من الان مرخصی گرفتم و دارم تو شیراز ول میگردم تقریبا همه جاهای دیدنیش رو رفتم البته قیافه خودم از همه اشون دیدنی تر شده چون من که تو عمرم ریش  هیچ مدل ریش و سبیل و نصف ریش و غیره به صورتم ندیده بودم حالا بعد از گذشت بیست روز دیدم !!! فکر کنم یه ذره هم سوخته باشم .آقا دیروز به من مرخصی دادن و به سایر دوستان نداتدن اینه که تنها اومدم دارم میچرخم ولی یه ذره هم دلم نگرفته خیلی آدم بی رگی هستم یه ذره بگین حس نوستالژی بهم دست داده ؟نه. تنها گشتم هم اذیتم نمیکنه .لباس سربازی هم همینطور .اینجا سربازها تا مرخصی میگیرن لباسهاشون رو با خودشون میارن بیرون و عوض میکنن من این چند باری که اومدم بیرون با همون لباس چرخیدم البته چون من قرار نیست نظر کسی رو به خودم جلب کنم اصلا هم برام مهم نیست .اینجوری تازه راحت تر هم هستم . احتمال داره اصل خدمت ما بیفته تو شمال و یا به احتمال خیلی بیشتر جنوب .مثل عسلویه ماهشهر یا تنب !!! نمیدونم چرا این اسمها هم نگرانم نمیکنه .مامانم که چند روز اول بعد از رفتنم هم خودش رو بیچاره کرده و هم بقیه رو البته الان بهتره ولی اگه بیفتم شهرستان باز شروع میکنه . آقا ما غذای خدمت رو هم خوردیم آش هم یه بار خوردیم و عملا آشخور هم شدیم .بعضی غذاهاش رو خیلی سخت میشه خورد .غذاهاش مملو از کافوره تا عزیزان برادر راحت تر دوره رو سپری کنن !!! چیزی که آدم رو اینجا خیلی اذیت میکنه بی اینترنت بودنه .امروز که اومدم کافی نت خیلی کیفم کوک شد.آقا منو به اینترنت وصل کن حاضرم برم مثل رابینسون کروزوئه تو جزیره زندگی کنم !!! بعدا که اومدم تهران در مورد وقایع این دوران بیشتر براتون مینویسم .فعلا چند خط نوشتم که وبلاگم بی پدر نمونده باشه .از همه تون ممنونم که سر میزنن.

نظرات 6 + ارسال نظر
آرشام جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:27 ب.ظ http://nikkar.blogsky.com

شما خوبین ؟

منم تو شیرازم

به من هم سر بزن

گل آذین جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 05:57 ب.ظ

سلامم:
به به ٬ چه کار خوبی کردید که از اونجا آپدیت کردید.
راستی چرا به شما مرخصی دادن به بقیه ندادن ؟
واقعا آفرین به شما٬ که انقدر خوب و با روحیه با مسائل برخورد میکنید .
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید.

مینا آلبالو یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:39 ب.ظ http://MINA-ALBALOOO.BLOGSKY.COM

خوشششششششش بگذره:)

ایلعذار پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:23 ب.ظ

سلام آدی جون...
من از همینجا کلی دلم واست سوخت و کم مونده بود گریه ام بگیره...میدونی چرا اینقدر بی خیالی؟ چون نمیدونی زندگی تو جنوب چقدر وحشتناکه...از من میشنوی از خدا بخواه نجاتت بده..واقعآ دارم جدی میگم. هر کاری میتونی بکن تا حداقل بیافتی شمال یا یه جای دیگه.. جنوب نه!

شهره چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 11:46 ق.ظ

طبق معمول کلی خندیدم طفلکی مامانتون و خوشا بحال شما با این روحیتون ….هر چی باشه می گذره ووبه حرف ایلعذار گوش نکنید و همچنان بی خیالی طی کنید….دلمون تنگ شده بود بازم بنویسید

من چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 06:46 ب.ظ http://sarv.blogsky.com

سلام سربازی سخته ولی شاعر میگه این نیز بگذرد میخوام بگم بدون روحیه همه کار زهر آ دم میشه مگه نه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد