تنبل کلاس اول

کجایی برادر خبری ازت نیست ! آقا داریم فسیل میشیم خفن . صبح تا شب کار ریخته سرمون و آخرش هم که نگاه میکنی می بینی تهش هم چیزی برات نماسیده منظورم اینه که پس کی میخوایم چیز تازه بیاموزیم . متاسفانه تو شرکتهای ایرانی به آموزش آنچنان که باید و شاید بها نمی دن یعنی متاسفانه اگر آموزش هایی هم برگزار میشه کارایی و کیفیت نداره چه می دونم شاید یه نفر اول باید خود آموزش دهنده ها رو آموزش بده که بدونن چطور باید ملت رو آموزش بدن . تو قرن بیست و یک اینکه توقع داشته باشی کسی رو استخدام کنی و اون بیاد تو سیستم وول بخوره و تجربه اندوزی کنی یه ایده کاملا مسخره ست فردی که استخدام می کنی باید آموزش ببینه تا هم دانسته های تو رو داشته باشه و هم اینکه با مسایل جدیدی که تو اون شاخه از علم مطرح میشه آشنا بشه . مشکلاتی که ما در شرکتهامون داریم درست جلوی چشممون هستن یعنی اصلا لازم نیست برای کشفشون زحمت بکشین کافیه دو نفر آدم عاقل (ولو نابالغ) بیان از سیستم بازرسی کنن تا یه دایره المعارف از ایرادات چهاردستی تقدیمت کنن .در حالیکه در کشورهای دیگه از خداشونه ایرادی پیدا کنن تا سه سوته حلش کنن .فرق میان ما و این کشورها دقیقا مثل تفاوت شاگرد تنبل و شاگرد زرنگه . شاگرد تنبل از کاری که باید بکنه یعنی درس خوندن لذت نمیبره اینکار رو با زور و اکراه انجام میده کارش کیفیت نداره ولو اینکه از شاگرد زرنگ هم وقت و انرژی بیشتری صرف کنه و ایراد (در اینجا مطالب یادنگرفته ) هم زیاد داره .در صورتیکه شاگرد زرنگ از کارش لذت می بره و از خداشه ایراداتش رو پیدا کنه چون انقدر کمه که به زحمت میتونه پیداشون کنه . به نظرم ما باید تو شرکتهامون روی مدل شاگرد زرنگ و شاگرد تنبل کار کنیم . ما باید شاگرد تنبلمون رو زرنگ کنیم متاسفانه مدیریت سنتی ما همون کاری رو کرده که خیلی از اولیای ناوارد انجام میدن یعنی استفاده از زور . من که تو محیط کاری فقط تعجب می کنم چون قبلا خیال می کردم کسانیکه مدیر هستن لابد از تکنیک های مدیریت هم خبر دارن . اینجا دوباره بر می گردیم به بحث آموزش این مدیرها مهندس هایی بودن که جذب شرکت شدن و تو سیستم بدون اینکه آموزش مدیریت ببینن رشد کردن و بعد از عمری مدیر شدن و چوب آموزش ندیدنشون رو به پیکره همون سازمان وارد می کنن .

 

اگر می خواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بکوش ................بتهون

سئوال ممنوع

فرض کنین کلی چیز قیمتی رو زمین ریخته و فقط کافی خم شین و اونو رو از زمین جمع کنین آیا این کار رو نمی کنین؟ خیلی وقتها فاصله میان ما و بسیاری چیزهای ارزشمند به اندازه همین خم شدنه که انجامش نمی دیم . برای رسیدن به بسیاری چیزها فقط کافیه سئوال کنیم و سئوال نمی کنیم امروز داشتم در این مورد فکر می کردم که ما اصلا یا عادت به سئوال کردن نداریم و یا وقتی هم سئوال می پرسیم بلد نیستیم چی بپرسیم و چطور بپرسیم .کسی که بتونه سئوالات خوبی بپرسه جوابهای خوبی هم میگیره . توی جلساتی که داریم متوجه شدم بعضی دوستان علیرغم سابقه کاری بالایی که دارن از این اصل غافلن . فکر کنم دلیل چیزی که گفتم رو باید در مدرسه و در اجتماع جویا شد . جایی که از سئوال خوششون نمیاد و سئوال رو سرکوب می کنن حتما داشتین معلمهایی رو که چون بی سواد بودن جلوی سئوالات دانش آموزانشون موضع می گرفتن ما اینو تو دانشگاه هم داشتیم و در سطح اجتماع بسیارن کسانی که گفتن " نمی دونم" براشون سخته و برای همین از سئوال می گریزن همچو آهو . از نظر حکومتی هم به نظر نمی رسه کسی از سئوال کردن استقبال بکنه جالبه که با یکسری فشارها این قضیه به حوزه اندیشه هم کشیده شده می دونین که هر سئوالی رو نمیشه پرسید چون آزادی اندیشه هست ولی آزادی بیان برای ابراز اون اندیشه وجود نداره بعبارتی شما آزادین در مورد هر چی خواستین فکر کنین (احتمالا چون نمیشه توی سر شما مامور گذاشت ) ولی برای بیان اونها نچ ! آینده هر ملتی رو بچه های اون کشور میسازن بچه ها باید تو بچه گی شون تو عالم کودکانه شون و تو بازیهاشون یاد بگیرن چطور تیمی کار کنن چطور در با مسایل برخورد کنن و چطور برای حل مشکلات برنامه ریزی کنن . کشورهای پیشرفته به اهمیت این مطلب پی بردن و سرمایه گذاری کلانی در بخش آموزششون انجام دادن .اونها در مدرسه کارهای مهمتری از گیر دادن به مدل مو و لباس دانش آموزانشون دارن اونها دانش آموزانشون رو از محیط مدرسه فراری نمی کنن اونها مدیران موفق آینده رو در مدارسشون تربیت می کنن مدیرانی که در آینده به کشورهایی نظیر کشور ما سفر می کنن و از صنعت وارداتی و مریض ما دیدن می کنن .

 

+ وقت خود را با بچه ها بگذرانید و چیزهای بیشتری در مورد خندیدن بی خودی ، کنجکاوی ، پذیرفتن ، انعطاف ، اعتماد ، اراده و تصور خلاق از آنها بیاموزید . بچه ها برای آموزش ما آماده اند ................اندرو متیوس

دندون طمع رو باید روکش طلا کرد !

یکی از چیزهایی که قبلا جایی خوندم و خیلی خوشم اومد این نکته بود که در بسیاری از اوقات موفقیت خود بزرگترین مانع برای کسب موفقیته این حالت زمانی پیش میاد که شما به موفقیتی دست پیدا می کنین و بعد به تصور اینکه این پایان راهه و یا اینکه موفقیت کسب شده تون خیلی بزرگه و شاید فراتر از لیاقت شماست دست از تلاش و حتی فکر کردن در مورد موفقیتهای بزرگتر بر می دارین . موفقیت و حرکت به سمت اون باید دائمی باشه متاسفانه یکی از چیزهایی که تو فرهنگ ما بد جا افتاده همین نکته ست مثلا طرف خونه نداشته و همیشه آرزوی یه آپارتمان نقلی رو در سر می پرورونده به هر تقدیر به خواسته اش میرسه و بعد وقتی از آرزوی خودش در مورد یه آپارتمان بزرگتر صحبت می کنه بهش می گن تو چقدر ناشکری تا همین دیروز آرزوی آپارتمان نقلی داشتی حالا که خدا بهت داد ناشکری میکنی و بعد ربطش میدن به اینکه آدمیزاد طماعه و ... اصلا این صحبتها نیست آدمی که قانع بشه ناشکره چون ظرفیت خودش رو نشناخته .جالبه توی کار هم من مصادیق این قضیه رو دیدم میگن ما دیگه رسیدیم به این نقطه انگار که دیگه از این نقطه جلوتر امکانپذیر نیست (حالا خوبه که کسی باورش نمیشده به همین نقطه هم برسن ) چند سال پیش خوندم جایی شعارشون اینه که Every thing that can be done , can be done perfectly و این یعنی بهبود مستمر همون چیزی که ژاپنی ها بهش میگن KAIZEN و باهاش دنیا رو دگرگون کردن .

 

 

تحت تاثیر گفته های منفی که در اطراف خود می شنوید قرار نگیرید ، هر چه تخته سیاه تر باشد بهتر می توان روی آن نوشت به تفکر مثبت خود ادامه دهید .... آنانت پای

 

 

هیچ فکر نمی کردم اونجایی که خدمت می کردم دخترها رو ختنه می کنن .

من گاو تنهای شبم !

امروز داشتم به این فکر می کردم که فقط کشورها نیستن که با بحران انرژی مواجهن ما هم یه جورایی درگیرشیم . تا حالا دقت کرین وقتی باکتون پره چه کارا که نمی تونین بکنین تازه اگه سوپر زده باشین که دیگه آسفالت زندگی تون رو هم میکنین .وقتی سطح انرژی تون افت می کنه با بحران روبرو می شین افسرده این و حس هیچ کاری نیست . من که میگم هر آدمی باید برای خودش دنبال تاسیسات اتمی باشه .تاسیسات اتمی هر چیزیه که بتونه به شما انرژی باورنکردنی بده . حتما در جریان هستین که بعضیها تاسیسات اتمی شون رو تا سالها از آژانس بین المللی انرژی هسته ای و دیگران پنهان می کنن . منظورم کسانیه که قاب یکی دیگر رو دزدیدن و ازش انرژی تحصیل می کنن این وسط بعضی ها مثل ما چون NPT رو امضا کردن نمی تونن برن دنبال بمب اتمی و به استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای اکتفا کردن . خلاصه آقا به فکر نیروگاه باشین !!!

از کنار همسایه مون میگذشتم دختر دو ساله اش هم بغل دستش بود با همسایه مون سلام علیک کردم و سریع رد شدم در حال رد شدن بودم که دختر کوچولوش هم سلام کرد جا خوردم بچه به این فسقلیگی اینطوری سلام داده بود برگشتم نگاش کردم و آروم سلام دادم . هنوز دور نشده بوده بودم که بچهه به باباش گفت بابا من سلام کردم چرا جواب سلامم رو نداد؟ باباش گفت جوابت رو داد ولی آروم سلام داد. بچهه گفت بابا من بلند سلام کردم !!! خیلی خجالت کشیدم اگر دور نشده بودم احتمالا بچهه کلی حرف دیگه هم داشت که بزنه . ملت به بچه هاتون چی میدین میخورن انقدر تیز میشن ؟ ما به این سن رسیدیم هنوز این چیزا رو نمی فهمیم !!! ولی این تلنگری بود به من که یادم باشه بچه ها میفهمن . خیلی جاها خونده بودم که حتی اگه سرتون شلوغه بچه تون اومد نقاشیش رو نشون بده الکی نگین دیدم خوشگله بچه ها انقدرها هم که فکر می کنین ساده نیستن و به چیزهایی که شما خیال می کنین ساده ان خیلی بها میدن !

داستان بوعلی سینا رو یادتونه ؟ اونی که یه شاهزاده ای زده بود به سرش که گاو شده . یه عالمه طبیب اومده بودن پیش شاهزاده نتونسته بودن درمانش کنن نه به خاطر اینکه ندونن چی باید به خورد شاهزاده بدن بلکه به این خاطر که شاهزاده نمی خواست چیزی بخوره فرق بوعلی با بقیه طبیب ها این بود که نیومد به شاهزاده بگه تو آدمی نباید اینکارا رو بکنی حالا بیا این دوا رو بخور . بوعلی شاهزاده رو که دید گفت چاقو رو بیارین میخوام این گاو رو سر ببرم . این دقیقا چیزی بود که شاهزاده میخواست اینکه دیگران باور کنن اون گاوه . بعد بوعلی گفت فایده نداره این گاو خیلی لاغره باید چند وقت خوب غذا بخوره تا چاق شه بعد بکشمش . داروها رو داد لای غذاش ریختن و بهش خوروندن خوب شد . تو کتاب NLP ریچاردبندلر به همین اصل اشاره میکنه اون میگه برای یک دیوانه آمدن به سوی یک الگوی حرفه ای از جهان بسیار مشکلتر از آنست که یک متخصص ارتباطی بخواهد به دنیای آنها وارد شود . در همین کتاب به این نکته اشاره میکنه که حتی خیلی از روانپزشکها هم به این نکته واقف نیستن و در برخورد با مریضاشون آب در هاون میکوبن . این مطلب رو پیوند بزنین با Mirroring که قبلا گفته بودم شاید تو ارتباط با دیگران خیلی ساده تر باشه اگر ما وارد دنیای اونها بشیم تا اینکه منتظر بشیم اونها راهی برای ورود به دنیای ما باز کنن ما می تونیم اخلاقها و طبیعت اونها رو (ولو اینکه از نظر ما نادرست باشه ) به رسمیت بشناسیم اداشون رو در بیاریم بهشون نزدیک بشیم اعتماد سازی کنیم و در نهایت طبیعت خودمون رو بهشون غالب کنیم .