اورول

 جورج اورول روکه در ایران با کتاب "قلعه حیوانات " می شناسن در سال 1903 در هندوستان به دنیا میاد مشاغل مختلفی رو از کار کردن تو نیروی پلیس تا شستن ظرف در هتل و کارگری و معلمی و کار در کتابفروشی تجربه می کنه مدتی در لندن و پاریس زندگی میکنه در همان دوران طعم فقر رو هم میچشه با آغاز جنگهای داخلی در اسپانیا حس میکنه باید سری به اون کشور بزنه این کنجکاوی باعث میشه عملا سر از این مبارزات در بیاره و حتی زخمی بشه .در زمان جنگ جهانی دوم بیماری و ضعف جسمانی مانع پیوستن او به ارتش میشه ولی فعالیت خودش رو بعنوان یه خبرنگار آغاز میکنه .جورج پس از مرگ همسر اولش یکبار دیگه ازدواج میکنه و در سال 1950زمین رو به مقصد کائنات ترک میکنه .

 

  در کتاب "1984" از زبان شخصیت کتابش "اوبرین" ارتباط بین قدرت و دولت را چنین شرح می دهد:

  ما می دانیم که هرگز هیچ کس به قصد آنکه قدرت را رها کند به قدرت چنگ نمی اندازد .قدرت وسیله نیست ،غایت است هیچ کس دیکتاتوری برقرار نمی کند تا از انقلاب حراست کند ، انقلاب می کند به منظور آنکه دیکتاتوری برقرار نماید ......هدف قدرت است.

 

One day a student was taking a very difficult essay exam. At the end of the test, the prof asked all the students to put their pencils down and immediately hand in their tests. The young man kept writing furiously, although he was warned that if he did not stop immediately he would be disqualified. He ignored the warning, finished the test 10 minutes later, and went to hand the test to his instructor. The instructor told him he would not take the test.

The student asked, "Do you know who I am?"

The prof said, "No and I don't care."

The student asked again, "Are you sure you don't know who I am?"

The prof again said no. So the student walked over to the pile of tests, placed his in

the middle, then threw the papers in the air.

"Good" the student said, and walked out. He passed.