سندروم آدم حسابی ها

 Confession بانو رو که خوندم به این فکر افتادم که اگر روزی من هم بخوام اعتراف کنم چه شود . این اعترافها مسایلیه که از دید همه پنهون مونده جاهایی از زندگیه که بقیه رو با زیرکی هر چه تمام تر فریب دادیم ولی خودمون میدونیم چیکار کردیم .کمی که روی این قضیه فکر کردم یاد مطلبی تحت عنوان unmasking the imposter syndrome افتادم که چند ماه پیش خونده بودم . نویسنده مقاله اعتقاد داشت حتی آدمهای موفق هم اونجور که باید و شاید از خودشون راضی نیستن چون خیلی هاشون ته قلبشون احساس می کنن همه موفقیتهایی که بدست آوردن حاصل کار اونها نبوده و در این میون دست شانس و اقبال و موقعیتها و ارتباطات و ... در میون بوده .سندرومی که تو عنوان بهش اشاره شده هم در واقع وجدان دردیه که این افراد دچارش میشن چون فکر میکنن واقعیت رو از دیگران پنهان کردن و خودشون رو پیش اونها موفقتر از اونچه واقعا هستن جا زدن . با خوندن این مقاله متوجه شدم که اصولا بیشتر آدمها همینطور هستن این کاملا طبیعیه که ما بخشهایی از وجودمون رو به دیگران نشون بدیم که موجه و قابل قبوله اگر کاری غیر از این می کردیم تعجب برانگیز بود .همه هم می دونن که مسایلی تو زندگی هر کس وجود داره ولی این مسئله انقدر طبیعیه که هیچ کس حتی بهش فکر هم نمیکنه .

نتیجه گیری اخلاقی اینکه همه کانفشن دارند ولی ابراز نکردنش بهتره چون باعث میشه دید مثبت دیگران بدون دلیل نسبت به آدم برگرده .

 

آخی دور روز مرخصی گرفته بودم حالم جا اومد جاتون خالی سرماخورده بودم و هیچ جور از تنم در نمی اومد ماه رمضون هم بود و دهان روزه و این صحبتها ولی در نهایت بعد از یک هفته کش و قوس در کردن  شکستش دادم ! البته هنوز هم صدام مثل صدای خروسهای نوجوون میمونه !

 

دیروز جلسه اول کلاس آلمانی بود خیلی ها میگن تو دیوونه ای یک سال فرانسه خوندی به هیچ جا نرسونده برای چی آلمانی رو شروع کردی . خودم هم میدونم و از خیلی جهات هم بهشون حق میدم ولی مسئله اینجاست که فاصله بین کلاس فرانسه و خونه مون انقدر زیاده   که بعد از اینکه از جاسک اومدم تهران بی خیال کلاس شدم تو خونه هم هر چقدر زرنگ باشی چون چوب بالا سرت نیست پیشرفت محسوسی نداری .چند وقت پیش دیدم فرهنگسرای نزدیک خونه مون کلاس آلمانی و اسپانیایی گذاشته فکر کردم حتی اگر فقط دو ترم زبان آلمانی هم بخونم از هیچی خیلی بهتره .البته ناگفته نمونه که همون موقع که داشتم فرانسه میخوندم خیلی ها گیر داده بودن تو که رشته ات فنیه چرا آلمانی نخوندی و رفتی فرانسه ؟ جریان ملا و پسرش و خره رو که میدونین همون قضیه رو منم دارم . معلممون یه پسر جوونه همسن وسال خودم . فکر میکنم قبلا تدریس نداشته یا اگر هم داشته کم بوده .چند بار سر کلاس سوتی داد البته فکر کنم کسی متوجه نشد.سر جمع 5 نفر برای این کلاس ثبت نام کردن که این جلسه چهار نفر حاضر بودن حالا خوبه با این تعداد کلاس رو شروع کردن .برای فرانسه ترم سوم 7 نفر بودیم کلی منت کشیدیم تا برامون کلاس گذاشتن .

 

گزارش تصویری کفن و دفن

اگر میگین ایرانی جماعت حوصله نداره 350 تا جواب برای یک نوشته بنویسه بخونین 

گولدکوئیست : شتر در خواب بیند پنبه دانه