زمانی برای فین کردن اسبها

  چند روز گذشته رو برای طی دوره رفته بودم قم .البته خیلی ها قبل از اینکه برم می گفتن نرو یه وقت وبا می گیری و از این حرفا ولی دیدم اگه برم بهتره لااقل چند روز روی پادگان رو نمی بینم و البته اونجا که بودم حواسم حسابی جمع مسایل بهداشتی بود و فقط هم آب معدنی استفاده می کردم و شکر خدا تا این لحظه که یک روز و نیم از بازگشتم می گذره مشکلی در علایم حیاتیم دیده نشده . تعجب می کنم ملت تو این شهر چطوری زندگی می کنن دریغ از یه جا برای تفریح . برامون یه سری کلاس گذاشته بودن که چون حوصله اش وجود نداشت با دوتا از دوستان تصمیم گرفتیم تو کلاسها شرکت نکنیم هر چه بادا باد .ولی آخه بیرون هم که خبری نبود .از چند نفر در مورد پارک پرسیدیم چند تا پارک هم بود رفتیم .خدایی صد رحمت به پارک سر کوچه خودمون . یکی گفت یه بوستان قشنگ بیرون از شهر هست به اسم بوستان علوی رفتیم دیدیم تازه کلنگش رو زدن ! با زور چند متر چمن گیر آوردیم یه نیم ساعت نشستیم برگشتیم .تصمیم گرفتیم فرداش بزنیم بریم کاشان .باز کاشان چهار تا جای دیدنی داره از جمله آبشار نیاسر که قبلا نرفته بودم . البته چیزی که ما تو عکس دیده بودیم خیلی قشنگ تر بود چون الان آب کم بود و مثل اون چیزی که تو عکس بود سر ریز نمی شد . این حمام فین رو هم که آدم میره مخصوصا اونجایی که مدل امیرکبیر رو ساختن، می ترسه . آخه فکرش رو بکنین امیر کبیر اونجا بوده داشته پشتش رو کیسه می کشیده میان میگن یالله اجازه هست بیاییم تو ؟ امیر هم یه لنگ میندازه رو ناحیه ممنوعه می گه بفرمایین .میان تو میگن تا هر جا خودت رو شستی کافیه باقیش رو مرده شور میشوره و...} به جهت رعایت یک سری مسایل از نقل باقی مکالمه معذوریم .{ بعد هم چون دستای میرغضب کثیف بوده و امکان انتقال انواع و اقسام بیماریها وجود داشته امیر دستور میده غلام خودش رگ دستش رو بزنه ! ولی از شوخی گذشته من اگه جای امیر بودم لازم نبود کسی رگم رو بزنه خودم همونجا خودم از تهی شدن ناگهانی قالب به دیار باقی می رفتم . نتیجه اخلاقی بحث اینکه امیر جیگر داشته این هوا و عزراییل هم بد جایی این بنده خدا رو خفت (Kheft) کرده !

 

جملات امروز :

به یاد داشته باش لاک پشت تنها زمانی حرکت می کند که سرش را از لاک خارج کرده باشد

بهترین راه برای تلافی کردن ، فراموش کردن است

Problems are not stop signs , they are guidelines.

 

عاشق هووی کتابهامم !

 برای خودم یه فایل اکسل درست کردم و توش کتابهایی رو که می خرم و کتابهایی که میخونم رو لیست میکنم اینکار رو از پارسال شروع کردم .اطلاعاتی از قبیل نام نویسنده –مترجم –ناشر تعداد صفحات و قیمت رو هم اضافه می کنم به این ترتیب در پایان سال می تونم بفهمم تو یه سال بخصوص چند صفحه کتاب خوندم چند هزار تومن کتاب خریدم و... .طبق آمار امسال خیلی کمتر از پارسال کتاب خوندم و این نگران کننده ست چون تصمیم گرفته بودم امسال از فرصت هام بهتر استفاده کنم .ضمن اینکه امسال خرید کتابم هم به مراتب کمتر از پارسال بوده .سال گذشته از ابتدا تا انتهای سال 54 جلد کتاب خریده بودم در حالیکه امسال از اول سال تا حالا که نیمی از سال گذشته تنها 5 جلد کتاب خریدم .البته این مورد نگران کننده نیست چون بسیاری از کتابهایی که سالهای قبل خریدم رو هنوز مطالعه نکردم . این اینترنت و کامپیوتر هم شده هووی کتابهای من ! میدونم کتاب بهتره ها ولی اینترنت بهتر بلده آدم رو اغوا کنه .ما هم که ساده لوح !

 چند تا جمله از کشکول آدیاباتیک :

اگر می خواهید قدرتمند شوید تظاهر کنید قدرتمند هستید ...........ضرب المثل یونانی

کار خوبی که برای دیگران انجام می دهید وظیفه و تکلیف نیست بلکه یک نوع لذت است زیرا به سلامت و بشاتت خاطر شما می افزاید .......... زرتشت

دوست بدارید تا شما را دوست بدارند ............... سنت آگوستن

You are the only person on earth who can use your ability

 

 

گزارش شون پن از وضعیت جامعه ایران : روز اول- روز دوم- روز سوم- روز چهارم (انگلیسی)

عکس از تصادف خودروی عروس و داماد

پروفسور نیویورک‌تایمز: «سیا» دروغ می‌گوید، ایران بمب اتم دارد!

سوریه نسبت به استقبال از اسد در خیابان فلسطین به ایران اعتراض کرد

ساختگی بودن حادثه ای عجیب در هلند بعد از بی احترامی به قرآن...

Extradite Britons who have sex in bars and on beaches

چگونه عکس های بهتری بگیریم؟

گزارشی از روزنامه گاردین درباره موسیقی راک در ایران

نخستین مأموریت اتمی علی لاریجانی

نگاه واشنگتن تایمز به مخالفت آلمان با حمله نظامی به ایران

مصاحبه ولفگانگ گرهارت در مورد پرونده هسته ای ایران

شیراک: ایران باید به تعهدات خود پایبند باشد

٢٠٠٠ سال تمدن ایرانی به زیر آب می‌رود

نامه تهدید آمیز بوش به رهبری ایران

با واژه «پستان» آشنا شویم

حضور دوباره موسوی خوئینی ها در صحنه

نقش تصاویر بی پروا در نگرش جنسی جوانان 

متنی برای تمام دوران

 اگه گفتین پارسال این موقع من داشتم چی کار می کردم؟ تو اتوبوس بودم با رفقیم داشتیم می رفتیم شیراز .صبح فرداش باید خودمون رو معرفی می کردیم به پادگان .یادتونه 2 شهریور پارسال اومدم خداحافظی کردم دل همه گرفته بود!!! برای من که خیلی زود گذشت برای شما حتما زودتر گذشته .از 4 شهریور پارسال یعنی از روز اول خدمتم یه کار خوب دیگه رو هم شروع کردم و دارم خاطرات روزانه ام رو می نویسم الان میدونم طی سال گذشته هر روزش چیکار کردم با چه کسانی برخورد داشتم چه احساسی داشتم کی مریض شدم خلاصه اینکه یه بیلان مختصر و مفید از زندگی ام تهیه کردم .

عزیزان دل برادر تدارک یک صعود دسته جمعی به توچال رو برامون دیدن که قراره هفته آخر شهریور انجام بشه و تا اون موقع هر هفته برای تمرین اجبارا باید از کوههای اطراف پادگان بالا بریم .ایراد این کوهنوردی های اجباری اینه که با خودت MP3player  نمی تونی ببری آهنگ گوش کنی شارژ بشی .با دوستت نمی تونی بحث های سیاسی بکنی .تو صف قرار گرفتی و ازش نمی تونی خارج شی طبعاً با خودت خوراکی نبردی چون باید با چهل تا شکم دیگه شریک بشی .اون جاهایی که هوس می کنی مثل بز از کوه بالا و پایین بری باید خودت رو کنترل کنی چون همه باید پا به پای هم قدم بر دارن .لباس شکیل خدمت رو قامت رعنات نشسته و تو حسابی حواست هست که یه موقع بیش از حد تعریق نکنی که بو بگیری و تو راه بازگشت به خونه ملت نشئه بوی پیرهنت بشن ! ضمنا کوه بغل پادگانمون هم با دربند و درکه  و اینها زمین تا آسون فرق می کنه دریغ از یه ذره سبزی دریغ از یه ذره آب که بزنی به سر و صفتت. اینه که تو راه که میری یاد عملیات فتح خرمشهر میفتی !

قبلا بهتون گفتم که من یه آشغال جمع کن به تمام معنا هستم البته تو چند سال گذشته سعی کردم به خودم مسلط بشم و کمتر جو بگیرتم .چند سال پیش از یکی از این حراجی های انقلاب چد تا مجله Readers Digest خریدم حدس بزنین برای چند سال پیش بود؟ برای سی و پنج سال پیش یعنی سال 1970 !!! امروز چون میدونستم میریم کوه با خودم کیف نبردم ولی من یه خصلت دیگه ای هم از بچگیم داشتم و اون این بوده که هیچ موقع دستم خالی نبوده ! آقا من تا سوم راهنمایی که بودم برنامه هفتگیم رو همه رو با خودم می بردم مدرسه و میاوردم تازه تو کیفم خرت و پرتهای دیگه مثل نخ و سوزن و قیچی و چسب زخم و مدادرنگی و ماژیک و چسب و چیزهای دیگه هم پیدا میشد اینه که هر کی هر بدبختی داشت یه راست میومد سراغ خودم .راه خونه تا مدرسه هم کم نبودا منم تام راه رو پیاده می رفتم ولی به عقلم نمی رسید که بابا چرا این همه آت آشغال با خودت حمل میکنه (الانم همینطور هستم بعضی وقتها یه چیزی میذارم تو کیفم بخونم یه ماه بعد نیگاه میکنم میبینم یه ماه با خودم بردم و آوردم ولی هنوز نخوندمش!) به همین خاطر یادمه تند و تند یفم پاره میشد و کیف نو میخریدم . خلاصه اینکه امروز هم از باب اینکه دستم خالی نباشه و اینور و اونور تو اوقات بیکاری بتونم سرم رو با چیزی گرم کنم یه دونه از اون مجله عتیقه هام رو برداشتم گرفتم تو همون دستم که کلاهم رو میگیرم با اینکه مجله ده سال هم از خودم بزرگتر بود ولی آدم فکر نمی کرد این مجله اون موقع چاپ شده باشه چاپ رنگی روی ورق گلاسه و طراحی صفحات قابل قبول مقالات جالبی هم داشت از جمله یک مقاله در مورد ضرورت استفاده از کامپیوتر در مدرسه و نظام آموزشی ! نمیدونم اون موقع کسی تو ایران میدونسته کامپیوتر رو با چه تری می نویسن ؟ یه مقاله دیگه هم تحت عنوان Sex and teenager داشت که خطاب به پدر و مادرها نوشته شده بود که در مورد تربیت جنسی فرزندانشون چه تدبیری باید بیاندیشن که البته این روزها نمونه بسیار بسیار کمرنگ ترش رو در مطبوعات وطنی خودمون هم میشه پیدا کرد موضوع بسیار مهمی است که اکثرا والدین نمی خوان واردش بشن به دخترها در سنین کم به اجبار یک سری پارامترها و تغییرات جسمانی یک توضیح کلی داده میشه و تو جوامع سنتی مثل ایران این اطلاع رسانی همراه با انذاره که مواظب باش مبادا ال بشی و بل بشی . در مورد پسرها شاید به اون شکل ضرورتی احساس نشه . چند وقت داشتم تو یکی از تالارهای گفتگوی یه سایت امریکایی موضوع بحث اولین تجربه جنسی بود که آدم از خوندن بعضی هاشون شاخ در می آورد ! اکثرا سنین بسیار کمی رو مطرح کرده بودن 8 سال تا 12 سال ! حالا کاری به مباحث مطرح شده اونجا ندارم میخوام بگم بحث جدیه و در یک قدمی خود ماست .من یادمه تا 12 سالگی حتی فرق زن و مرد رو نمی دوستم چیه ولی فرزند من اینطور نخواهد بود چون نمی تونه باشه .چطور میشه هم به بچه ها آزادی داد هم اطلاعات داد و هم یه حاشیه ایمنی براشون فراهم کرد ؟ بدون شک قدم اول اینه که پدر و مادرها با بچه هاشون به معنای واقعی کلمه دوست باشن تا بچه دلیلی نبینه بخواد برای جلب رضایت اونها نقش بازی کنه و اونها رو فریب بده .در مورد این نقش بازی کردنها که متاسفانه تو جامعه ما زیاد هم هست یک بار تو وبلاگ یکی از خانمها مطلبی رو خوندم که هرگز فراموش نمی کنم نوشته بود تو جامعه ما بعضی مردها انقدر نظر خودشون در مورد پوشش و حجاب رو به خانمشون تحمیل می کنن که مثلا وقتی خانم تو یه مجلسی یا با یه عده ای نشسته وقتی شوهرش میاد خودش رو جمع و جور میکنه انگار شوهرش از همه نامحرم تره ! نمونه های عینی این قضیه رو به چشم خودم دیدم (بلاخره ما هم یه موقعی پسر بچه بودیم و تو جمع زنان حاضر و ناظر !) احتمال داره شما هم دیده باشین . در مورد فرزندان هم این قضیه می تونه به شکل دیگه ای صادق باشه مخفی کاری هیچ مشکلی رو حل نمی کنه فقط کارها رو در خفا انقدر بغرنج وپیچیده یکنه که اگه روی مشکل عیان شد دیگه به این راحتی ها قابل حل شدن نباشه . به هر حال بد نیست اگر به مسایلی از این دست هم اندیشیده بشه حداقل حسنش می تونه ایجاد یک آمادگی نسبی در افرادی باشه که قراره روزی والدین نسل آینده باشن .

 

 یه نوشته بامزه از همین مجله بخونین :

One of the classified ads in a university newspaper read: "Do you know how to mate? If not, come to room 15 at 6:30 pm every Thursday and learn the basic positions."

 The response was gratifying and a number of new members were recruited for the chess club.

 

اینم دیروز یه جایی خوندم خیلی خوشم اومد :

A successful marriage isn't finding the right person; it's being the right person

 

 

آدم  در مورد فیلمهای روز جهان بخوانید :1 و 2

هشت باور غلط در مورد ایران

شیوه مسلمانان ترکیه برای شنای مختلط زنان

 

آرزوهای بزرگ یک سرباز

اینم از مرداد ! هی به خودم میگم نباید از گذشت زمان خوشحال بشم بلاخره هر چی نباشه این عمر منه که داره سپری میشه ولی هر چی هم از این نصیحت ها به خودم بکنم چون میدونم تنها گذشت زمانه که منو به پایان دوران خدمتم می رسونه ته دلم از گذشتنش خوشحال میشم باید سرباز باشین تا بدونین چی میگم .تا حالا صد مدل برای خودم برنامه مرخصی چیدم و به نظر خودم که خیلی خوب دارم ازش استفاده میکنم .از وقتی تهران اومدم هفته ای حداقل یه روز مرخصی رو داشتم و با حساب کتابهایی که کردم سه ماه پایانی خدمتم یعنی دی و بهمن و اسفند روهم کامل مرخصی هستم ! اونجا هم درسته رئیسمون آدم گیریه ولی با این حال عملا کار خاصی نداریم فعلا بهم گفته محاسبات یه مخزن تحت فشار و افت فشار یک سیستم لوله کشی رو براش محاسبه کنم .اوایل که رفته بودم پیشش از اینطرف بهم کار میداد از اون طرف بهش تحویل میدادم .ترجمه هایی که سربازهای قبل از خودم چند هفته معطل کرده بودن تا انجام بدن رو چون مشکل داشت مجددا یه روزه ترجمه می کردم و تحویل می دادم فلسفه ام هم این بود که در نهایت آدم کار رو داره برای خودش انجام میده ولی بعد که دیدم این بابا چقدر تو مرخصی تشویقی و مرخصی ساعتی دادن ناخن خشکه منم رویه ام رو تغییر دادم با هر کسی باید با زبون خودش صحبت کرد قبل از این میگفتن این بابا اصلا به کسی مرخصی ساعتی نمیده ولی ماه پیش هشت ساعت مرخصی ساعتی که یه نفر میتونه بگیره رو گرفتم امروز هم کار داشتم میخواستم زود بیام چون دیگه نمی تونستم مرخصی بگیم یه جوری برگه ماموریت برم امضا کرد و نفهمید ! منم جیم زدم . برادرهای عزیزتر از جان مسئول ، وقتی یه نفر خودش با جون و دل میاد براتون کار کنه شما هم برای اون و نیازهاش احترام قایل شین و گرنه طرف همونی میشه که من شدم .خداییش کار کردن رو بیشتر دوست دارم ولی چه کنم که دیگه دلم نمیاد مثل سابق برای این بابا کار کنم .البته این هم خودش یه مدل تجربه ست که آدم یاد بگیره با آدمهای مختلف چطوری برخورد کنه و ازشون امتیاز بگیره .

   و اما جونم براتون بگه که  من از چند سال پیش هر چی کتاب سری آکسفورد و پنگوئن و لانگمن سطح 5و6 بود رو خریدم بدون اینکه بخونمشون (یه عالمه کتاب و مجله دیگه هم دارم که فقط خریدم ولی هنوز نگاهشون هم نکردم ) از وقتی رفتم خدمت تصمیم گرفتم اینا رو هم بخونم تموم شه بره پی کارش تا حالا ده پونزده جلدش رو خوندم و دیگه هم نگه نداشتم چون میدونم بعدها فرصت نمیشه دوباره بخوام بخونم بهمین جهت اوناییکه خونده بودم رو به کتابخونه محله مون هدیه کردم باقیش رو هم اگه بخونم همین کار رو میکنم . این چند روزه دارم روزی چند صفحه از "آرزوهای بزرگ " چارلز دیکنز رو میخونم و واقعا از همین ورژن ساده شده اش هم لذت می برم . اون چیزی که تو کارتون و فیلمش تو تلویزیون دیده بودیم همه چیز بود غیر از اصل داستان که حول رابطه میان پیپ و استلا می چرخه .چه شخصیت پردازی جالبی ! یه پسر روستایی که چیز زیادی از زندگی نمیدونه و توقعی هم نداره در دامی میفته که خانم هاویشام برای انتقام عشق نافرجامش گسترده طعمه این دام استلاست دخترفوق العاده مغروری که هاویشام برای همین منظور بزرگ کرده، ارتباط عجیب و غریبی که شخصیتها با هم دارن و این ارتباط ته داستان فاش میشه هم از نقاط قوت داستانه  . دیکنز در این داستان یکی از قواعد زندگی رو مطرح میکنه که زندگی شخصیت اول داستان رو کاملا دگرگون میکنه تو مقدمه کتاب این قاعده به این صورت توضیح داده شده :

 

We are not only ashamed of being more stupid than our friends .it's a matter of comparison .it is also a matter of expectation .we don't miss things that we never expected to have .we are not disappointed at being poor if we never expected to be rich

 

 

سایت رسمی نیکی کریمی

عکسهای هنرپیشه ها و صحنه های فیلم عمر خیام

چگونه با تجاوزجنسی مقابله کنیم؟

شهره آغداشلو در مردان ایکس 3

افسران زن پلیس عراق

بدگمانی‌های والدین دختر 15 ساله را وادار به خودکشی کرد

نخستین پلاژ ساحلی بانوان

تولید مرسدس بنز در ایران آغاز شد

عکس‌هایی عجیب از یک مراسم

تی ‌شرت ساز ریش ‌دار ونکووری

ایران مقام اول اعزام توریست به دبی و ترکیه

مناظره سلیمی نمین و اشک تلخ در خصوص بیانیه انصار حزب الله

آموزش مسائل جنسی در ایران

گفتگو با گوگوش

طرح حمله هوایی واشنگتن

دنگ و فنگهای انتخاب نام و ثبت آن در ثبت احوال ایران

تقصیر اصلی با ما بود، نه استعمار: گفتگو با صادق زیباکلام