بازگشت پرستوها

چرخ زمان هیچ وقت برای هیچ کس و هیچ چیز نایستاده بهمین خاطر انقدر چرخید و چرخید و چرخید تا نوبت مرخصی اومدن من بشه .میخواین ببینین این مدت چقدر زود گذشته یه نگاهی به تاریخ یادداشت قبلی من بندازین .حیرون شدین نه؟!! این زمان حتی برای من هم با وجود مشکلاتی که وجود داشت به سرعت سپری شد و این تلنگریه به همه مون که حواسمون رو جمع کنیم داریم چه بهره ای از زمان می بریم .من تو بندر عباس یه دفعه دیگه تفسیم شدم و این بار جایی افتادم که عرب نی انداخت !!! تو این مدت تو شرایط واقعا نامساعد و بعضا حتی چندش آور زندگی کردم زندگی در محرومترین بخش کشور و حتی محرومتر از مردم همون منطقه محروم .از همه اینها بدتر هم رفتار یک سری از دور و وریها بود .روی هم رفته تونستم تجربیات بسیار ارزنده ای کسب بکنم .تو این مدت کلی کتاب خوندم که بعدا به یک سری هاشون اشاره میکنم یه سری اتفاقات مهم هم در نبود من افتاده که سر وقت باید در مورد اونها هم بنویسم.فعلا فقط خواستم بگم : من اومدم .

Sometimes it's nice to have someone to cuddle with and tell you that everything is going to be ok.

 

پسر بندری !

  خب من از شیراز برگشتم و همونطور که قبلا بهتون گفته بودم عازم جنوب هستم (قابل توجه سرکار خانم ایلعذار !!!) فردا باید بندرعباس باشم .تلاشهای زیادی شد که بیام تهران ولی در نهایت همه شون نافرجام موندن .برای من که اهمیت خاصی نداره ولی مامانم خیلی ناراحته (این یکی هم قابل توجه شهره که حس مادری رو خوب درک میکنه !!!) آره خلاصه من دوباره تا چند وقت نیستم . تو این شش روزی که بهمون بعنوان مرخصی داده بودن یه عالمه کار که خودم داشتم ملت آدیاباتیک دوست! هم چپ و راست میومدن سر میزدن که البته شرمنده کردن ولی به هرحال کلی از وقتم رو هم همین پروسه ! گرفت. در مورد خدمت سربازی قبلا زیاد حرف زدم از این جهت که آدم رو از روال اصلی زندگیش خارج میکنه شاید خیلی مطلوب نباشه ولی بعضا تو همین شرایط نامطلوب رخداد های میمونی !(آخی میمون !!!) برای آدم ممکنه پیش بیاد از جمله یافتن دوستانی از تبار گلهای بهار! اگه در مورد نظامی گری پنج کلاس سواد داشته باشین میدونین که دوره آموزشیش طبق یک سنت مالوف از سختی بیشتری برخورداره این مطلب بخصوص برای درجه داران با قوت بیشتری صادقه ولیکن من بسیار خوشحال هستم که این دوره رو با هر شرایطی که بود تو تهران نگذروندم و این شاید عکس چیزی باشه که عموم بر و بچ تهرانی عزیز فکر میکنن .هوای شیراز تو این دو ماهی که اونجا بودم معرکه بود و سطح انرژی منو به سقف چسبونده بود خودم هم تعجب میکردم که چطور علیرغم این همه فعالیت خسته نمیشم .فکر میکنم دود و آلودگی تهران خیلی در خسته کردن من یکی موثر بوده .من تو تهران هم که بودم از نظر خواب مشکلی نداشتم یعنی خاطرم هست که بعد از نماز صبح دیگه نمی خوابیدم و تازه تو خدمت که همه از کمبود خواب می نالیدن خوابم بیشتر هم شده بود که وقتی با فعالیت بیشتر تو یه معادله قرارش می دادی میتونستی موازنه رو برقرار کنی .

 خونه که اومدم یه مقدار سوخته بودم یه ریش پنجاه روزه هم که رو صورتم بود موهام هم با اینکه رشد کرده بود از ریشم کوتاه تر بود !!! خلاصه به قول بچه ها ملا عمری شده بودم برای خودم. هی بهم میگفتن چقدر لاغر شدی و از این حرفها ولی فقط دو کیلو کم کرده بودم تازه دوستم زنگ زد و گفت اون سه کیلو اضافه کرده !!! من این دو کیلو رو تو همون روزهای آخر بعد از یه مسمومیت شدید کم کردم چون چند روز هیچ میلی به غذا نداشتم و معده ام هم تنبل شده بود و غذا رو هضم نمیکرد اینه که به جای سه وعده نیم وعده میخوردم و تازه باید چند برابر روزهای قبلش هم فعالیت میکردیم .

 من قبلا دختر داییم زیاد میرفت بندر میموند چون شوهرش اونجا کار میکرد بعد که دیگه به قولی بارش رو بست دیگه تو بندر نموند و این هم از شانس منه که الان هیچ بنی بشری رو اونجا نمیشناسم البته یه شانس دیگه ای هم که آوردم افزایش 35 درصدی بلیت هواپیماها بود .نمیدونم فکر کنم دارم میرم دریا بد نباشه یه آفتابه آب هم با خودم ببرم !!!

 آخی خیلی وقت بود وبلاگ نویسی نکرده بودما .حین خدمت بجای وبلاگ نویسی ، خاطره مینوشتم که ان شالله این رویه رو تو بندر هم ادامه خواهم داد.

تو دوران آموزشی که وقت آدم در اختیار خودش نیست و نمیشه کاری کرد ولی الان یه خروار کتاب گذاشتم کنار فردا با خودمم ببرم بلکه اونجا فرصت شد بخونم.

خیلی خب زیاد حرف زدم .از همه تون که هنوز به اینجا سر میزنین ممنونم حتی این خواننده های شیطونی که از طریق سرچ وارد وبلاگ میشن !!!

 منظره بندرعباس از دریا

من الان مرخصی گرفتم و دارم تو شیراز ول میگردم تقریبا همه جاهای دیدنیش رو رفتم البته قیافه خودم از همه اشون دیدنی تر شده چون من که تو عمرم ریش  هیچ مدل ریش و سبیل و نصف ریش و غیره به صورتم ندیده بودم حالا بعد از گذشت بیست روز دیدم !!! فکر کنم یه ذره هم سوخته باشم .آقا دیروز به من مرخصی دادن و به سایر دوستان نداتدن اینه که تنها اومدم دارم میچرخم ولی یه ذره هم دلم نگرفته خیلی آدم بی رگی هستم یه ذره بگین حس نوستالژی بهم دست داده ؟نه. تنها گشتم هم اذیتم نمیکنه .لباس سربازی هم همینطور .اینجا سربازها تا مرخصی میگیرن لباسهاشون رو با خودشون میارن بیرون و عوض میکنن من این چند باری که اومدم بیرون با همون لباس چرخیدم البته چون من قرار نیست نظر کسی رو به خودم جلب کنم اصلا هم برام مهم نیست .اینجوری تازه راحت تر هم هستم . احتمال داره اصل خدمت ما بیفته تو شمال و یا به احتمال خیلی بیشتر جنوب .مثل عسلویه ماهشهر یا تنب !!! نمیدونم چرا این اسمها هم نگرانم نمیکنه .مامانم که چند روز اول بعد از رفتنم هم خودش رو بیچاره کرده و هم بقیه رو البته الان بهتره ولی اگه بیفتم شهرستان باز شروع میکنه . آقا ما غذای خدمت رو هم خوردیم آش هم یه بار خوردیم و عملا آشخور هم شدیم .بعضی غذاهاش رو خیلی سخت میشه خورد .غذاهاش مملو از کافوره تا عزیزان برادر راحت تر دوره رو سپری کنن !!! چیزی که آدم رو اینجا خیلی اذیت میکنه بی اینترنت بودنه .امروز که اومدم کافی نت خیلی کیفم کوک شد.آقا منو به اینترنت وصل کن حاضرم برم مثل رابینسون کروزوئه تو جزیره زندگی کنم !!! بعدا که اومدم تهران در مورد وقایع این دوران بیشتر براتون مینویسم .فعلا چند خط نوشتم که وبلاگم بی پدر نمونده باشه .از همه تون ممنونم که سر میزنن.

خدمت

من قراره پس فردا صبح خودمو به یه پادگان تو شیراز معرفی کنم و عملا خدمت سربازیم رو شروع کنم لذا حداقل تا چند ماه (دوره آموزشی) قادر نخواهم بود که مطلب تازه ای بنویسم از همه کسانیکه لطف میکردن و به اینجا سر میزدن ممنونم .امیدوارم عمری باشه در آینده باز هم در خدمت دوستان باشیم .التماس دعا و فعلا خدانگهدار

 

خاطرات یک خانم تبعه کانادا از سفر به مشهد (انگلیسی)

خاطرات همون خانم از مزاحمتهای آقایون تهرانی و نمایشگاه کتاب تهران

حراج زنانگی

ماجرای لیندی انگلند ؛ شکنجه گر زن زندان ابوغریب

طرح اسراییل برای ترور اشخاص و حمله به ایران

پائولو کوئیلو : از خاتمی چنین انتظاری  نداشتم

تمامی بلیت‌های مسابقات رضازاده فروخته شد

ایست ! خانم ها از این طرف،آقایون از اون طرف