تربیت


می بخشین که یه مقداربه روز کردن اینجا عقب افتاد خودتون میدونین مشغله ست و برای هر کسی پیش میاد.نمیدونم شما هم به یه نکته ای دقت کردین یا نه؟بعضی وقتها آدم یه سری خصلتها جزیی از شخصیتشه .ببینین تو تربیت آدمها خیلی چیزها رو دخیل میدونن از جمله خانواده ،دوستان ، جامعه و... ولی بعضی اوقات تفاوتهای بسیار فاحشی رو میون کسانیکه در شرایط تقریبا برابر رشد کردن مشاهده میکنیم.میدونین ما خیلی راحت میگیم که اگر شخصی به فلان خصلت بد دچاره این ناشی از معاشرت با افراد ناباب بوده .من فکر میکنم باید نقش بیشتری برای خود فرد قایل شد به هر حال همه ما تو زندگی با افراد ناباب سر و کار داشتیم و در نهایت این خود ما بودیم که تصمیم گرفتیم که ارتباطاتمون رو با این قبیل افرد محدود و یا حتی قطع کنیم.در مورد خانواده نمیشه به همین سادگی صحبت کرد من فکر میکنم دوران کودکی خیلی تو زندگی آدم تاثیر داره (به نظر من مهمترین دوره زندگی هر فرد همون دوران کودکیشه) در این دوران خود فرد هنوز دید منطقی نسبت به زندگی پیدا نکرده و به راحتی از خانواده و محیط تاثیر میپذیره.من نمیدونم آیا تا به حال به تربیت فرزند (یا فرزندانی) که قراره داشته باشین فکر کردین یا نه ؟به نظم بد نیست اگه در این مورد هم فکر کنین.میدونین اگر دوست دارین فرزندتون یه خصلتی رو داشته باشه بهترین راه اینه که خودتون اون خصلت رو داشته باشین.من والدینی رو دیدم که در عین دروغگو بودن بچه هاشونو تشویق به راستگو بودن میکردن و الان که بچه هاشون بزرگ شدن همه خالی بند از کار در اومدن.وقتی آدم تو خونه ای رشد کنه که زشتی دروغ رو حس کنه شانس بیشتری برای راستگو شدن داره.در مورد تربیت خانوادگی بعدا بیشتر با هم حرف میزنیم.
-----------------------
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مردی از کوچه ای می گذشت که غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است .
به او گفت چه طور در چنین وضعی میخندی و شادی می کنی ؟
جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار میکنم در هر حالی روزی مرا میدهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم ؟
از آنجا که آن مرد از عرفای بزرگ ایران بود و چشمها یش را شسته بود و جور دیگرمیدید گفت از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی هستم !!!!!!!!!!!

تذکره الاولیا عطار نیشابوری

وقت ندارم!!!

تا حالا شده چند روز باشه وبلاگتون رو به روز نکرده باشین و وقت هم برای نوشتن نداشته باشین و مطلبی هم از جایی کش نرفته باشین که بخواین بذارین تو وبلاگتون؟؟؟
برای من پیش اومده!!! عجالتا همین نوشته رو داشته باشین تا بعد
راستی نیم ساعت پیش اخبار گفت لادن مرده دلم کباب شد.آخیش اگه دختر بودم میشستم یه شکم سیر براش گریه میکردم.من که خیلی ناراحت شدم.

خوشبختی


امروز میخوام یه ذره در مورد خوشبختی با هم حرف بزنیم .خوشبختی یکی از چیزاییه که همه تو زندگی دنبالشن شایدم تنها چیز!!! حالا این خوشبختی چی هست؟ اگه به افراد مختلف توجه کرده باشین میبینین که هر کسی خوشبختی رو تو چیزهای بخصوصی میبینه و این مسئله ممکنه باعث بشه آدم فکر کنه خوشبختی نمیتونه یه تعریف جامع و کلی داشته باشه.نمیدونم شاید هم اینطوره ولی من خوشبختی رو تعریف کردم!!! فکر کنم این تعریف با تمام نمونه ها سازگاری داشته باشه:"خوشبختی رضایتیه که هر فرد از زندگیش داره" این یعنی اینک هر کسی تو درون خودش از زندگیش احساس رضایت کرد خوشبخته با این تعریف هر کسی میتونه تو زندگیش خوشبخت باشه.یه آدم فقیر -یه آدم بی دین -یه جنایتکار و.... حالا باور نکنین ولی صحت داره .عجالتا کاری به اون دنیا هم نداشته باشین چون بحث در مورد همین دنیاست.اگه تعریف بالا درست باشه آدم برای خوشبخت بودن باید دنبال چیزی بره که ارضاش میکنه .این جمله شاید به نظر خیلی ساده بیاد ولی کمتر کسیه که واقعا بهش دقت بکنه.ما اجازه میدیم که دیگران برای ما ارزش تعیین بکنن در حالیکه ارزشها و هنجارهای مورد علاقه ما چیزهای دیگری هستن .خودمونو یه جور دیگه نشون میدیم و خود درونی مونو مخفی میکنیم از بیان خواسته هامون شرم داریم و خیال میکنیم باید حتما نوع خاصی از تفکر رو داشته باشیم.چرا یکبار هم که شده به خودمون توجه نمیکنیم؟بله همرنگ جماعت شدن خوبه ولی از خود رنگی نداشتن هم جالب نیست.حتما دیدین کسانی رو که از چیز بخصوصی خوششون نمیاد ولی برای اینکه به داشتن طرز تفکر بخصوصی محکوم نشن اونو تحمل میکنن.دیدین کسانی رو که از یه سری مباحث خوششون نمیاد ولی برای اینکه توی جمع کم نیاورده باشن وارد بحثی میشن که در واقع ازش نفرت دارن.خیلی با خودمون تعارف داریم و توقع هم داریم که احساس خوشبختی هم بهمون دست بده.
الهی همه تون خوشبخت بشین.

RAPE

خیلی با خودم کلنجار رفتم این مطلب رو ننویسم ولی نمیشد :
دیروز تو روزنامه نوشته بود یه دختر 19 ساله سوار یکی از اتومبیلهای مسافرکش شخصی میشه و اونو یه جا میبرن بهش تجاوز میکنن و ولش میکنن این دختره کمک میخواسته که یه عده دیگه سوارش میکنن و باز بهش تجاوز میکنن. من نمیدونم با این قضیه باید چه جوری برخورد کرد تو ماههای اخیر بدجوری داره زیاد میشه.جامعه بسیار ناسالمی شده .میدونین قضیه rape با همه چیز تفاوت داره و قربانیان اون هرگز نمیتونن خودشونو تا آخر عمر از تبعات این مسئله رها کنن.من چون این قضیه رو میدونم واقعا اعصابم خرد میشه .آخه شما حساب کنین  به همین راحتی آینده یک دختر رو خراب کردن این خانم تا وقتی بمیره نمیتونه این قضایا رو فراموش کنه و هزار تا ناراحتی روحی و روانی میگیره.خواهشا تمام خانمها حواسشونو جمع کنن که طعمه این قبیل افراد نشن اصلا هم به قیافه به طرز صحبت کردن به تحصیلات و سایر محسنات دیگران استناد نکنین آدم مریض تو همه اقشار وجود داره.مواظب خودتون باشین.