مگس

  یه برنامه مستند ، یه برنامه مستند در مورد طبیعت از همونایی که من و شما بدمون نمی آید بعضی وقتها که حس و حالش رو داریم بشینیم پاش .چند وقت پیش بود شایدم چند سال پیش زمانش الان دیگه اصلا اهمیتی نداره .در مورد زندگی یه مدل مگس بخصوص بود یادم نمیاد تو کدوم منطقه زندگی می کرد راستش رو بخواین حتی قیافه اش هم یادم نیست توجه منو چیز دیگه ای جلب کرد که اونو هرگز از یاد نخواهم برد .ممکنه عدد 13 شما رو یاد خیلی چیزها بندازه ولی منو یاد یه چیز دیگه هم میندازه و اون طول عمر این نوع مگسه ! فکرش رو بکنین فقط 13 روز از بدو تولد تا مرگ و در این مدت این موجود رشد میکنه به بلوغ میرسه تولید مثل میکنه و میمیره ! مسخره است نه؟ من از اون مسخره تر هم سراغ دارم . مگسی که درموردش صحبت کردیم انقدر شعور نداره که چیزی به اسم زمان رو وارد زندگیش بکنه و غصه سپری شدنش رو بخوره شاید زندگی اون چیزی باشه مثل خواب ما .آیا ما در خواب به زمان فکر میکنیم؟ و اما قبل از اینکه مورد مسخره تر رو به میون بکشیم میل دارم توجهتون رو به نکته دیگری جلب کنم :"سیاره زمین حدود 4.6 میلیارد سال پیش تشکیل شد و حیات تقریبا صد میلیون سال بعد در آن شکل گرفت " . این تخمینیه که دانشمندها زدن و این فقط عمر زمینه نه عمر جهان ! حالا فعلا جهان رو ول کنیم و برگردیم به زمین خودمون .آیا کسی اینجا هست که بتونه بفهمه عمر زمین چقدر زیاد بوده؟ وقتی تو تاریخ سیر می کنیم و به اقوام گذشته برمی خوریم فاصله زیادی بین خودمون و اونا می بینیم .ما با سلسله ای مثل هخامنشیان دوهزار و پونصد سال فاصله داریم و این فاصله با زندگی بشر مترقی روی زمین تنها چیزی حدود هفت هزار ساله و سهم من و شما یعنی عمر طبیعی یک انسان با پیشرفت علم پزشکی و با هزار جون کندن به هفتاد سال رسیده . فکر می کنم دارم صدای وز وز میشنوم انگار یه عده حس مگس بودن بهشون دست داده . زمانیکه بچه بودم (و اگه صادقانه بخوام بگم حتی تا همین یکی دوسال پیش !) طور دیگه ای به دنیا نگاه میکردم .خیال میکردم آدم بزرگها با ما فرق دارن باورم نمیشد که روزی ما جای اونها رو خواهیم گرفت و نسل دیگه ای جای ما رو . فکر میکردم ما تفاوت بنیادین داریم با کسانیکه صدسال دویست سال سیصد سال و n سال قبل از ما زیستن .نه ما نمی تونستیم اونها باشیم ما فرق داشتیم ولی الان می بینم که اصلا اینطور نیست ما محکوم هستیم به جلو حرکت کنیم ما برای آیندگان همونی خواهیم بود که گذشتگان برای ما بودن .روزی آیندگان فیلمهای زمان ما رو می بینن و پیش خودشون میگن آیا اینها خیال می کردن خیلی پیشرفته هستن؟ همه چیز نسبیه و "زمان " ریشه همه این  نسبیت هاست .اگه من نسبت به انسانهای پیشین زندگی راحت تری دارم این نسبیت رو زمان ایجاد کرده بهمین خاطره که همیشه نسبی میمونه و مطلق نیست چون زمان در گذره . زندگی ما بدجوری با زمان گره خورده طوریکه لحظه ای نمی تونیم ازش کنده بشیم تا حدی که میلیونم ثانیه هم برامون اهمیت داره و ساعت اتمی می سازیم تا اون رو هم از دست ندیم . وقتی خود زمان هم دچار نسبیت میشه دیگه به این میگن قوز بالا قوز ! منظورم تئوری انشتینه !

 بگذریم ! وقتی میشینم فیلمهای قدیمی می بینم یه جوری میشم . مثلا فرض کنین طرف صدسال پیش نگهبان زندان بوده پیش خودم میگم این چه زندگی بوده و حتی بقیه چیزها . الان من برای چند نفر مهم هستم؟ چند نفر منو میشناسن؟ تعدادشون خیلی کمه . خیلی وقتها زندگیمون رو فدای دید دیگران میکنیم و سعی می کنیم خودمون رو در قالب استانداردی بگنجونیم که دیگران تعریفش کردن نه خواست واقعی خودمون .مگه این دیگران چقدر مهم هستن؟ کدوم مفاهیم واقعی هستن و کدوم فقط زاییده فکر؟ چرا آدم نباید خودش باشه چرا باید از قضاوت دیگران در مورد خودش بترسه ؟ مگه قراره چند دفعه زندگی کنیم ؟ یعنی ما فقط برای این خلق شدیم که یه زندگی مادی راحت برای خودمون جمع و جور کنیم و بعد هر چی جمع کردیم برای عده ای دیگه به ارث بذاریم و بریم؟

          

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:03 ب.ظ http://emilia.blogs.no

مطلب جالبی بود اما خودت نتیجه گیری می کردی.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد