راه ندادن خانمها با استادیوم هم چند وقت سوژه بود و الان دیگه برای خودش داستانی شده . جعفر پناهی " آفساید " رو با همین تم ساخت و میگن ترکونده . جمعی از خانمها هم تو مسابقه ایران و کاستریکا جلوی استادیوم تجمع کردن و در نهایت پس از اینکه گول قسم حضرت عباس یکی از آقایون رو خوردن و سز از چمن های میدان آزادی در آوردن به سرعت نیروها رو جمع کرده و برگشتن که کاری از پیش نبردن . همین حضور خانمها که الان باهاش مخالفت میشه چندی بعد با سماجت خانمها مورد پذیرش قرار می گیره و پس از اون یکی از بدیهیات میشه و یه مدت بعد همین آقایون اونو جزو دستاوردهای خودشون قلمداد می کنن که مثلا فلان کشور عربی وضع زنانش ال و بله ولی تو کشور ما زنها استادیوم هم میرن ! البته نمیشه از سلب محدودیت ورود زنان به استادیوم تعبیری به اسم آزادی داشت ولی چون برخی کوته اندیشها که در گذشته مرزهای آزادی رو تا کنکاش در موسیقی که فرد گوش می کرد محدود کرده بودن و چه بسا کسانیکه خاطرات تلخی از اون دوران ندارن ، این مقوله رو هم نوعی آزادی تلقی می کنن ، باید منتظر نشست تا سیاست آزادی دادن قطره ای بار دیگر خودش رو نشون بده . شاید طی سالیان گذشته در برخی مقاطع از آزادی قطره ای برای القای آزادی در جوانان استفاده زیادی شده باشه . خاطرم هست دوره ای با پیراهن آستین کوتاه خیلی جاها نمی تونستی بری همینطور با شلوار جین و من هیچوقت نفهمیدم این مسایل چه ربطی به دین و یا سیاست داره و اینکه چرا یه عده ای افق فکری شون انقدر باید کوتاه باشه که جوانان مملکت رو دشمن خودشون بکنن . الان همین قضیه همینه آیا تلاش زنان برای ورود به استادیوم یه مبارزه سیاسیه؟ معلومه که نیست . چرا سرسختی نشون داده میشه خدا داند آیا میخوان مانع فساد بشن اون هم در حالیکه خود خبر دارن لایه های زیرین جامعه رو فساد برداشته . این همه زنهای خیابانی بلاخره مشتری دارن یا خیر؟ این مشروبات الکلی رو در پارتی های مخلط شبانه استفاده می کنن یا خیر؟ ظاهرا با فساد پنهان مشکلی وجود نداره ولی با مسایلی که حتی از مصادیق فساد هم نیست مشکلات اساسی دارن . آقا چرا در مراسم 22 بهمن که لااقل در تهران ملت بصورت مختلط در حرکتند حساسیتی نشون داده نمیشه در این مورد بخصوص اگر دختر و پسر جوانی از موقعیت استفاده کرده و یک نیم روز تمام با هم قدم بزنن علاوه بر اجر دنیوی در اون دنیا هم از تسهیلات ویژه ای برخوردار میشن . یادمه یکی از قسمتهای مجموعه پزشک دهکده تلاش دکترمونث دهکده و سایر مادران و خواهران ( کتابت شده به سبک برادران!) رو برای استیفای حق رای خود نشون میداد و بلاخره نابرده رنج اونی که باید میسر نمیشود امیدوارم خواهران عزیزدر اعاده حق مسلم اجتماعی خودشون موفق باشن .
بعضی وقتها تو اصل و فرع امور حیرون میشم بعضی وقتها از تشخیص اینکه چه کاری ارزش بیشتری داره عاجز میشم .هنوز نظام ارزشگذاری درستی ندارم . یادمه بچه که بودم از طرف مدرسه کتابی بهم جایزه داده بودن که توش حکایتهای جالبی نقل شده بود از جمله حکایت عالم بزرگی که در همسایگی یک کارگر افغانی زندگی می کرد و از قضا می زنه و اون کارگر به بیماری سختی دچار میشه که حتی نمی تونسته برای رفع حاجت از جاش بلند شه .این عالم طی مدتی که این بابا مریض بوده می رفته و از اون مراقبت می کرده و حتی به قول امروزی ها زیرش رو هم جمع می کرده ! حالا سئوالی که برای من مطرحه اینه که کدوم ارزش والاتره ؟ اینکه در خانه بنشینی و کتابی بخونی (حالا معلوم نیست این کتاب خواندن از سر خودخواهی ست یا دگرخواهی ) و یا اینکه در خود آنقدر توانایی ایجاد کرده باشی که حتی اگر به مقامی بالا دست یافتی بتونی دست زیردستی رو بگیری . اصلا باید دست زیردست رو گرفت و یا کل وجودش رو زیر پا له کرد ؟ تو حرف خیلی ساده ست همه هم جوابش رو می دونن ولی مرد عملش خیلی کمه خیلی خیلی کم .
کشورهای عقب مونده همه در یک چیز اشتراک دارن : فقر . فقر اقتصادی موجبات همه نوع عقب موندگی رو فراهم میاره . مدتیه تو جامعه خودمون دقت می کنم که جوونها مجبورن دو سه جا کار کنن تا بتونن یه زندگی بسیار معمولی رو فراهم کنن دیگه کی فرصت می کنه کتاب بخونه کی فرصت می کنه بره تئاتر کی به موسیقی بها میده ؟ تا مدتی اثرات آنچه قبلا خونده بودن رو شاید بشه توشون یافت کرد ولی مدتی که میگذره کاملا مادی میشن با اندیشه ای کاملا پیش پا افتاده .هر کس دنبال منافع خودش کی به میلت بها میده کی به فکر سامان دادن مملکته ؟ آغا محمدخان بود به فتحعلی شاه وصیت کرده بود برای حکومت به ملت اونها رو گرسنه نگهداره؟ درست گفته بود ملتی که شکمش سیر شد مغزش بکار میفته .
+ از آنجا که تمامی نگرانیها و دلواپسی ها از دلبستگی به افراد و اشیا ناشی می گردد ، تنها راه برای خلاص شدن از دلهره و نگرانی ، رها شدن از خود دلبستگی هاست ............بودا
+ حیوانی به لانه یک شیر دعوت شد . حیوان عاقل فریب جملات زیبای دعوت را نخورد و وارد لانه شیر نشد چون منوجه شد رد پای حیوانات فقط به سمت داخل خانه است و هیچ رد پایی از خارج شدن حیوانات مشاهده نمی شد .
کاری به پادشاهان بزرگی مثل اسکندر که تو دهه دوم زندگی شون جهانگشایی می کردن ندارم شاید اونها پدری مثل فیلیپ داشتن که دست بر قضا او هم بر قسمتی از عالم حکمرانی می کرده و شرایط رو برای فرزندش مهیا کرده (که البته اینطور هم نبوده و بسیاری از لیاقت و کیاست خود به پادشاهی رسیدن ) ولی وقتی میخونم که استنلی کوبریک وقتی 29 سالش بود فیلم عظیمی مثل اسپارتاکوس رو کارگردانی کرد با اون همه سوپر استار و سیاهی لشگر و وقتی چهار تا وبلاگ و دو تا روزنامه دیگه می خونم و از استعداد نویسنده مطلب لذت می برم دیگه نمی تونم اسم نوشته های خودم رو تحلیل بذارم و بهش افتخار کنم . با این حال از توجهتون ممنونم .
امروز فرصتی پیش اومد و دیدم "رستگاری در شاوشنگ" رو . نویسنده وکارگردان:فرانک دارابانت براساس نوشته استفان کینگ با بازی تیم رابینر و مورگان فریمن . ظاهرا قبلا از تی وی خودمون پخش شده ولی خوشبختانه من اون موقع نتونستم فیلم رو تماشا کنم و به جاش امروز نسخه اصلی رو تماشا کردم حدس می زنم اونهایی که از سیمای داخلی فیلم رو تماشا کردن چند دقیقه از فیلم رو از دست داده باشن ولی از اون بدتر دیالوگهاییه که برادرها زحمت می کشن و معلوم نیست از کجاشون در میارن و جایگزین دیالوگهای اصلی فیلم می کنن هر چند که به نظرمن کل این تغییرات هم لطمه چندانی به اصل فیلم نمی زنه و اونها هم احتمالا فیلم به یاد ماندنی رو تماشا کردن .
خلاصه فیلم به نقل از سایت سینما یک با قدری تغییرات !!! : در سال 1946 اندی دوفرسن بانکدار نیو انگلندی که مردی معقول و متعادل است به اتهام قتل همسرو دوست همسرش که با او روابط نامشروع داشته محکوم به حبس ابد درزندان شائوشنک می شود. پس از چندی در فعالیتهای غیر غانونی مالی با رئییس زندان همکاری کرده ودرعین حال برای خودش هم حسابی با یک شریک فرضی باز می کند. زندانی جوان و تازه واردی برای دوفرسن تعریف می کند که در دوران محکومیت پیشین اش با مردی همسلول بوده که به قتل زن جوان یک بانکدارو دوستش اعتراف کرده بود در حالی که دوفرسن اشتباهی به همین جرم به زندان ابد محکوم شده است . رئیس زندان با آگاهی از موضوع تغییر رویه می دهدو او را به زندان انفرادی می فرستد.با ناپدید شدن دو فرسن آشکار می شود که او در طول بیست سال مشغول حفر تونلی برای فرار بود.او طی نامه ای به اداره پلیس از فساد مدیر زندان پرده برمی دارد و چند ماه بعد مشمول عفو می شود.
نکات جالبی تو فیلم مستتر بود از جمله زندانی هایی که به محیط نامطلوب زندان عادت کرده بودن و پس از رهایی برنامه خاصی برای زندگی نداشتن و حتی تمایل داشتن بتونن به همون محیط برگردن . بروکس که تو زندان پیر شده بوذ پس از رهایی از زندان در مدت زمان کوتاهی به پوچی رسید و خودکشی کرد . من نمونه های خفیف تر این قضیه رو به چشم خودم دیدم . چه بسا که بعضا تو زندگی مون به شرایطی سخیف تر تنها به این دلیل که باهاش مانوس هستیم تن در میدیم و خودمون رو از اونچه مستحقش هستیم محروم می کنیم . ما هم می تونیم زندانی باشیم زندانی نگاه بسته خودمون . تنگ نظری می تونه همون بلایی رو سرمون بیاره که نگهبانهای زندان شاوشنگ سر زندانیانشون . رییس زندان شخصیتی مذهبی ماآب که گند و کثافت کاریهاش رو با همین پوشش مذهبیش مخفی می کنه . فیلم برای اینکه جلوه بصری به این نکته بده صحنه جالبی رو به تصویر کشیده : رییس دفترچه ای داره که کارهای مالی غیرقانونیش رو در اون ثبت می کنه .حدس بزنین این دفترچه رو کجا مخفی می کنه ؟ تو گاوصندوقی که پشت یک تابلوئه و روی تابلو عبارتی از انجیل نوشته شده !!! رییس زندان مثل اندی آیات انجیل رو از حفظه ولی این اندیه که در عمل از آموزه های انجیل در زندگیش استفاده می کنه و به رستگاری می رسه شاید کارگردان می خواسته به تمسک اندی به انجیل هم جلوه بصری بده در یکی از صحنه های انتهایی فیلم می بینیم اندی چکشی رو که باهاش تونل رو حفر کرده در انجیل مخفی کرده یعنی به طریق دیگری هم میشه گفت از انجیل برای رهایی از بند اسارت کمک گرفته . یکی دیگر از نکات فیلم تغییر عقیده اندی در انتهای فیلمه از ابتدای فیلم اندی که می دونسته همسرش رو او نکشته خودش رو بی گناه می دونه شاید در دستگاه عدل الهی او گناهکاره در انتهای فیلم او وقتی داشته با دوستش صحبت می کرده میگه که فکر می کنه همسرش رو او کشته چرا که توجه لازم رو به او نمی کرده و بهمین خاطر بوده که همسرش با کس دیگری رابطه برقرار کرده و شاید اندی با اون همه زرنگی در یادگیری این درس قدری کند عمل کرده . او می بایست این درس رو فرا می گرفت که باید به احساسات دیگران بها داد شاید همه ما درسهایی رو باید یاد بگیریم بعضی وقتها طبیعت برای آموزش ما به راههای عجیب و غریبی متوسل میشه . پس از اینکه اندی به این نکته پی می بره چیز زیادی طول نمی کشه که رهایی هم از راه میرسه . فیلم نکات جالب و درخور توجه بسیار دیگری هم داره که تنها با تماشای فیلم می تونین بهشون پی ببرین .
چند روز پیش کتابی خوندم به نام برگردان شده "مدیریت نگرش" . کتاب کم حجمیه و در عرض یکی دوساعت میشه تمومش کرد توصیه می کنم بخونین . در بخشی از کتاب به این نکته اشاره شده که یک تصور و نگرش منفی حتی می تونه ابعاد جهانی داشته باشه . نگرش منفی مانع دستیابی به موفقیت میشه .برای مثال آورده شده که در نیمه اول قرن بیست حتی کارشناسان ورزش معتقد بودند هیچ دونده ای یک مایل (برابر 1609 متر) رو نمی تونه در کمتر از چهار دقیقه بدوه . در 1954 راجر بنیستر دونده انگلیسی تونست این فاصله رو در زمان سه دقیقه و 59 دقیقه و چند صدم ثانیه بدوه هنوز دو ماه از این واقعه نگذشته بود که کسی به اسم جان لندی در استرالیا این رکورد رو تجدید کرد و پس از اون به یکباره ده ها و صدها نفر این فاصله رو در کمتر از چهار دقیقه دویدند تنها به این دلیل که نگرش ذهنی دونده ها عوض شده بود اونها دیگه اینکار رو غیر ممکن نمی پنداشتن . امروزه همه دونده های سرشناس براحتی این فاصله رو زیر چهار دقیقه می دون !
جملاتی از این کتاب :
+ انسان موفق کسی است که شکست می خورد اما خود را شکست خورده نمی پندارد .
+ در سن 83 سالگی از فرانک لوید معمار بزرگ و نامدار پرسیدند از میان کارهای بزرگی که انجام دادی کدام را بیشتر می پسندی و او پاسخ داد : کار بعدی را !
+ وقتی خدا می خواهد کسی را تربیت کند او را به مدرسه های پرزرق و برق نمی فرستد بلکه او را در مدرسه احتیاج تعلیم می دهد .
+ همه ما در زندگی غرض و مقصودی داریم که به خاطر تحقق آن آفریده شده ایم .
+ گذشته مرده است اگر لاشه گذشته را به دنبال خویش بکشیم توان حرکت به سوی آینده را از دست می دهیم
+ در حرکت روی بعد زمان به تنها جایی که می توان رفت آینده است .
+ ما با آنچه به دست می آوریم زندگی می کنیم ولی با آنچه می دهیم زندگانی می بخشیم .
یه سر به بخش فارسی سایت بابیلن بزنین . چند تا دیکشنری جدید برای داونلود گذاشته
Racist cartoons: Why Muslims have a right to be angry
Munich ; Pro-Palestinian or pro-Zionist?