من و سیندرلا و دیگران

طی چند روز گذشته فرصت کردم چند تا فیلم قشنگ ببینم : سیندرلامن محصول 2005 امریکا با حضورتحسین برانگیز راسل کرو داستان زندگی واقعی جیمز برادک Braddock- James ایرلندی تباره که پس از شکسته شدن دستش در جریان مسابقه چون قادر به تکرار موفقیتهاش نیست به سادگی از بوکس کنار کنار گذاشته میشه و با قطع یگانه منبع درآمدش به فصلهای تلخ کتاب زندگیش می رسه اوضاع انقدر خراب میشه که برقشون رو قطع می کنن و بچه هاش هم از سرما مریض میشن مادر خانواده بچه ها رو پیش اقوامش میذاره ولی جیمز چون به پسرش قول داده بود دیگه هیچوقت از خونه دورش نکنه پا روی غرورش میذاره و حتی پول گدایی می کنه . از او دعوت میشه که در یک مسابقه بوکس شرکت کنه و او در حالیکه از تمرین دور بوده  در عین ناباوری همگان حریفش رو شکست میده . بخت و اقبال یک بار دیگه به او رو کرده و او که تلخی فقر رو چشیده و تجربیات زیادی در این مدت کسب کرده نمی خواد موقعیت رو به این سادگی از دست بده . در نهایت قرار میشه با قهرمان سنگین وزن دنیا در اون زمان مبارزه کنه کسی که حتی دو نفر رو حین مسابقه به دیار باقی فرستاده بود . در این میان جیمز که مدتی کارگری کرده بود و با سن بالایی که داشت قبول کرده بود مسابقه بده مورد توجه عموم مردم قرار میگیره و قهرمان مردم میشه مردم امیدها و آرزوهای خودشون رو در موفقیت او میدیدن . مسابقه بسیار جالب و نفسگیره جیمز با وجود مصدومیت در مقابل ضربات کشنده حریف دوام میاره و حتی حمله میکنه بعد از پانزده راند برابر مقرارات این داورها هستند که باید برنده رو تعیین کنن و برنده کی میتونه باشه غیر از سیندرلامن؟

اسطوره شدن جیمز در میان توده مردم منو یاد انتخابات انداخت . بودن در متن اجتماع و زندگی کردن درست مثل اقشار ضعیف جامعه احمدی نژاد رو سیندرلامن اقشار مستضعف ایران کرده بود اگه قبول ندارین فیلم رو ببینین !

سیندرلا

فارست گامپ .وای این فیلم چقدر جالب بود هیچوقت از خرید دی وی دیش پشیمون نمیشم . از اون دسته فیلمهاییکه که با هر بار دیدن چیزهای جدیدی میشه از توش درآورد . فارست پسربچه ایست که بدون قید و بندهاییکه به پاهاش بستن حتی قادر به راه رفتن نیست . با بهره هوشی کمی که داره باید در مدرسه بچه های استثنایی درس بخونه ولی او مادری داره که فکر نمی کنه بچه اش چیزی از دیگران کم داشته باشه و انقدر از این قضیه مطمئنه که حاضر میشه در ازای درس خوندن فارست در یک مدرسه عادی یک شب در تتخوابش میزبان آقای مدیر باشه . فارست در همون نگاه اول احمق به نظر میرسه بهمین خاطر کسی حتی لحطه ای دوست نداره در کنار او باشه موضوع در مورد جنی البته قدری متفاوته او کم کم بهترین دوست فارست میشه کمی که از فیلم میگذره متوجه میشیم پدر دایم الخمر جنی مزاحمتهایی رو براش ایجاد میکنه که در نهایت با مداخله پلیس او به مادربزرگش سپرده میشه جنی این مزاحمتها رو تباه کننده زندگیش می دونه این رو از یکی از صحنه های آخر فیلم میفهمیم . در یکی از صحنه های فیلم بعد از مزاحمت عده ای از بچه مدرسه ای ها فارستی که به زور راه میرفت با شنیدن فرمان "بدو" واقعا میدوه ! این دویدن مقدمه حضور او در فوتبال امریکایی میشه و فوتبال مقدمه حضورش در دانشگاه و شرکت در تیم دانشگاه و بعد رفتن به کاخ سفید و ملاقات با رییس جمهور ! جنی در یک دانشگاه کاملا دخترونه درس میخونه (یه چیز تو مایه های دانشگاه الزهرای خودمون) فارست او رو دیوانه وار دوست داره ولی حتی جنی هم او رو جدی نمی گیره . جنی به دنبال اینه که زندگی رو اونطور که خودش میخواد تجربه کنه برای همین وقتی داره تو ماشین با یه آقا پسر دل و قلوه رد و بدل میکنه و فارست از راه میرسه و دکور پسره رو میاره پایین جنی ناراحت میشه . بعدا در خلال فیلم می بینیم جنی با خیلی های دیگه هم رابطه برقرار میکنه وجه مشترک تمام این روابط تماسی است صرفا جنسی . جنی در روابطش گمشده ای داره که هر چه تلاش میکنه پیداش نمیکنه و مدتی  بعد به معنای واقعی کلمه غرق فساد میشه و تا مرز خودکشی پیش میره . نگاه فارست ابله ! به رابطه اش با جنی یه نگاه جنسی نیست شاید به همین خاطر تو خوابگاه دانشگاه جنی رو از این نظر ناامید می کنه چیزی که نه خود فارست می دونه و نه جنی متوجهش میشه . فارست تو عشق وفاداره . به عنوان سرباز عازم ویتنام میشه ولی حتی تو شرایط سخت اونجا جنی رو فراموش نمی کنه و براش کلی نامه می نویسه نامه هایی که هیچ کدوم به دست جنی نمی رسن . رمز موفقیت فارست چی بود؟ شاید اینکه خودش رو زیاد درگیر جزییات نمی کرد . در جنگ وضعیتی پیش میاد و می بایست عقب نشینی می کردن تنها فارست تونست از مهلکه فرار کنه و بعد از اینکه حسابی دور شد به یاد آورد که بوبا رو که تنها دوستش بود تو صحنه جنگ جا گذاشته . بر می گرده تا او رو نجات بده و متوجه میشه خیلی های دیگه به کمکش احتیاج دارن .فارست انقدر عاقل نیست که به خودش فکر کنه و همه رو نجات میده حتی افسری رو که دو تا پاش رو از دست داده و میخواد تو میدون جنگ بمیره . بوبا رو هم پیدا می کنه ولی بعد از اینکه به عقب جبهه میاردش همونجا در بغلش میمیره تا فارست بعد از جنگ به آرزوی او که داشتن یک کشتی صید میگو بود هم جامه عمل بپوشونه . فارست خودش هم زخمی شده تیری به کفلش خورده که در مراسمی که بهش مدال افتخار میدن از روی سادگی شلوارش رو میکشه پایین و جلوی همه اونو به رییس جمهور نشون میده ! درست بعد از مدال گرفتن تو یه تجمع ضد جنگ حاضر میشه و حتی صحبت میکنه . تو بیمارستان پینگ پونگ یاد میگیره بسیار با استعداده . میره تو تیم ملی و در مسابقات جهانی در چین هم شرکت میکنه . مشهور و پولدار میشه . آرزوی رفیقش رو برآورده میکنه میزنه تو کار میگو .وقتی میخواسته بره تو اینکار بهش میگفتن مگه خل شدی؟ ولی اون خل تر از این حرفها بود .واضحه که تجربه اینکار رو نداشت و موفق نشد ولی ناامید هم نشد چون عقل و شعور درست و حسابی نداشت رفت و شروع کرد به دعا خوندن و از خدا کمک خواستن . و کمک خدا طوفانی بود که اومد و تمام کشتیهای توی اسکله رو از بین برد فارست و اون اسره تو اسکله نبودن و کشتی رو برده بودن وسط دریا . تنها کشتی سالم اون منطقه کشتی فارست بود و بزودی میگو پارو میکردن ! فارست اسم کشتیش رو گذاشته بود جنی و با اینکه بوبا مرده بود ولی اونو در درآمد شرکتش سهیم کرد و پولش رو به خانواده اش داد که تا دیروز در خونه مردم مستخدمی می کردن . فارست با پولش درمانگاه ساخت و کارهای خیریه زیادی کرد و بعد یه روز سر و کله جنی که به آخر خط رسیده بود پیدا شد . چند روز با هم راه میرفتن و فارست براش حرف میزد تا اینکه یک شب ازش خواستگاری کرد .جواب جنی منفی بود ولی نیمه های شب سری به اتاق فارست زد و با هم چاق سلامتی کردن . صبح که فارست پاشد دید جاتره و خبری از جنی نیست . جنی رفته بود . باید چند دفعه دیگه فیلم رو ببینم تا بفهمم چرا !!! و اینجوری میشه که فارست شروع به دویدن  میکنه سه سال و اندی فقط میدوه .کم کم خبرنگارها و تلویزیون هم علاقه مند میشن . ازش می پرسن برای چی می دوه؟ مخالفت با سیاستهای دولت؟ حمایت از حقوق زنان؟ فارست جوابی نمیده و فقط میدوه کم کم عده ای دورش جم میشن و شروع به دویدن میکنن و یه روز وسط راه فارست بر میگرده و میگه فکر کنم خسته ام بهتره برم خونه و میره ! یکی از رموز موفقیت فارست اینه که همیشه خودشه هیچوقت نمی خواد ادای کسی رو در بیاره و هیچ وقت کاری رو برای موفقیت انجام نمیده . جنی که تو یه رستوران کار میکرد از طریق رسانه ها جویای حال فارست بود و بعد از اینکه بر میگرده بهش اطلاع میده می خواد ببیندش فارست میره خونه جنی و میبینه یه بچه سه ساله از جنی داره که حاصل همون یه شبیه که با هم گرگم به هوا بازی کردن . فارست بچه اش رو می پذیره اما برای اولین بار در طول فیلم می بینیم فارست نگرانه ! نگرانی فارست از اینه که بچه به خودش کشیده باشه و خنگ باشه ولی جنی بهش اطمینان میده که اینطور نیست و بعد از اینکه هولوگرام پشت بچه رو بهش نشون میده فارست از اصل بودن جنش مطمئن میشه . جنی میاد پیش فارست زندگی می کنه و با هم ازدواج هم می کنن ولی بعد جنی میمیره و فارست میمونه و فارست کوچک . صحنه های ابتدایی و انتهایی فیلم هم بسیار زیبا و پرمعنا هستن . همین !

 

فارست گامپ   firelight

 

 Firelight  . با بازی جالب سوفی مارکو یه فیلم کاملاً عاشقانه  .فکر میکنم این یکی رو توضیح ندم بهتر باشه اگه خواستین خودتون برین داستانش رو بخونین .

 

نسخه جدید نرم افزار snag it واقعا محشره . تصور کار با کامپیوتر بدون این برنامه برام سخته . نسخه جدیدش که تو کینگ 2006 پیداش کردم تمام نقایصی رو که من به نظرم می رسید برطرف کرده و در عین کم حجم بودنش بسیار کارآمده .علاوه بر کارهایی که قبل از این انجام میداد با داشتن نسخه جدیدش عملا نیازی به فتوشاپ هم نخواهید داشت بسیاری از کارهای ادیت عکس رو هم خودش به سادگی انجام میده . 

 

مدتی بود به مولتی پلای سر نزده بودم . قبلا چند بار به مدیران سایت میل زده بودم که مشکل از راست به چپ نوشتن رو با قرار دادن یک ادیتور حل کنن که اونها هم قول هایی داده بودن البته من خودم با کد html در این مورد مشکلی نداشتم . امروز که مراجعه کردم دیدم تغییرات جالبی تو سایت داده شده به نظرم گردانندگانش واقعا حرفه ای کار می کنن فقط متعجبم چرا کارشون نمی گیره . فکر کنم برای اینکه دست تو اینکار هم زیاد شده .

 

بازی پرسپولیس- بایرمونیخ رو دیدین؟ بازیهای دوستانه تیمهای بزرگ اروپایی معمولا همینجوریه .با اختلاف گل کم برنده میشن . یادمون نره که اهداف تجاری تو کشور برگزار کننده مسابقه دارن و در ضمن بازیکنان میلیونیشون هم به ساق پاشون برای بازیهای مهم نیاز دارن . از این صحبت ها که بگذریم میرسیم به مستطیل سبزی که بازیکنها توش می دویدن . مثل اینکه باز هم چمن ورزشگاه آزادی کن فیکون شده با هزینه هنگفتی که چند سال پیش کردن دلیلی باقی نمی مونه مگر مدیریت و نگهداری غلط و غیر علمی .مسئولان محترم تا دوباره آبرومون تو دنیا نرفته که با هلی کوپتر بیاییم آب زمین رو خشک کنیم حواستون رو جمع کنین یه فکری بکنین. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد