ااولین فستیوال بین المللی زنان، ظهر امروز طی مراسمی در آمفی تئاتر فرهنگسرای نیاوران، رسما آغاز به کار کرد. در این مراسم پس از تلاوت آیاتی ازقرآن و پخش سرود حمهوری اسلامی، سارا احمدی نوازنده دف و تنبور، به همراه نوازنده تنبک به اجرای چند قطعه موسیقی سنتی پرداختند. در ادامه نیاز همراه با موسیقی ” پاییز طلایی“ حرکات موزون اجرا کرد. |
Time and money
پول و زمان
--------------
A man is talking to God and asks,
"Hey, God? What does 100 million years seem like to you?"
And God answers, "One hundred million years? Well, that's like a second to me."
Then the man asks, "Hey God? What does 100 million dollars seem like to you?"
And God answers, "One hundred million dollars? That seems like a penny to me."
So the man asks, "Hey, God? Can I borrow a penny?"
And God answers, "Sure. Wait a second."
مردی داشت با خدا صحبت میکرد:خدایا صد میلیون سال در نظر تو چطور میگذره؟
خدا جواب داد:صد میلیون سال؟مثل یه لحظه.
بعد مرد پرسید:صد میلیون دلار پیش تو چقدر به نظر میاد؟
خدا جواب داد:صد میلیون دلار؟برای من مثل یک پنی میمونه.
مرد گفت:خدایا میشه یه پنی به من قرض بدی
خدا جواب داد:چرا نمیشه .یه لحظه صبر کن
یک سخنران معروف سمینار خود را با بالا گرفتن یک اسکناس 20 دلاری آغاز نمود.
او از 200 نفر شرکت کنندگان در سمینار پرسید:“ چه کسی این اسکناس 20 دلاری را
دوست دارد؟“ دست ها شروع به بالارفتن کرد. او گفت:“ من می خواهم این 20 دلاری
را به شما بدهم اما اول بگذارید یک کاری انجام دهم.“ سپس شروع به مچاله کردن
اسکناس نمود. سپس دوباره پرسید:“ کسی هست که هنوز این اسکناس را بخواهد؟“ باز
دست ها بالا رفت.
او اینگونه ادامه داد:“ خوب، اگر من این کار را با این اسکناس انجام دهم چی؟“
بعد اسکناس را زمین انداخت و با کفش خود آن را به زمین مالیده و کثیف و له کرد.
سپس آن را که کثیف و مچاله شده بود برداشت و باز گفت:“ هنوز کسی هست که این 20
دلاری را بخواهد؟ اما هنوز دست ها در هوا بود.
سخنران گفت:“ دوستان من، همگی شما یک درس باارزش فراگرفتید. شما بی توجه به
اینکه من چه بلایی سر این اسکناس آورده ام باز هم خواستار آن بودید زیرا هیچ
چیز از ارزش آن کم نشده بود و هنوز 20 دلار می ارزید.“
“ بسیاری اوقات در زندگی، ما بوسیله تصمیم هایی که می گیریم و وقایعی که
برایمان پیش می آید، پرتاب، مچاله و به زمین مالیده می شویم. در اینگونه مواقع
احساس می کنیم که ارزش خود را از دست داده ایم. اما مهم نیست که چه اتفاقی
افتاده یا خواهد افتاد. به هر حال شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید: تمیز
یا کثیف، مچاله یا صاف، باز هم شما از نظر کسانی که دوستتان دارند ارزش فوق
العاده زیادی دارید.“ ارزش زندگی ما با کارهایی که انجام می دهیم و افرادی که
می شناسیم تعیین نمی گردد بلکه بر اساس آن چیزی که هستیم تعیین می شود.“
این داستان رو از این وبلاگ نقل میکنم فعلا بخونینش:
مصاحبه با یک شیطانپرست در تهران!
من تقریبا 17 سال داشتم و این طبیعی بود که به خاطر شرایط سنی که داشتم بیشتر به دنبال وقت گذرانی و تفریح بودم و بیشتر اوقات خودم رو در پارتی های مختلف با دوستانم می گذراندم تا اینکه چند وقت پیش در یکی از پارتی ها پسری که همیشه تنها می یومد و خیلی هم خشن و بی پروا بود نظرم رو جلب کرد و به خاطر همین بی پروایی حس کردم که علاقه خاصی از او در قلبم پدید اومده . به سمت اون رفتم و صحبت هامون باعث آشناییمون شد و جوری با هم اخت شدیم که تمام دقایق و روزهامون رو با هم می گذروندیم و از این بابت که با هم بودیم لذت می بردیم . من که رابطه بسیار نزدیکی با منوچهر پیدا کرده بودم به پیشنهاد اون درمجلس گروه خاصی شرکت کردم که به گفته منوچهر خودش نیز عضو این گروه بود و دوست داشت منم عضو آن باشم و من هم به خاطر اینکه قبلا از گروه heavy metal پیروی می کردم علاقه مند شدم وارد این گروه شوم و در آن مجلس شرکت کردم و با استقبال شدید آنها روبرو شدم و این خود باعث جذب شدن بیشتر من به این گروه شد . البته در ابتدا برخی کارهایی که باید برای عضویت در این گروه انجام می دادم برایم ترسناک و مشکل بود که به اصرار و به خاطر منوچهر اونارو تحمل کردم و در حال حاضر موقعیت خوبی در گروه خودم دارم . در مصاحبه دیگری که از طریق اینترنت با یکی از رهبران گروهای شیطان پرست انجام گرفت وی در مورد قوانین گروه خود چنین گفت : در گروه ما همه پسر ها موظف به تراشیدن سر هستند و پوشیدن لباسهایی به غیر از بلوز و شلوار سیاه مجاز نیست ، بلوز و شلواری که روی آن عکس هایی از شیطان و یا یک اسکلت سفید رنگ به چشم می خورد و ماسکی از چهره شیطان که در پارتی ها و مراسم مذهبی باید به چهره داشته باشیم و دخترها نیز از مانتوهای خفاشی با همان طرح ها استفاده می کنند . هفته ای یک بار در یک شب خاص دور هم جمع می شویم و مراسم مذهبی نزدیکی به شیطان را انجام می دهیم و بعد از آن تا صبح به تفریح و رقص می پردازیم . هزینه های ما معمولا از پول های دزدی و در برخی موارد از حمایت مالی بعضی اعضای گروه تامین می شود که البته در جمع مبالغ بالایی می شود که در مجالس شیطان صرف خرید مشروبات الکلی ، مواد ، لباس و هزینه جذب اعضاء جدید می شود . یکی از قوانین گروه ما این است که اگر دختر جوانی عضو گروه ما شد در همان شب اول پیمان و در مجلس مذهبی باید توسط سر گروه و رهبر گروه خود ..... شود و این خود نشان دهنده این است که وی تعهد داده که همه چیز خود را وقف شیطان و اعضاء گروه کند . معمولا مجالس مذهبی ما در شرایط ویژه ای برگزار می شود ، مثلا باید در یک شب خاص باشد و همه اعضا باید در آن حضور داشته باشند و همه چراغ ها را خاموش می کنیم و هر کس یک عدد شمع همراه خود دارد و طول زمان مراسم احترام به شیطان تا خاموش شدن آخرین شمع ادامه پیدا خواهد کرد . آخرین شمعی که خاموش می شود نشان دهنده آن است که آن فرد ارزش والایی در برابر شیطان دارد . مراسم تاریکی تا تقریبا یک ساعت به طول می انجامد که انجام همه کارها برای رضایت شیطان در آن مجاز است و مثلا انجام سکس یکی از کارهایی است که باید در جمع و به بدترین و سخت ترین شکل ممکن صورت گیرد . برخی عقیده دارند کارهای ما وقیحانه ، وحشیانه و البته وحشتناک است مانند اینکه مثلا برای مجازات افراد گروه بعضی از اعضاء بدن آنها را جدا و یا مجروح می کنیم و این کارها مورد پسند شیطان است و ما مجبور به پیروی از آن قوانین هستیم "
بعد از خوندن این داستان به این فکر افتادم که پس ما چی می پرستیم اگه ما خدا رو می پرستیم ما هم باید دنبال این باشیم که با کارامون خدا را شاد کنیم دیگه نه؟