فقر ارزشگذاری

    بعضی وقتها تو اصل و فرع امور حیرون میشم بعضی وقتها از تشخیص اینکه چه کاری ارزش بیشتری داره عاجز میشم .هنوز نظام ارزشگذاری درستی ندارم . یادمه بچه که بودم از طرف مدرسه کتابی بهم جایزه داده بودن که توش حکایتهای جالبی نقل شده بود از جمله حکایت عالم بزرگی که در همسایگی یک کارگر افغانی زندگی می کرد و از قضا می زنه و اون کارگر به بیماری سختی دچار میشه که حتی نمی تونسته برای رفع حاجت از جاش بلند شه .این عالم طی مدتی که این بابا مریض بوده می رفته و از اون مراقبت می کرده و حتی به قول امروزی ها زیرش رو هم جمع می کرده ! حالا سئوالی که برای من مطرحه اینه که کدوم ارزش والاتره ؟ اینکه در خانه بنشینی و کتابی بخونی (حالا معلوم نیست این کتاب خواندن از سر خودخواهی ست یا دگرخواهی ) و یا اینکه در خود آنقدر توانایی ایجاد کرده باشی که حتی اگر به مقامی بالا دست یافتی بتونی دست زیردستی رو بگیری . اصلا باید دست زیردست رو گرفت و یا کل وجودش رو زیر پا له کرد ؟ تو حرف خیلی ساده ست همه هم جوابش رو می دونن ولی مرد عملش خیلی کمه خیلی خیلی کم .

 

کشورهای عقب مونده همه در یک چیز اشتراک دارن : فقر . فقر اقتصادی موجبات همه نوع عقب موندگی رو فراهم میاره . مدتیه تو جامعه خودمون دقت می کنم که جوونها مجبورن دو سه جا کار کنن تا بتونن یه زندگی بسیار معمولی رو فراهم کنن دیگه کی فرصت می کنه کتاب بخونه کی فرصت می کنه بره تئاتر کی به موسیقی بها میده ؟ تا مدتی اثرات آنچه قبلا خونده بودن رو شاید بشه توشون یافت کرد ولی مدتی که میگذره کاملا مادی میشن با اندیشه ای کاملا پیش پا افتاده .هر کس دنبال منافع خودش کی به میلت بها میده کی به فکر سامان دادن مملکته ؟ آغا محمدخان بود به فتحعلی شاه وصیت کرده بود برای حکومت به ملت اونها رو گرسنه نگهداره؟ درست گفته بود ملتی که شکمش سیر شد مغزش بکار میفته .

 

   + از آنجا که تمامی نگرانیها و دلواپسی ها از دلبستگی به افراد و اشیا ناشی می گردد ، تنها راه برای خلاص شدن از دلهره و نگرانی ، رها شدن از خود دلبستگی هاست ............بودا

    + حیوانی به لانه یک شیر دعوت شد . حیوان عاقل فریب جملات زیبای دعوت را نخورد و وارد لانه شیر نشد چون منوجه شد رد پای حیوانات فقط به سمت داخل خانه است و هیچ رد پایی از خارج شدن حیوانات مشاهده نمی شد .