متنی برای تمام دوران

 اگه گفتین پارسال این موقع من داشتم چی کار می کردم؟ تو اتوبوس بودم با رفقیم داشتیم می رفتیم شیراز .صبح فرداش باید خودمون رو معرفی می کردیم به پادگان .یادتونه 2 شهریور پارسال اومدم خداحافظی کردم دل همه گرفته بود!!! برای من که خیلی زود گذشت برای شما حتما زودتر گذشته .از 4 شهریور پارسال یعنی از روز اول خدمتم یه کار خوب دیگه رو هم شروع کردم و دارم خاطرات روزانه ام رو می نویسم الان میدونم طی سال گذشته هر روزش چیکار کردم با چه کسانی برخورد داشتم چه احساسی داشتم کی مریض شدم خلاصه اینکه یه بیلان مختصر و مفید از زندگی ام تهیه کردم .

عزیزان دل برادر تدارک یک صعود دسته جمعی به توچال رو برامون دیدن که قراره هفته آخر شهریور انجام بشه و تا اون موقع هر هفته برای تمرین اجبارا باید از کوههای اطراف پادگان بالا بریم .ایراد این کوهنوردی های اجباری اینه که با خودت MP3player  نمی تونی ببری آهنگ گوش کنی شارژ بشی .با دوستت نمی تونی بحث های سیاسی بکنی .تو صف قرار گرفتی و ازش نمی تونی خارج شی طبعاً با خودت خوراکی نبردی چون باید با چهل تا شکم دیگه شریک بشی .اون جاهایی که هوس می کنی مثل بز از کوه بالا و پایین بری باید خودت رو کنترل کنی چون همه باید پا به پای هم قدم بر دارن .لباس شکیل خدمت رو قامت رعنات نشسته و تو حسابی حواست هست که یه موقع بیش از حد تعریق نکنی که بو بگیری و تو راه بازگشت به خونه ملت نشئه بوی پیرهنت بشن ! ضمنا کوه بغل پادگانمون هم با دربند و درکه  و اینها زمین تا آسون فرق می کنه دریغ از یه ذره سبزی دریغ از یه ذره آب که بزنی به سر و صفتت. اینه که تو راه که میری یاد عملیات فتح خرمشهر میفتی !

قبلا بهتون گفتم که من یه آشغال جمع کن به تمام معنا هستم البته تو چند سال گذشته سعی کردم به خودم مسلط بشم و کمتر جو بگیرتم .چند سال پیش از یکی از این حراجی های انقلاب چد تا مجله Readers Digest خریدم حدس بزنین برای چند سال پیش بود؟ برای سی و پنج سال پیش یعنی سال 1970 !!! امروز چون میدونستم میریم کوه با خودم کیف نبردم ولی من یه خصلت دیگه ای هم از بچگیم داشتم و اون این بوده که هیچ موقع دستم خالی نبوده ! آقا من تا سوم راهنمایی که بودم برنامه هفتگیم رو همه رو با خودم می بردم مدرسه و میاوردم تازه تو کیفم خرت و پرتهای دیگه مثل نخ و سوزن و قیچی و چسب زخم و مدادرنگی و ماژیک و چسب و چیزهای دیگه هم پیدا میشد اینه که هر کی هر بدبختی داشت یه راست میومد سراغ خودم .راه خونه تا مدرسه هم کم نبودا منم تام راه رو پیاده می رفتم ولی به عقلم نمی رسید که بابا چرا این همه آت آشغال با خودت حمل میکنه (الانم همینطور هستم بعضی وقتها یه چیزی میذارم تو کیفم بخونم یه ماه بعد نیگاه میکنم میبینم یه ماه با خودم بردم و آوردم ولی هنوز نخوندمش!) به همین خاطر یادمه تند و تند یفم پاره میشد و کیف نو میخریدم . خلاصه اینکه امروز هم از باب اینکه دستم خالی نباشه و اینور و اونور تو اوقات بیکاری بتونم سرم رو با چیزی گرم کنم یه دونه از اون مجله عتیقه هام رو برداشتم گرفتم تو همون دستم که کلاهم رو میگیرم با اینکه مجله ده سال هم از خودم بزرگتر بود ولی آدم فکر نمی کرد این مجله اون موقع چاپ شده باشه چاپ رنگی روی ورق گلاسه و طراحی صفحات قابل قبول مقالات جالبی هم داشت از جمله یک مقاله در مورد ضرورت استفاده از کامپیوتر در مدرسه و نظام آموزشی ! نمیدونم اون موقع کسی تو ایران میدونسته کامپیوتر رو با چه تری می نویسن ؟ یه مقاله دیگه هم تحت عنوان Sex and teenager داشت که خطاب به پدر و مادرها نوشته شده بود که در مورد تربیت جنسی فرزندانشون چه تدبیری باید بیاندیشن که البته این روزها نمونه بسیار بسیار کمرنگ ترش رو در مطبوعات وطنی خودمون هم میشه پیدا کرد موضوع بسیار مهمی است که اکثرا والدین نمی خوان واردش بشن به دخترها در سنین کم به اجبار یک سری پارامترها و تغییرات جسمانی یک توضیح کلی داده میشه و تو جوامع سنتی مثل ایران این اطلاع رسانی همراه با انذاره که مواظب باش مبادا ال بشی و بل بشی . در مورد پسرها شاید به اون شکل ضرورتی احساس نشه . چند وقت داشتم تو یکی از تالارهای گفتگوی یه سایت امریکایی موضوع بحث اولین تجربه جنسی بود که آدم از خوندن بعضی هاشون شاخ در می آورد ! اکثرا سنین بسیار کمی رو مطرح کرده بودن 8 سال تا 12 سال ! حالا کاری به مباحث مطرح شده اونجا ندارم میخوام بگم بحث جدیه و در یک قدمی خود ماست .من یادمه تا 12 سالگی حتی فرق زن و مرد رو نمی دوستم چیه ولی فرزند من اینطور نخواهد بود چون نمی تونه باشه .چطور میشه هم به بچه ها آزادی داد هم اطلاعات داد و هم یه حاشیه ایمنی براشون فراهم کرد ؟ بدون شک قدم اول اینه که پدر و مادرها با بچه هاشون به معنای واقعی کلمه دوست باشن تا بچه دلیلی نبینه بخواد برای جلب رضایت اونها نقش بازی کنه و اونها رو فریب بده .در مورد این نقش بازی کردنها که متاسفانه تو جامعه ما زیاد هم هست یک بار تو وبلاگ یکی از خانمها مطلبی رو خوندم که هرگز فراموش نمی کنم نوشته بود تو جامعه ما بعضی مردها انقدر نظر خودشون در مورد پوشش و حجاب رو به خانمشون تحمیل می کنن که مثلا وقتی خانم تو یه مجلسی یا با یه عده ای نشسته وقتی شوهرش میاد خودش رو جمع و جور میکنه انگار شوهرش از همه نامحرم تره ! نمونه های عینی این قضیه رو به چشم خودم دیدم (بلاخره ما هم یه موقعی پسر بچه بودیم و تو جمع زنان حاضر و ناظر !) احتمال داره شما هم دیده باشین . در مورد فرزندان هم این قضیه می تونه به شکل دیگه ای صادق باشه مخفی کاری هیچ مشکلی رو حل نمی کنه فقط کارها رو در خفا انقدر بغرنج وپیچیده یکنه که اگه روی مشکل عیان شد دیگه به این راحتی ها قابل حل شدن نباشه . به هر حال بد نیست اگر به مسایلی از این دست هم اندیشیده بشه حداقل حسنش می تونه ایجاد یک آمادگی نسبی در افرادی باشه که قراره روزی والدین نسل آینده باشن .

 

 یه نوشته بامزه از همین مجله بخونین :

One of the classified ads in a university newspaper read: "Do you know how to mate? If not, come to room 15 at 6:30 pm every Thursday and learn the basic positions."

 The response was gratifying and a number of new members were recruited for the chess club.

 

اینم دیروز یه جایی خوندم خیلی خوشم اومد :

A successful marriage isn't finding the right person; it's being the right person

 

 

آدم  در مورد فیلمهای روز جهان بخوانید :1 و 2

هشت باور غلط در مورد ایران

شیوه مسلمانان ترکیه برای شنای مختلط زنان

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد