا فلانجای طرف معلومه رو مستقیم پخش کنه؟ من نمیدونم چرا صدا و سیما تو فیلمهاش اگر مردی عریانه سانسورش نمی کنه ؟ واقعا جای بسی تاسفه امیدوارم هر چه زودتر اینکارها تو کشور انجام بشه تا همونطور که امروز به لطف اینگونه اعمال مردانمون همه با تقوا بار اومدن کم کاریها در مورد دخترها هم جبران بشه و همه پرهیزگار بشن ان شالله .
لفظ ضربتی کار کردن رو زیاد شنیده بودم ولی همیشه براش دنبال مصداق می گشتم شکر خدا پیداش کردم . لابد از دوران کودکی تا حالا کلی درس تعلیمات دینی گذروندین. بگذریم از اینکه برخی درسهای دیگه هم سمت و سوی دینی داشت . هر کسی دیپلم گرفته باشه کلی از این درسها رو نزد معلمان دوره دیده گذرونده . اونچه با این همه درس و سرمایه گذاری انجام نشده رو یه مامور با کمتر از یک دقیقه انجام میده :-دختر قشنگم ، حیف تو نیست با این سر و وضع تو ملا عام ظاهر شدی؟ =بله حق با شماست . از این به بعد در پوششم تجدید نظر می کنم .
سه نسل از تکوینش میگذره هر نسل جسورتر و بی پرواتر از نسل قبلی .نسل سومی هاش خیلی پیش رفتن شاید نسل چهارمی هاش رو از همتایان امریکایی و اروپایی شون نتونی تشخیص بدی . اینها ثمره های بزرگترین تغییر و تحول تاریخ ایرانن . به نظر من اونچه لااقل موجب تسریع و تشدید این امر شده توزیع ناعادلانه ثروت بوده و هست . طلایه داران اونچه ذکر شد دو قشر هستن قشری که از بس خورده شکمش داره می ترکه و به این فکر افتاده بخشی از فشار رو از ناحیه زیر شکم تخلیه کنه و قشر دیگری که داره میمیره از گرسنگی و مغزتوسعه نیافته اش تحمل این همه فشار رو نداره او هم سعی می کنه فشاری که به ذهنش میاد رو از جای دیگری تخلیه کنه .و بلاخره اینکه سایر اقشار؟ قدیسه باشن؟تا کی؟ برای چی؟ نرن جهنم ؟ شرمنده دیگه از جهنم هم نمی ترسن میگن اگه جهنمی هست باید آتشش دامنگیر کسان دیگری بشه .