روابط بی ضوابط

  دیدین پرتغال پوستمون رو کند ؟ منم دیدم !

با اینکه سرم قدری شلوغ تر شده برنامه ریزی کردم و هنوز هم مطالعه دارم . بخشی از مطالعاتم خواهی نخواهی مربوط به کارمه و بخشی دیگر مربوط به علایقم . امروز در جایی خوندم که نوشته بود برخی اوقات همینجوری کار خوب انجام بدین تا حالش رو ببرین مثال جالبی زده بود اینکه وقتی رسیدین به عوارضی پول ماشین بعدی رو هم پرداخت کنین مبلغ زیادی خرج نکردین ولی وقتی ماشین بعدی بیاد و متصدی بهش بگه عوارضش رو ماشین قبلی پرداخته احتمالا تاثیر خیلی خوبی رو طرف بگذاره کسی چه میدونه شاید او هم دفعه بعد اینکار رو تجربه کرد .

 عجب مردم پرادعایی هستیم ما . مدیر روابط عمومی شرکت ما که کلی هم ادعای روابط عمومی بالا داشتنش میشه تا حالا چندین بار از پشت تلفن بر سر مشتریهای بیچاره فریاد کشیده و من که اتاقم در دفتر مجاوره فقط به حالش تاسف خوردم . من خودم طی چهار سال کار دوران دانشجوییم در تماس مستقیم با مشتریها بودم نق زدنهاشون بهانه گیریهاشون و مسایل خاصی رو که ایجاد میکنن از نزدیک لمس کردم واگر میگم همیشه حق با مشتریه از بی خبری نیست . این شعار رو اونور مرزی ها بیخود سرلوحه کارشون قرار ندادن . مدیریت تو ایران امری دیمی هر دمبیلی و کاملا سنتیه . یه سری عقاید غلط سالیان سال میون مردم چرخیده والان جزو مسلمات فرض میشه. وضعیت مدیریت تو جامعه درست مثل وضعیت اداره کلاس توسط معلم هاست عده ای هستن که هیچی بلد نیستن و با گرفتن حال دیگران سعی می کنن بی کفایتیشون رو پنهان کنن . عده ای اعتقاد دارن برای اداره کردن باید خشک و جدی بود عده ای از زیر کار در میرن و نسبت به زیر دستاشون هم بی تفاوت هستن که بهشون میگن گلابی و ایرادشون اینه که نتیجه نمی گیرن و عده معدودی که بلدن چطور از ظرفیت زیردستانشون بره ببرن چطور باهاشون صمیمی بشن و چطور به زیردستانشون انرژی تزریق کنن .